مقاله نويس نيويورکر تاکيد کرد ترامپ به طور یکجانبه مجموعه ای از جنگ های تجاری به راه انداخته است که به اقتصاد جهانی آسیب خواهد رساند.
اما در هفته ای که گذشت بازار بوس داوجونز ظرف دو روز پنج درصد ارزش خود را از دست داد، هر چند در اواخر هفته اندکی رو به بهبود گذاشت.
آیا ترامپونومیکس Trumponomics یا اقتصاد ترامپی در حال فروپاشی است؟
این هفته فرصت مغتنم و خوبی بود که به بررسی دیدگاه های اقتصادی دونالد ترامپ نسبت به جهان بپردازیم.
وي با حمله به فدرال رزرو یا بانک مرکزی آمریکا بازارهای مالی را شگفت زده کرد و این بازارها را در بهت و حیرت فرو برد. البته، شاید بتوان گفت کارهایی که ترامپ انجام می دهد دیگر کسی را شگفت زده نمی کند. دونالد ترامپ گفته بود: ‹‹فدرال رزرو بی محابا عمل می کند. مسئولان فدرال رزرو نرخ های بهره را افزایش داده اند و این امر تمسخر آمیز است.››
مشکل ترامپ این است که فدرال رزرو یا بانک مرکزی آمریکا نرخ های بهره را افزایش داده است، زیرا بیکاری پایین آمده است و مسئولان این بانک از آن نگرانند که این مسئله به رشد بیش از اندازه اقتصادی و بالا رفتن تورم بیانجامد. فدرال رزرو این کار را به آرامی و با دقت تمام انجام می دهدو در این زمینه بر اساس بهترین رویه های موجود در بانک های مرکزی جهان عمل می نماید اما برای ترامپ مسئله این گونه نیست.
وي شخصا طرفدار پایین بودن نرخ بهره بانکی است. ترامپ بر این باور است که هر گونه بالا رفتن نرخ بهره می تواند سرعت رشد اقتصادی را کند نماید. از آن گذشته، ترامپ در این شرایط به کسب تعداد هر چه بیشتری از کرسی های کنگره در انتخابات میان دوره ای کنگره آمریکا که قرار است در اوایل نوامبر برگزار شود چشم دوخته است و نوسانات اقتصادی را در راستای اهداف و برنامه های مورد نظرش نمی داند. افزون بر این، دونالد ترامپ از آن نگران است که این گونه اقدامات فدرال رزرو، شانس انتخاب شدن دوباره وی را در انتخابات ریاست جمهوری دو سال بعد آمریکا کاهش دهد.
همگان بر این باورند که تاثیر اقدامات کنونی فدرال رزرو بر کل اقتصاد آمریکا حدود هجده ماه بعد هویدا خواهد شد.
اظهارات دونالد ترامپ در حالی مطرح می شود که صندوق بین المللی پول در اواخر هفته گذشته هشدارهایی را صادر کرد. در ‹‹چشم انداز اقتصاد جهانی›› که صندوق بین المللی پول منتشر کرده است پیش بینی هایی در خصوص اقتصاد جهانی صورت گرفته است. ‹‹چشم انداز اقتصاد جهانی›› یک سند اداری است که در آن کلمات و واژگان به صورت دقیق و بی طرفانه به کار برده می شوند تا هشدارهای لازم به مخاطبان داده شود. اما خوانندگان و مخاطبان آشنا با لحن و زبان به کار رفته در ‹‹چشم انداز اقتصاد جهانی›› که توسط صندوق بین المللی پول منتشر شده است حتما نگرانی موجود در گزارش های اخیر این نهاد پولی بین المللی را مشاهده کرده اند.
در صفحات آغازین ‹‹چشم انداز اقتصاد جهانی›› آمده است: ‹‹تدابیر و اقدامات تجاری که از ماه آوریل تاکنون اتخاذ شده اند بر فعالیت هایی که در سال 2019 و بعد از آن صورت می گیرد تاثیر می گذارد. از اوایل سال 2020 شتاب (تاثیرگذاری) سیاست های مالی آمریکا کاهش خواهد یافت.›› به زبان ساده این گفته به معنای آن است که ترامپ به طور یکجانبه مجموعه ای از جنگ های تجاری را به راه انداخته است که در سال آینده به اقتصاد جهانی آسیب خواهد رساند.
