جلیقه زردها پدیده ای نوظهور در فرانسه است که از جنبش آنها به بحران در دموکراسی و نظام سرمایه داری نیز نام برده می شود.
حرکت اعتراض آمیز جلیقه زردها در فرانسه دارای ویژگی هایی است که باعث شده با اعتصابات و تظاهرات گذشته نتوان آن را مقایسه کرد. مردم فرانسه با اعتصاب و تظاهرات بیگانه نیستند. سالی نیست که در فرانسه اعتصاب برگزار نشود و رئیس جمهور و دولتی در فرانسه نبوده است که با چالش اعتصاب و تظاهرات برای پیشبرد برنامه های اقتصادی خود مواجه نبوده باشد. کشوری در اروپا نیست که به اندازه فرانسویان با اعتصاب و تظاهرات سعی کرده باشند بر روند سیاستگذاری دولتشان اثر بگذارند. با وجود این سابقه، جلیقه زردها موفق شدند کاخ الیزه را به لرزه در آورند و امانوئل ماکرون را وادار کنند از برنامه هایش برای افزایش مالیات بر سوخت از ابتدای سال 2019 عقب نشینی کند.
یکی از ویژگی های جلیقه زردها این است که آنها زیر پرچم و چتر هیچ حزب و اتحادیه و سندیکایی نیستند؛ هر چند که احزاب راست و چپ افراطی در پی مصادره به مطلوب این اعتراضات در جهت فشار به دولت ماکرون و درخواست انحلال پارلمان و برگزاری انتخابات زودهنگام هستند.
«فرانسوا روفن» سیاستمدار چپ افراطی که تنفر شدیدی از «امانوئل مکرون» رئیس جمهور فرانسه دارد، «جلیقه زرد» میپوشد و در تظاهرات شرکت میکند. مارینلوپن رهبر راستهای افراطی هم در صف پشتیبانی از تظاهرکنندگان درآمده است. احزاب راست و چپ میانه همچون حزب جمهوریخواه و حزب سوسیالیست مواضع ملایم تری دارند و پیشنهاد ایجادتغییراتی در سیاستهای اقتصادی دولت مکرون و ترمیم در کابینه را مطرح کرده اند. آنها به خوبی می دانند هر پیشنهاد تند و ساختار شکنانه ای چون استعفای مکرون و یا انحلال پارلمان بازی کردن در زمین مارین لوپن رهبر حزب راست افراطی تجمع ملی است.
بر اساس نظرسنجی ها، احزاب راست و چپ میانه از جمله حزب «جمهوری به پیش » مکرون در موقعیت متزلزلی قرار دارند و هر انتخابات زودهنگامی در یک چنین فضا و شرایطی، می تواند شکست سنگین آنها را به دنبال داشته باشد.
جنبش جلیقه زردها دلایل ناکامی و افت محبوبیت احزاب راست و چپ میانه در فرانسه و دیگر کشورهای اروپایی را آشکار کرد. نگاهی به پایگاه اجتماعی جلیقه زردها نشان می دهد که چرا احزاب راست و چپ میانه کارکرد خود را از دست داده اند و اعتراض کنندگان در خیابانهای فرانسه امانوئل مکرون را پس از هجده ماه حضور در الیزه وی را رئیس جمهور ثروتمندان می دانند. مکرون در سال گذشته با کسب 66 درصد آراء به کاخ الیزه راه یافت. اکنون وی طبق آخرین نطرسنجی ها میزان محبوبیتش به 23 درصد کاهش یافته است. مکرون در انتخابات ریاست جمهوری سال 2017 یک پدیده بود. بسیاری از صاحب نظران بر این نکته اتفاق نظر داشتند که مکرون آخرین گزینه جریان میانه در فرانسه برای جلب رضایتمندی مردم به نظام سیاسی کشورشان است. اما این آخرین برگ طبقه نخبگان حاکم در فرانسه پس از هجده ماه سکونت در الیزه با همان مشکلات و چالش های دولت های سارکوزی و اولاند مواجه شده است.
هفته نامه اکونومیست در تحلیلی در این زمینه نوشت «پیروزی مکرون در انتخابات ۲۰۱۷ امیدی برای فرانسه، اروپا و جهان در پی داشت. وی از زمان ورود به کاخ الیزه اصلاحاتی را در زمینه آموزش و بازار کار اجرایی کرد اما فراموش کرده است که دموکراسی نیاز به رضایت مداوم مردم نیز دارد.»
یک معترض می گوید در حالی که برخی در این کشور نگران پایان جهان هستند برخی دیگر هم بیشتر از همه نگران آخر ماه هستند تا چگونه صورتحسابهای خود را در آن زمان پرداخت کنند.
روزنامه «ایندیپندنت» هم در تحلیلی از این اعتراضات آورده است؛ جای تعجب ندارد که اعتراضات در فرانسه به خشونت کشیده شد زیرا ساختارهای فرانسه مدتهای مدیدی است که عدالت و برابری اجتماعی را به فراموشی سپرده است. بسیاری از شرکت کنندگان در تظاهراتها، خود را از شهروندان فراموش شده فرانسوی ساکن در حومه شهرها و شهرستان ها می دانند. جنبش جلیقه زردها نتیجه نارضایتی و کاهش دستمزدها و افزایش هزینه های زندگی به خصوص در یک دهه گذشته است.
