ساخت و سازهای غیر اصولی و بی توجهی به محل عبور معلولان، چند سالی است که به یکی از مهمترین مشکلات این قشر فراموش شده جامعه تبدیل شده است.
صحبت از معلولان و مشکلات آنان در جامعه است؛ مشکلاتی که در اثر ساخت و سازهای غیر اصولی و بی توجهی به شرایط خاص معلولان برای عبور از معابر شهری و ورود به مکان های عمومی به وجود آمده است.
برای بررسی این موضوع با چند تن از معلولان شهرم قرار گذاشتم تا از نزدیک شاهد مشکلات آنان در رفت و آمدهای درون شهری باشم؛ اما برای اینکه مشکلات آنان را بهتر درک کنم، خود نیز ویلچر سوار شدم.
برای رفتن به سر قرار سوار بر مرکب چرخ دار معلولان شدم؛
در گذر از پیاده رو ها، کوچه ها و خیابان ها، تمام چاله چوله های شهر و پستی بلندی ها برایم به موانعی غول آسا تبدیل شده بود؛ پل هایی که چرخ های ویلچرم لای آهن هایش گیر می کرد؛ پله برقی هایی که انگار معلولان در استفاده از آن هیچ نقشی نداشتند و مجبور بودم از وسط خیابان عبور کنم؛ اما مشکلاتم به همین جا ختم نمی شد؛ سطح پل هایی که پیاده رو را به خیابان متصل می کردند، بالا تر از سطح خیابان بود و مجبور بودم تمام مسیر خیابان را برای رسیدن به دوربرگردان دور بزنم؛ بعد از یک ساعت، با نیم ساعت تاخیر به محل قرار رسیدم.
مریم نخستین کسی بود که با او قرار ملاقات داشتم؛ آن طرف خیابان منتظر من بود؛ با دیدن من در این طرف خیابان تصمیم گرفت با گذر از عرض خیابان خود را به من برساند؛ با سبز شدن چراغ عبور عابران وارد خیابان شد ؛ در حالی که تازه نیمی از مسیر را طی کرده بود و دستانش در حال چرخاندن چرخ ها بود، چراغ قرمز شد و او مجبور شد در میان رفت و آمد خودرو ها از خیابان عبور کند؛ صدای بوق های پشت سر هم خودروها او را به نفس نفس انداخته بود؛ از خیابان که رد شد نفس عمیقی کشید؛ کلافگی از چهره اش می بارید .
با نگرانی چرخ های ویلچر را حرکت دادم و خود را به او رساندم؛ با نگاهی سرشار از تعجب به من و چرخم نگاه کرد و گفت : همین یک مورد را که دیدی تازه شروع مشکلات ما معلولان در آغاز یک روز عادی است .
شنیدن کی بود مانند دیدن؟
تصمیمی که گرفته بودم را برای مریم توضیح دادم؛ خیلی خوشحال شد وگفت: اولین خبرنگاری هستی که می توانی امروز گوشه ای از مشکلات ما را با تمام وجود درک و قضاوت کنی .
در پیاده رو شروع به حرکت کردیم تا جایی را برای گفت و گو پیدا کنیم؛ اگر کمک رهگذران نبود چطور می توانستیم از پله ها و دست انداز ها عبور کنیم؛ پس از طی مسیر طولانی پیاده رو ، با میله هایی مواجه شدیم که برای بستن راه موتور سیکلت ها نصب شده بود؛ به ناچار پشت میله ها گفتگو را آغاز کردیم.
از او مدت زمان معلولیتش را پرسیدم؛ به ویلچرش اشاره کرد و گفت : ۳۸ سال است؛ یعنی از یک سالگی که در اثر یک تشنج پاهایم دچار بی حسی شد؛ مکثی کرد و ادامه داد: از نگاه های افراد و ترحم ها که بگذریم می رسیم به مشکلاتی که در سطح شهر داریم؛ مناسب سازی هایی که واقعا مناسب ما نیست؛ یک جا را درست می کنند و فکر می کنند فقط همین کافیست، در صورتی که منِ معلول ممکن است در هر نقطه از این شهر کار داشته باشم و مسیر برای من هموار نباشد؛ از پله های بانک ها بگیر تا همه چاله چوله های شهر.