افزون براین، دولت ترامپ میزان مالیاتی را که شهروندان آمریکایی پرداخت می کنند کاست و این اقدام خود را به عنوان کاری در راستای افزایش رشد اقتصادی معرفی نمود، در حالی که این اقدام وی باعث خواهد شد که کسری بودجه دولت آمریکا به شدت افزایش یابد و همین مسئله بر اقتصاد آمریکا فشار وارد کرده و رشد اقتصادی در این کشور را کند خواهد کرد.
نمی توان اقداماتی را که دونالد ترامپ انجام داده است مورد انتقاد قرار نداد و آنها را به سخره نگرفت. در واقع، لحن و کلامی که رئیس جمهور آمریکا به کار می برد چهره ای از وی ترسیم کرده است که به یک شخص غافل و ناآگاه از اصول اساسی علم اقتصاد می ماند. البته، اگر بخواهیم منصفانه سخن بگوییم همه روسای جمهور (آمریکا) سیاست هایی را دنبال می کنند که کارشناسان مالی بین المللی آنها را در تضاد با رشد طولانی مدت (اقتصادی) تلقی می کنند.
همه روسای جمهور (آمریکا) هنگامی که اقتصاد کشور شکوفا و در حال رشد است همه چیز را به پای خود می گذارند و این شکوفایی و رشد را نتیجه اتخاذ سیاست های خود می دانند، اما هنگامی که وضعیت اقتصادی نابسامان است این نابسامانی را نتیجه عملکرد دیگران معرفی می کنند. همچنین، همه روسای جمهور (آمریکا) هنگامی که فدرال رزرو نرخ بهره را بالا می برد خشمگین می شوند. این روسای جمهور به طور علنی علیه سیاست های فدرال رزرو مبنی بر بالا بردن نرخ بهره موضع گیری نمی کنند، بلکه به گونه ای عمل می کنند که این گونه سیاست ها از مسیر خود منحرف شده و در عمل راه به جایی نبرند. (برای مثال، ریچارد نیکسون، رئیس جمهور اسبق آمریکا، بر آرتور برنز Arthur Burns، رئیس وقت فدرال رزرو این کشور، فشار وارد آورد تا نرخ بهره را پایین نگاه دارد.
هدف وی آن بود که با پایین نگاه داشتن نرخ بهره به بالا رفتن رشد اقتصادی آمریکا در آستانه انتخابات ریاست جمهوری سال 1972 این کشور کمک کند. البته، نیکسون مداخله های خود در فدرال رزور را به طور پنهانی و سری انجام می داد و تنها به طور ضمنی اهمیت مستقل بودن فدرال رزرو را به رسمیت شناخته بود.
اما دونالد ترامپ در میان روسای جمهور آمریکا که بعد از جنگ جهانی دوم در این کشور بر سر کار آمده اند وضعیت ویژه ای دارد. وي در توصیف خود گفته است که پیشکار و پیشخدمت اقتصاد نیست، بلکه فردی است که چشم اندازها و تاکتیک ها را ترسیم می نماید. ترامپ خود را فردی می داند که ایده های منحصر به فردی درباره بهترین راه های افزایش رشد اقتصادی دارد. دیدگاه های دونالد ترامپ با دو رئیس جمهور پیشین آمریکا تفاوت فاحش دارد.
ایده ها و دیدگاه های اقتصادی ترامپ
برای آن که دریابیم دیدگاه های ترامپ تا چه اندازه رادیکال است باید به خاطر بیاوریم که دیدگاه های اقتصادی روسای جمهور آمریکا در خلال هفتاد و چند سال گذشته شکل محدودی داشته اند. از اواخر دهه 1930 تا سال 1980، همه روسای جمهور آمریکا اساسا دیدگاه های اقتصادی کِینزی (Keynesian economics) را دنبال می کردند. اقتصاد کینزی نظریهای در اقتصاد کلان است که بر مبنای ایدههای اقتصاددان انگلیسی، جان مینارد کینز بنا شدهاست.
