29 بهمن سال 96 روایت سقوط هواپیمایی است که قرار بود 50 دقیقه بعد از پرواز فرودگاه مهر آباد در یاسوج بر زمین بنشیند اما در دنا سقوط کرد و به مقصد نرسید.
به گزارش خبرگزاری صدا وسیما، مرکز اصفهان؛ از سمیرم که به سمت کوه های دنا بروی در هر فصلی از سال باشد، می بینی دنا چادر سپیدی از برف به سر دارد و زیر چادرش هزاران قصه ی نگفته را پنهان کرده است و آن روز دنا چادر باز کرد تا راز پرواز 3704 تهران-یاسوج را باز گو کند.
120 کیلومتر که ازسمیرم به سمت یاسوج بروری به روستایی همیشه برفی کهنگان در پادنا میرسی.هوا مه گرفته و ابری است .بوی دود کرسی می آید گوسفندان در آغل هستند گویا کسی در روستا نیست. اینجا هوا بس ناجوانمردانه سرد است. گوشه ای می ایستیم تا با چای گرم از خودمان پذیرایی کنیم .مردی بالهجه خاص پادنایی صدایم زد:« خانم خانم بفرما ...»
سرما صورتش را سوزانده و کلا ه و روپوشی از چرم روی شانه بود. سطلی آب را با خودش می برد .بلند سلام کردم گفتم« برای سقوط هواپیما آمده ایم.» گفت :«از فامیلاشون هستی ؟»
پرسیدم :« فامیل کی ؟»گفت :«همان بندگان خدایی که اینجا بی گناه کشته شدند».گفتم :«نه! خبرنگارم ...»
گفت:« بفرما برویم خانه ، اینجا سرد است گفتم:« میخواهم ببینم کسی دید چطور هواپیما سقوط کرد.»گفت «:من دیدم ... »جلو آمد به کوه روبرویی اشاره کرد و گفت : من گوسفند دارم. ساعت 9 نشده بود ؛آمدم آب بگیرم داخل آخور که گوسفندان آب بخورند. همینطور که داشتم آب را پُر می کردم، دیدم صدای هواپیما آمد. هوا گاهی ابری می شد و گاهی آفتابی. اما سر کوه دنا، کولاک ومه بود و باد شدید می وزید. صدا را که شنیدم، به بالا نگاه کردم و دیدم بله، هواپیمایی از آنجا می گذرد. خیلی به آن نگاه کردم. »
پرسیدم :«تو اصابت کردنش به کوه را دیدی ؟»گفت:« بله خانم ! از روستای کنگان رد شده بود و نزدیک روستای دنگزلو... به این کوه که اصابت کرد، کولاک جوری آمد که هوا سیاه شد... باد که شروع شد، هواپیما به راه خودش ادامه می داد. مه غلیظی هم بود من فقط دیدم، هواپیما تکان های زیادی می خورد. ما به آن منطقه، پازن پیر می گوییم. این هواپیما به سمت این کوه می رفت و ناگهان کوه دنا مثل شب سیاه شد. »
ماجرا از کاپیتان حجتالله فولاد شروع شد،از ساعت هشت صبح ،وقتی 66 مسافر از تهران سوار هواپیمایی 24 ساله شدند که در ششم بهمن هم دچار نقص فنی شده بود . و پنجاه دقیقه بعد از پرواز هواپیما از صفحه رادار محو شد.
گروه های امدادی به پادنا آمدند اما نتوانستند از سقوط خبری بگیرند فردای آن روز در 30 بهمن اعلام کردند ، که لاشه هواپیما در محدوده کهنگان پیدا شدهاست اما مدتی بعد این خبر تکذیب شد.و اول اسفند خبر آمد ،با کمک ارتش این هواپیما در ارتفاع چهار هزار متری کوه دنا پیدا شد.
از پیرمرد که حالا دیگر میدانستم نامش قنبر است پرسیدم :«مَشتی! برف خیلی زیاد بود برای همین سه روز طول کشید تا لاشه هواپیما را پیدا کنند؟»
قنبر در جوابم گفت:«اینجا سرد است و قصه طولانی ،بیا برویم منزل تا برایت بگویم »همراهش حرکت کردیم وقتی زیر کرسی نشستیم و با چای کوهی از ما پذیرایی کرد گفت :« آن روز هیچ، عصر فردا، هلی کوپترها، طرف های دیگر را می گشتند. راه های اشتباه را می رفتند. بعضی می گفتند گردنه را بگردید. به داماد خودمان گفتم تو که می روی آنجا، بگو بندگان خدا، هواپیما، کله این کوه افتاده است. شما می روید، 100 کیلومتر این ور و آن ور را می گردید که چه شود؟ هواپیما سر کوه از بین رفته است.»
