نوزدهم دی ماه سالروز شهادت احمد کاظمی است، مردی که میخواست در روزگاری شهید شود که حرفی از شهادت نباشد.
به گزارش خبرگزاری صداوسیما مرکز اصفهان؛ از خیابان لسان الارض که بیایی، بعد از مزار شهید خرازی، کنار مصطفی ردانی پور، پیکر شهید احمد کاظمی را در گلستان شهدا آرمیده و با wلابت می بینی!، مردی که با لبخندش می گوید:"من در نیروی زمینی هوایی شدم."
و نجف آباد، سال1337 تولدگاه احمد بود، مردی که همه پیرمردهای نجف آبادی او را مرد مبارزه با دژخیم می دانند.
فیلم های آرشیو را که می بینی تصویر جوانی است در جبهه که فقط چند کلمه آن هم به زور همرزمانش می گوید؛و هرگز نمی گوید؛ "من از 18سالگی به جبهه آمدم نه برای دفاع از وطن بلکه برای دفاع از اسلام به جبهه های جنوب لبنان رفتم."
گذران جوانی در جبهه
و در بیست و سومین بهار زندگی خود، اوایل سال1359به کردستان رفت تا با رزمی بی امان، دشمنان داخلی انقلاب را سرکوب کند.
او جزو نخستین جوانانی بود که به سپاه پیوست و همان سال ها با 50نفر از همشهریانش به جبهه رفت، دو سال فرماندهی جبهه فیاضیه آبادان را بر عهده داشت، خودش می گوید:«روزی که فرمانده شدم در جبهه هیچ نداشتیم حتی پوتین هم نداشتیم، دشمن تحریم مان کرده! اما با غنایم جنگی توانستیم لشکر زرهی را تشکیل دهیم.»حاج احمد شش سال فرماندهی لشکر ۸نجف، یک سال فرماندهی لشکر ۱۴ امام حسین(ع)، هفت سال فرماندهی قرارگاه حمزه سیدالشهدا(ع) و قرارگاه رمضان را عهده دار بود.
فاتح خرمشهر
بعد از اینکه خبر آزادسازی خرمشهر را با بی سیم به همرزمانش اعلام می کند لقب فاتح خرمشهر را می گیرد. به گفته محسن رضایی فرمانده وقت سپاه،«لشکریانش هم در مرحله نخست عملیات و هم در مرحله آخر، توانست نقش فوقالعادهای ایفا كند به گونهای كه در روزهای پایانی درگیری «بیتالمقدس» كه نیروهای ایرانی، توان كافی برای آزادی خرمشهر نداشتند و تقاضای چند هفته بازسازی را از فرماندهی داشتند، ایشان توانستند با كمك شهید حسین خرازی آخرین مرحله عملیات آزادسازی خرمشهر را انجام دهند.
وی از افراد مؤثر در آزادسازی خرمشهر بود و این شهر تا ابد، مرهون رشادت كاظمی است».
سردار قاسم سلیمانی فرمانده وقت لشگر ثارالله هم می گوید:«همه خسته بودند چون ما چهل روز بعد از عملیات فتح المبین، عملیات بیتالمقدس را شروع کرده بودیم.
شهید کاظمی توانست با کمک شهیدخرازی آخرین مرحله عملیات آزادسازی خرمشهر را انجام دهد. ایشان نیروهای عراقی را در خرمشهر محاصره و شهر را آزاد کردند، با دو لشکر خرمشهر را تصرف کردند هر کدام با پنج گردان یعنی سه هزار نفر درمقابل بیست هزار نفر دشمن، لشکرهای 8نجف و 14 امام حسین تحت فرماندهی احمد و حسین بودند».
در جبهه با موتورسیکلت اش به همه سر می زد و پای صحبت رزمندگان که بشینی همانطور که دارند از رشادتها و شجاعتهای این دلاور زمان با تو سخن می گویند از پشت کارش برای ادامه تحصیل و اخلاق نیکو اش خاطرات دارند.
به جبهه که می رفت، کارشناسی خود را در رشته جغرافیا و کارشناسی ارشد را در رشته مدیریت دفاعی گذراند و موفق شد دانشجوی دکتری در رشته دفاع ملی شود.
کفایت و شجاعت آن مرد بزرگ تا بدانجا بود که مقام معظم رهبری سه مدال فتح بر سینه پر عطش شهادت ایشان نصب نمودند.
فرمانده زمین و هوا شد
سردار کاظمی در سال۱۳۷۲ با حضور در منطقه شمال غرب کشور به عنوان فرمانده منطقه شمال غرب حکم فرماندهی را از دست مقام معظم رهبری دریافت کرد.
مقام معظم رهبری در همان دوران مسوولیت سردار کاظمی در استان آذربایجان غربی و کردستان حضور پیدا کردند و از برقراری امنیت منطقه توسط سردار کاظمی تقدیر به عمل آوردند.