طبق استدلال اقتصاددانان کینزی، تصمیمات بخش خصوصی گاه ممکن است منجر به نتایج غیرکارا در اقتصاد کلان شود و بنابر این آنها از سیاستگذاری فعال دولت در بخش عمومی حمایت میکنند. به عبارت دیگر، همه این روسای جمهور معتقد بودند که بسياري از تصمیم گیری ها در خصوص نحوه هزینه کردن پول و نحوه سرمایه گذاری باید توسط بخش خصوصی انجام شود. برخی از روسای جمهور کینزی مانند جان اف. کندی بر این باور بودند که دولت تنها در شرایط اضطراری باید وارد عمل شود. هنگامی که یک اقتصاد به طور موقت عملکرد ضعیفی از خود نشان می دهد، دولت می تواند مداخله کند، پول خرج کند و بازار آزاد را به سطوح سلامت بالاتری سوق دهد.
رونالد ریگان، رئیس جمهور اسبق آمریکا، در سال 1981 آن دسته از دولتمردان آمریکایی را که دیدگاه های کینزی داشتند از دولت خود کنار گذاشت و به سراغ کسانی رفت که از آنها تحت عنوان طرفداران ‹‹مکتب شیکاگو›› نام می برند. این افراد با تمام وجودشان به بازار آزاد باور داشتند و با مداخله دولت در امور اقتصادی و مالی مخالف بودند.
صاحبنظران حوزه اقتصاد تلاش می کنند بین این دو رویکرد و نگرش اقتصادی تمایز قائل شوند. البته، آنها به لحاظ توصیه های سیاسی و نیز به لحاظ متدولوژی با یکدیگر تفاوت هایی دارند. اما بر خلاف اقتصاد ترامپی یا ترامپونومیکس آنها تقریبا با یکدیگر شبیه هستند.
اقتصاد ترامپی یا ترامپونومیکس موضوعی کاملا متفاوت است.
از نظر دونالد ترامپ، یک اقتصاد هنگامی به بهترین وجه اداره می شود که یک فرد قدرتمند و خوش فکر همواره در خصوص مسائل کلیدی اقتصادی مداخله کند. شاید بتوان این امر را یک نظریه ضدنظریه نامید. از نظر دونالد ترامپ، الگوهای نظری - صرف نظر از این که تا چه اندازه مبتنی بر داده ها و تجربیات هستند - محدودیت آفرین می باشند و توانایی رئیس جمهور را در واکنش به قضایا آن گونه که وی مناسب می داند محدود می کنند و، از آن بدتر، این الگوهای نظری علامت می دهند که رئیس جمهور کدام سیاست ها را دنبال خواهد کرد. این یک تفاوت اساسی ترامپ با روسای جمهور پیشین آمریکاست.
از نظر روسای جمهور پیشین آمریکا، ثبات و پیش بینی پذیری اموری مهم و حیاتی بودند. در واقع، ثبات و پیش بینی پذیری به شرکت ها این امکان را می دهند که به سرمایه گذاری های درازمدت روی بیاورند و احساس اطمینان کنند که این سرمایه گذاری آنها دهه ها بعد ثمر خواهد داد. ثبات همچنین دیگر کشورها را ترغیب می کند که اقتصاد خود را با اقتصاد آمریکا هماهنگ و همسو کنند و اطمینان داشته باشند که صرف نظر از این که چه کسی قدرت را در کاخ سفید در دست دارد این سیاست ها تغییر چشمگیری نخواهند کرد.