و بعد با لبخند مَشتی کشمش از روی سینی کرسی برمی دارد و در دهان می گذارد همانطور که میخورد می گوید : « دیدم عصر فردا، حدود ساعت 4 بعد از ظهر دهدار سراغم آمد و گفت ، بخشداری تو را خواسته و گفته که تو هواپیما را دیده ای؟گفتم بله. دیروز به کسری دامادم گفتم که فلان جاست. رفتم آنجا و دیدم خیلی ها جمع شده اند. پرسیدند، تو هواپیما را دیدی؟ گفتم بله من هواپیما را دیدم از کجا رفت. گفتم از کنگان رد شده بود و نزدیک دنگزلو، نه زیاد بالا و نه زیاد پایین بوده است. اگر هم به کوه خورده، 30 متر یا 20 متر پایین تر از کوه بوده است. یا آن طرف یا این طرف خودمان افتاده است. راه را هم نشان شان دادم. »
از پنجره اتاق به بیرون نگاه کردم از اینجا دامنه کوه را دیدم گویا همین دیروز بود که خانواده های قربانیان این حادثه دلخراش به دنا آمده بودند و به دنبال خبری از عزیزانشان بودند .گریه های بی امان مادران و فرزندان امانم را می برد، پدری همسر ودو فرزند ش در هواپیما بودند ،مادر بزرگی که قرار بود نوه هایش مهمانش شوند، مهندسانی که از تهران برای کار به یاسوج می رفتند، پدری دخترش دانشجویی رشته پزشکی دانشگاه یاسوج بود و خانواده های گل فروش هایی که برای شرکت در نمایشگاه یاسوج می رفتند،همه چشمانشان اشک نه به خون غمبار بود.»
مسوولان بخش پادنا سمیرم و حتی مسوولان یاسوجی هم آمده بودند تا از این خانواده ها پذیرایی کنند ،اما آنها در این لحظات چیزی جز سلامت عزیزانشان نمی خواستند ،آنها میخواستند بشنوند ،که خلبان فولاد، که چند سال قبل همین هواپیما را بدون چرخ نشانده بود این بار نیز هواپیما را نشانده است اما اینگونه نبود.
همه آمدند تا لبخند را به دل خانواده های داغدار بنشانند بیش از 60 کوهنورد از شهرستان سمیرم ،اصفهان و چهار محال و بختیاری و 400 پلیس امداد گر آمدند،و هرکس که فکر میکرد کاری از دستش بر می آید به پادنا رفت آنقدر جمعیت آمد که پلیس مجبور شد محدودیت ترافیکی اعلام کند.
یکم اسفند خبر پیدا شدن لاشه هواپیما همه را خوشحال کرد اما گفتند، برف اجازه نمی دهد.
قنبر بدری رو به من کرد و پرسید :«خانم حواست کجاست ؟»گفتم ادامه اش را بگو! هواپیما پیدا شد درست است!؟» فردا صبح لاشه هواپیما را پیدا کردند و شروع کردند به گشتن.
گفتم مثل اینکه عصر امروز اینجا مراسم است از خبری که به او دادم تعجب کرد و گفت آه ...شما برای همین آمده اید ؟گفتم بله ؟گفت خدا خیرتان دهد .با او خدا حافظی کردیم و به محل برگزاری مراسم حرکت کردیم در راه به 128 روزی فکر می کردم که پیکر تکه تکه شده هم وطنانمان از لاشه هواپیما خارج شد.
شاید همه درست می گویند اما چرا کاری نمی شود کرد؟چرا کسی دست به زانو نمی گیرد و این مشکل را یک بار برای همیشه حل نمی کند ؟بزرگداشت خوب است اما ای کاش در آن خبر آورند ایران به کمک جوانانش هواپیمایی ساخته بالاتر از هواپیماهایی که ما سالهاست برای آن تحریم شده ایم .حالا درسمیرم و کهکیلویه و بویر احمد مراسم می گیرند برای جانباختگان این حادثه و همدردی با خانواده های جان باختگان و ای کاش ای کاش مراسم می گرفتند تا به قصه پر غصه سقوط هواپیماها پایان دهند".
نویسنده :لیلا اعظمی کتایونچه