در سال ۱۳۷۹حکم فرماندهی نیروی هوایی سپاه را از رهبر معظم انقلاب دریافت کرد و نیروی هوایی را از نظر سازمان، ساختار و سازماندهی و سازمان موشکی ارتقا داده تا جایی که دشمنان جمهوری اسلامیایران از توانمندی موشکی کشور حیرت زده بودند.
پس از 5سال خدمت ارزنده در نیروی هوایی سپاه،در سال1384 حکم فرماندهی نیروی زمینی سپاه را از مقام معظم کل قوا دریافت کرد
در روزی که معرفی شده بود برای فرماندهی زمینی سپاه، از دلتنگی اش برای شهادت گفت و گفت: «من دلم می خواست در سپاه هوایی شهید شوم اما نشد »و با بغض تضرع از همرزمانش خواست" دعا کنند در نیروی زمینی شهید شود".
اودر مدت سه ماه فعالیت شبانهروزی، بیش از 100 سفر به تمامییگانهای نیروی زمینی داشت و وضعیت یگانهای نیروی زمینی را از نزدیک بررسی کرد.
شب شهادت رسید
شب شهادت نشستی با کارکنان نیروی زمینی داشت، نشستی که در آن حسرت میخورد که چرا شهید نشده و یاران او رفتهاند، سفارش کرد،«"شهدا خیلی به گردن ما حق دارند، باید تلاش زیادی کنیم" باید در اردوهای راهیان نور از همه شهدا (ارتش، سپاه، بسیج) بگویید، از خودتان نگویید از دیگران بگویید»
شب وقتی به خانه رفت با خودش یک سی دی برد. پسرش محمد می گوید: « پدرم به من گفت: محمد، اين سي دي را بگذار ببينيم چيست ! به قول خودش " مشق" هايش را هم پهن کرده بود روی زمین. سي دي يک گزارش ويديويي بود از عمليات ثامن الائمه. بابا مي گفت من خودم تا حالا اين فيلم را نديده ام. هر کس را که در فيلم نشان مي داد، مي گفت خصوصياتش اين بوده و چه طوري شهيد شده است. بيشترشان شهيد شده بودند. در فيلم نشان مي داد که بابا داشت نيروهايش را توجيه عملياتي مي کرد و فقط يک زيرپيراهني تنش بود. ريش هايش هم خيلي بلند و به هم ريخته شده بود. حتماً وقت نکرده بود به خودش برسد. اما آن ها که مي گفت شهيد شده اند، اغلب خيلي تميز و مرتب و شيک بودند.
صبح روز نوزدهم دی ماه سال84 بود (سالروز آغاز عملیات کربلای5) و او عازم منطقه شمال غرب بود که هواپیمای آنها دچار نقص فنی شد و حاج احمد پس از سالها انتظار به سوی رفیق اعلی مهاجرت کرد و در شهر مهدی باکری (ارومیه) اجر تلاشهای بیوقفه خود را از خدای بزرگ گرفت.
آخرین ملاقات
در لحظه خاک سپاری مقام معظم رهبری از شهید احمد کاظمی گفت: دو هفته پیش شهید کاظمى پیش من آمد و گفت از شما دو درخواست دارم: یکى اینکه دعا کنید من روسفید بشوم، دوم اینکه دعا کنید من شهید بشوم. گفتم شماها واقعاً حیف است بمیرید؛ شماها که این روزگارهاى مهم را گذراندید، نباید بمیرید؛ شماها همهتان باید شهید شوید؛ ولیکن حالا زود است و هنوز کشور و نظام به شما احتیاج دارد. بعد گفتم آن روزى که خبر شهادت صیاد را به من دادند، من گفتم صیاد، شایستهى شهادت بود؛ حقش بود؛ حیف بود صیاد بمیرد. وقتى این جمله را گفتم، چشمهاى شهید کاظمى پُرِ اشک شد، گفت: انشاءاللَّه خبر من را هم بهتان بدهند! »
و در اول وصیت نامه اش جمعه ششم تیرماه 82 نوشته است می خوانیم».
خداوندا فقط میخواهم شهید شوم شهید در راه تو، خدایا مرا بپذیر و در جمع شهدا قرار بده. خداوندا روزی شهادت میخواهم که از همه چیز خبری هست الا شهادت، ولی خداوندا تو صاحب همه چیز و همه کس هستی و قادر توانایی، ای خداوند کریم و رحیم و بخشنده، تو کرمی کن، لطفی بفرما، مرا شهید راه خودت قرار ده. با تمام وجود درک کردم عشق واقعی تویی و عشق شهادت بهترین راه برای دست یافتن به این عشق.»
نویسنده:لیلا اعظمی کتایونچه