دیدگاه های ترامپ در حوزه اقتصاد از بسیاری جهات فاقد مبنا و اساس است. دهه ها تحقیق و پژوهش نشان می دهد اقتصادها هنگامی به بهترین شکل اداره می شوند که قواعد و مقررات روشن و بی طرفانه ای وجود داشته باشد و این قواعد و مقررات به شکلی عادلانه به مورد اجرا گذاشته شود. اما برای آن که درک کنیم وضعیت اقتصادی آمریکا در خلال دو یا شش سال آینده چگونه خواهد بود لازم است با دیدگاه های اقتصادی دونالد ترامپ َآشنا شویم.
مقاله نويس نيويورکر در ادامه اين مطلب افزود: من گمان می کنم که شماری از رهبران حزب جمهوری خواه آمریکا تلاش می کنند خطاها و اشتباهات ترامپ را تا حدودی نتیجه سوابق وی به عنوان شومن تلویزیونی و تلفیق آن با تندروی های طرفداران سرسخت این حزب توصیف کنند. ترامپ با چین یا کانادا در می افتد؛ به فدرال رزرو حمله می کند؛ و نمی داند که اقتصاد آمریکا چگونه عمل می کند. اما این اقدامات ترامپ سر و صدا راه انداختن است. جمهوری خواهان بر این باورند که دونالد ترامپ چیزی شبیه میت رامنی، نامزد جمهوری خواهان آمریکا در رقابت های انتخاباتی درون حزبی حزب جمهوری خواه است. وي خواستار پایین بودن مالیات ها و کاستن از حجم مقررات دست و پاگیر است و گمان می کند تنها راهی که برای ارتقا و پیشرفت زندگی اقشار فقیر و طبقات متوسط جامعه وجود دارد این است که ثروتمندان ابتدا در این راه گام نهند.
پایگاه اینترنتی پروبابلیکا ProPublica در این هفته گزارش داد که ترامپ سال گذشته از شینزو آبه، نخست وزیر ژاپن، درخواست کرد که به شلدون آدلسون Sheldon Adelson، از کمک کنندگان به کمپین انتخاتی ترامپ، مساعدت کند که به بازار جدید کازینو در ژاپن وارد شود.
البته، رهبران سیاسی همواره به ثروتمندانی که به کمپین های انتخاباتی آنها کمک کرده اند توجه ویژه داشته اند. اما کار ترامپ متفاوت است. آن چه که ترامپ دنبال می کند یک مدل و الگوی اقتصادی است که بر اساس انگیزه ها یا انگیزش های ناگهانی بنا نهاده شده است.
ترامپ تصمیم می گیرد که چه رویکردی را دنبال کند تا چند صد نفر چند هفته بیشتر دارای شغل باشند؛ اوست که تصمیم می گیرد که کدام صنایع و کدام کشورها باید پیشرفت کنند و کدام صنایع و کشورها نباید در مسیر پیشرفت گام بردارند. نکته مهمی که وجود دارد استمرار یا جدیت در اجرایی کردن این دیدگاه ها نیست. نکته مهم و نگران کننده این است که اقتصاد جهان بر اساس ذهنیات ترامپ اداره شود. اقتصاد ترامپی یا ترامپونومیکس یک وضعیت با ثبات نیست. این اقتصاد به لحاظ ماهوی همواره با ناآرامی و بی ثباتی همراه است.
البته، رویکردی که ترامپ در این زمینه دنبال می کند در راستای تامین منافع شخصی وی می باشد. وي اطرافیان خود را ثروتمند می کند و گمان می کند که با این اقدامات به افزایش ثروت خود نیز کمک می کند. ترامپ هنگامی که رسانه ها اخباری را منتشر می کنند که باب میل وی نیست تلاش می کند که توجه افکار عمومی و توجه رسانه ها را به مسائل دیگری منحرف کند. اما به گمان من، نمی توان گفت که ترامپ فردی است که تنها به غر و لند کردن عادت دارد.