طرح های نیمه تمام
آقای شکوری رئیس انجمن معلولان استان و چند تن دیگر منتظرم بودند؛ کلافگی در چهره هایشان بابت تاخیرم مشخص بود ولی وقتی مرا روی ویلچر دیدند و علت تاخیر را فهمیدند، بسیار خوشحال شدند و دیگر از آشفتگی چند دقیقه قبل اثری در چهره هایشان نبود؛
آقای شکوری گفت : امروز که روی این چرخ ها نشسته اید حتما خودتان متوجه گوشه ای از مشکلات این عزیزان شده اید؛ اینکه چقد کارِ بر زمین مانده برای رفاه حال معلولان وجود دارد.
وی ادامه داد: بارها به شهرداری سر زدیم و صحبت کردیم ولی روند خیلی کند است؛ گاهی در سطح شهر پشت سر هم رمپ هایی می سازند و خوب کار می کنند ولی یک دفعه کار را متوقف می کنند و گاهی تا یک سال کار نیمه تمام باقی می ماند.
خانم سلطانی مشاور انجمن معلولان هم از این قضیه بسیار ابراز تاسف کرد و گفت : تا کنون پیش نیامده که کارشناس هایی که این رمپ ها را می سازند، پیش از ساختن با ما مشورت کنند؛ امروز که روی ویلچر نشسته اید سری به رمپ های ساخته شده بزنید که با چه شیب های غیر استانداردی ساخته شده اند.
اینجا بود که فکری به ذهنم رسید؛ از آنها خداحافظی کردم و این بار با ماشین به منطقه دیگر شهر رفتم؛ ویلچر را بر سر راه رهگذران گذاشتم و از آن ها خواستم دقایقی روی این ویلچر بنشینند؛ نه برای یک روز یا چند ساعت، بلکه فقط برای کاری که میخواستند در آن لحظه انجام دهند؛ واکنش ها مختلف بود.
رهگذری که می خواست از پله ها عبور کند، روی ویلچر نشست و از روی سطح شیب دار کنار پله ها پایین آمد؛ شیب آنچنان تند بود که اگر رهگذر دیگر او را نگرفته بود به طور حتم واژگون می شد.
خانم دیگری که نتوانست از میان میله هایی که به خاطر موتور سواران بسته بودند از خیابان عبور کند، مجبور شد بلوار را دور بزند و در آخر سر هم که به جایگاه عبور معلولان رسید پشت تاکسی هایی که آنجا را برای خود ایستگاه کرده بودند متوقف شد؛ با حالت درماندگی رو به ما گفت: حالا چه کار کنم؟ نمی شود عبور کرد؛ یعنی رسیدگی نمیشه ؟ و همین یک نگاه برایش کافی بود که درمانده شدن معلولان را بفهمد.
برای اینکه بدانم مسئولان بهزیستی تا چه حد پیگیر رفع مشکلات معلولان بوده اند، با مدیر کل بهزیستی استان قرار مصاحبه گذاشتم.
آقای سلیقه گفت: استان قم ۲۲ هزار معلول دارد که از این تعداد ۲ هزار و ۵۰۰ نفر نابینا ،۴ هزار و ۶۰۰ نفر ناشنوا ، چهار هزار نفر معلول ذهنی ،۴۰۰ نفر دچار ضایعه نخایی و بقیه معلولان هم جسمی حرکتی و چند معلولیتی هستند.
او می گفت بارها با مسئولان شهرداری در خصوص بهسازی مسیر عبور معلولان نامه نگاری شده ولی تا کنون به جز چند کار جزئی، کار عمده ای برای بر طرف شدن این موضوع مشاهده نشده است.
کارهایی که از صبح امروز انجام داده بودم برای درک گوشه ای از مشکلات معلولان کافی بود؛ برای پیگیری علت این نابسامانی ها و نبود نظارت کافی به محل عبور معلولان، به سراغ مسئولان شهرداری رفتم.