یکی از جلیقهزردهای معترض در گفتگویی درباره وضعیت معیشتی، با اشاره به اینکه از اواسط ماه دیگر پولی ندارد که بتواند هزینه زندگیاش را با آن پرداخت کند، گفت: بیشتر در اواخر هفته خرید میکند که فروشگاهها قیمت محصولات فاسدشدنی خود را کاهش میدهند اما با این اوصاف نیز درآمد یک هزار و ۶۰۰ یوروییاش کفاف هزینههای زندگی شان را نمیدهد. وی با بیان اینکه وضعیت معیشتی در فرانسه با سال ۲۰۰۴ یا ۲۰۰۸ تغییرات جدی کرده و هزینهها افزایش قابل توجهی داشته است، خواستار افزایش حقوق پایه در فرانسه است.حقوق پایه در فرانسه یک هزار و ۲۰۰ یورو است که با کاهش برخی هزینهها یک هزار و ۱۰۰ یورو به حساب کارمندان واریز میشود. این میزان حقوق برای ۳۵ ساعت کار در هفته است. بسیاری از جلیقه زردها حقوق مشابه و حتی کمتری دارند. در فاصله ۳۰ ساله میان ۱۹۷۰ تا ۲۰۰۰ میلادی فقر در فرانسه به میزان ۶۰ درصد کاهش یافت. اما از سال ۲۰۰۰ به بعد دوباره روند صعودی گرفت، به طوری که در سال ۲۰۱۶، ۹ میلیون نفر در این کشور زیر خط فقر زندگی میکردند. تا پیش از سال 2000 امنیت شغلی پایدار و بهره مندی از خدمات رفاهی، آموزشی و بهداشتی تامین کنده تمامی نیازهای اولیه زندگی بود. اما از سال 2000 به بعد با تضعیف سیاست های دولت رفاه و رفتن دولت های بسمت اقتصاد رقابتی و کاهش هزینه های دولتی با حدف و یا کاهش بودجه خدمات آموزشی، بهداشتی و رفاهی شکاف در جامعه فرانسه نیز عمیق شد تا حدی که آمار فرانسویانی که به زیر خط فقر در سال 2016 رسیدند به بیش از 9 میلیون نفررسید؛ کسانی که حقوقی کمتر از 1500 یورو دریافت می کنند. میزان دریافتی بسیاری از بازنشستگان حدود 1200 یورو است. با این درآمد همانطور که یک جلیقه زرد گفت تا نیمه ماه نیز نمی توانند هزینه های اولیه زندگی را تامین کنند.
فرانسوی ها به یکباره به این سطح از زندگی نرسیدند. دولت های راست و چپ میانه هر یک با وعده های بسیار آمدند. ولی در عمل وضعیت بدتر از گذشته شد.
به هر حال در نظام سرمایه داری نسخه های محدودی برای برون رفت از بحران های مالی و اقتصادی است. دولت ها می بایست برای رشد و رونق اقتصادی مشوق هایی را برای سرمایه داران در نظر بگیرند تا انگیزه ای برای سرمایه گذاری و جلب سرمایه و اشتغالزایی باشد. از سوی دیگر دولت ها برای تامین بودجه که به شدت به درآمدهای مالیاتی وابسته است بودجه خدمات آموزشی و بهداشتی و رفاهی را کاهش دادند. بدین گونه بود که بیشترین فشار بحران های مالی و اقتصادی روی طبقات متوسط و کم درآمد جامعه وارد شد. در این زمینه نیز هیچ تفاوتی میان دولت های راست و چپ میانه فرانسه وجود ندارد. مردم فرانسه در ده سال گذشته هم سارکوزی محافظه کار و هم اولاند سوسیالیست را تجریه کردند. با توجه به همین تجربه بود که احزاب راست و چپ میانه فرانسه در انتخابات ریاست جمهوری و پارلمانی سال 2017 شکست سنگینی را متحمل شدند. البته این شکست را احزاب میانه راست و چپ در دیگر کشورهای اروپایی نیز تجربه کردند. به غیر از آلمان و چند کشور شمال اروپا بقیه اعضای اتحادیه اروپا نیز وضعیت مشابهی دارند و بحران مالی و اقتصادی یک دهه گذشته موجب کوچک شدن طبقه متوسط و بزرگ شدن طبقات کم درآمد جامعه شده است. این تغییر درجوامع اروپایی در عمل کارکرد احزاب راست و چپ میانه را از بین برده است. اندیشه ورزان لیبرال دموکراسی همواره گفته اند دموکراسی در جوامعی قوام می گیرد و کارکرد مناسبی دارد که طبقه متوسط آن جامعه بزرگ باشد. در علل افول احزاب راست و چپ میانه در کشورهای اروپایی دلایل سیاسی، فرهنگی، هویتی، تغییرات اجتماعی و تکنولوژیکی را می توان را برشمرد اما مهمترین دلیل آن کوچک شدن طبقه متوسط وفشار روی طبقات کم درآمد جامعه است.
جنبش جلیقه زردها حاصل اجرای سیاست های ریاضتی در ده سال گذشته است. با پیروزی مکرون در انتخابات ریاست جمهوری سال 2017 این تحلیل در سطح رسانه ها مطرح شد که طبقه نخبگان فرانسه آخرین برگ خود را برای جلوگیری از افول احزاب راست و چپ میانه و رشد گرایش های راست افراطی رو کرده است. همگان انتظار داشتند ماکرون حداقل نیمه اول دوران ریاست جمهوری اش با چالش جدی مواجه نباشد چون خطر راست افراطی باعث اتخاذسیاست محتاطانه و محافظه کارانه احزاب راست و چپ میانه در قبال سیاست های دولت شده بود. اما جنبش جلیقه زردها همه این محاسبات را به هم زد و لذا جامعه فرانسه و آینده امانوئل مکرون رئیس جمهور و دولتش در وضعیت ابهام قرار گرفته است.
============
نويسنده: مرتضی مکی -کارشناس سياست در اروپا.