پای صحبت مدیر کل روابط عمومی شهرداری قم نشستم؛ آقای علیزاده با شنیدن صحبت هایم پاسخی عجیب و غریب داد؛ او گفت: درحال حاضر انجمن یا مسئولی که بر این کار نظارت کند وجود ندارد و هر شهرداری به طور جداگانه خودش این کار را انجام می دهد.
پاسخ یا توجیه؟
بعد از این مصاحبه، به یکی از شهرداری ها مناطق سر زدم؛ ساختمان شهرداری با ده پله هیچ جایگاهی برای عبور معلولان نداشت؛ گویا مسئولان فراموش کرده بوند بر سر در آن بنویسند: «معلولان عزیز! به سراغ ما اگر می آیید با یک همراه بیایید چرا که راه برای شما هموار نیست !»
به هر زحمتی که بود به کمک چند رهگذر پله ها را بالا رفتم و در اینجا هم مثل سوژه های قبلی با تعجب مسئولان روبرو شدم . بعد از توضیحات، جواب های قانع کننده ای نشنیدم.
آقای کلهر معاون امور زیربنایی شهرداری منطقه ۱ استان که یک منطقه پر رفت و آمد را مدیریت می کرد گفت : ما ضعف خودمان را قبول داریم و متاسفانه از خودمان شروع نکردیم؛ ولی ان شاالله در ساختمان جدید همه این مناسب سازی ها را رعایت می کنیم.
از او پرسیدم ساختمان جدید چه زمانی آماده می شود : گفت ان شالله دو سال دیگر!
به او گفتم یعنی تا دو سال آینده معلولانی که به شما مراجعه می کنند تکلیفشان چیست؟
کمی مکث کرد و با حالت دست پاچگی گفت: اگر این طور شود من خودم پایین می روم و کارشان را انجام می دهم.
از او درباره کارهایی که در سطح منطقه انجام داده بودند پرسیدم.
وی با تاکید بر اینکه به طور کلی معابر نیازمند ساماندهی است، گفت: ترکیب رفت و آمد خودرو و عابر پیاده در معابر شهر نیازمند طراحی و تصمیمگیری کلی بوده و باید برنامهریزی جامعی در این خصوص برای کل شهر انجام شود.
او گفت: پس از این اقدام باید برنامهریزی برای تفکیک مسیر پیاده و سواره داشته باشیم.
وی ادامه داد: پس از این مطلب نیز اهمیت دادن به مسیر ویژه معلولان و تسهیل عبور و مرور آنها در شهر از اهمیت بالایی برخوردار است.
کلهر در پایان افزود: در حال حاضر، در طراحی و اجرای پیادهروهای ویژه معلولان، راهکارهایی دیده شده و در چهار راهها و برخی از پارک ها هم به طور پراکنده مسیر هایی را برای عبور ویلچر قرار داده ایم، ولی خب متاسفانه هنوز کار زیادی در پیش داریم که بخش زیادی از آن به بودجه کافی نیاز دارد.
در پایان گزارش از او خواستم چند دقیقه بر روی ویلچر بنشیند و کمی حرکت کند؛ با مکثی معنی دار قبول کرد و در آخر یک جمله گفت: «چقدر سخت است حتی می ترسم از روی این پل عبور کنم.»
در آخر به ما قول داد که تا آنجا که می تواند موانع را در حوزه مدیریت خود برطرف کند و حتما این مسئله را با شهرداری دیگر مناطق نیز مطرح کند.
تجربه نیم روزه خودم و نشستن چند دقیقه ای مردم و آقای کلهر روی این صندلی های چرخ دار شاید توانسته باشد این موضوع را به ذهن همه ما و به ویژه مسئولان متبادر کرده باشد که معلولان به واقع محدود نیستند، بلکه آن چیزی که باعث محدودیت آنان می شود بی توجهی به شرایط خاص آنان و نبود نظارت های کافی در ساخت و سازهای شهری و ساختمان ادارات و مکان های عمومی است؛ شاید اگر مسئولان دیگر نیز دقایقی این لحظات سخت را تجربه کنند و دوری نه چندان طولانی در شهر بزنند، عملی کردن وعده ها برایشان آسان تر و جدی تر باشد.
رئیس جعفری – خبرگزاری صدا و سیما - قم