ذهنیت ترامپ به وی اجازه می دهد که توجه اندکی به آن دسته از نیروهایی داشته باشد که او را به سوی ترجیح دادن یک اقدام بر اقدام دیگر سوق می دهند. معلوم نیست دونالد ترامپ در دنبال کردن برنامه ها و سیاست های اقتصادی اش چه انگیزه ای را دنبال می کند. آیا او با انتقاد از فدرال رزرو به دنبال تامین منافع شخصی است یا این که در صدد پیشبرد منافع آمریکاست؟ از نظر ترامپ تامین منافع شخصی وی و دنبال کردن منافع آمریکا با هم فرقی ندارند. اگر وی به دنبال انجام کاری باشد، آن کار را به سود آمریکا معرفی می کند.
برعکس آن هم درست است: اگر انجام آن کار برای ترامپ هم سودمند خواهد بود. ترامپ دیگر یک فرد اسرار آمیزی نیست. وي از جمله شفاف ترین چهره های سیاسی است. آن چه اسرار آمیز است این است که اقداماتی که انجام می دهد موفقیت آمیز هستند. بازار سهام، حتی با افتی که در این هفته تجربه کرد، بالاترین رشد را تجربه کرده است. اما چگونه چنین امری ممکن استٔ؟ بر اساس نظریه های اساسی اقتصادی، صاحبان کسب و کار باید به این بحران ها بنگرند و دریابند که این وضعیت پایدار نمی ماند.
سیاستمداران جمهوری خواه در آمریکا و برخی از طرفداران ترامپ مدعی و معتقد هستند که برنامه هایی مانند کاهش مالیات ها می تواند به رشد کسب و کارها و شکوفایی آنها بیانجامد. اما یک نکته وجود دارد که هم طرفداران اقتصاد کینزی و هم طرفداران مکتب شیکاگو مدت هاست در خصوص آن توافق کرده اند: همواره این امکان وجود دارد که با هزینه کردن منابع گسترده مالی دولت اقتصاد را به سوی یک رشد کوتاه مدت سوق داد. این کار می تواند از طریق کاهش مالیات ها یا کاهش هزینه های دولت انجام شود.
این کار همچنین می تواند با تضعیف مقررات مالی و پولی نیز انجام شود. اتخاذ چنین رویکردهایی می تواند به رشد اقتصادی شرکت ها در کوتاه مدت نیز منتهی شود و متعاقبا به گسترش کسب و کارها و استخدام افراد جدید بیانجامد. کسانی هم که به تازگی استخدام شده اند قدرت خرید پیدا می کنند و همین امر به سرعت گردش مالی هر چه بیشتر در جامعه منتهی می گردد.چنین وضعیتی می تواند هیجان آمیز باشد.
درس مهمی که از بحران مالی ده سال پیش گرفته شد این است که بازارها در تدوین راه های مناسب برای واکنش نشان دادن به سیگنال های هشدار دهنده عملکرد بدی از خود نشان دادند. بسیاری از افراد در وال استریت می دانستند که ممکن است بازار مسکن با یک حباب مواجه شود. اما این افراد نمی دانستند که این حباب چه موقع خواهد ترکید. به همین دلیل، افراد به گونه ای عمل کردند که گویی این وضعیت به همین شکل ادامه خواهد یافت. امروزه بسیاری از افراد در وال استریت می دانند که این احتمال به میزان زیاد وجود دارد که رئیس جمهور آمریکا تصمیماتی را اتخاذ کند که اقتصاد ما به سراشیبی سقوط سوق دهد. از جمله این تصمیم ها می توان به حرکت آمریکا به سوی جنگ تجاری یا مداخله دولت ترامپ در سیاست های فدرال رزرو اشاره کرد.
اما صاحبان کسب و کار به اعداد و آمار و ارقام می نگرند. این اعداد و آمار و ارقام هستند که شفافیت را به همراه می آورند. آمار و ارقام هستند که مشخص می کنند میزان بیکاری چه اندازه است، میزان دستمزدها و میزان تولید ناخالص داخلی چقدر است و بازار سهام چه وضعیتی دارد. به همین دلیل، صاحبان کسب و کار دلیلی نمی بینند که در حال حاضر ناامید و سرخورده شود. اما همه این صاحبان کسب و کار با علاقمندی به تصمیم و اقدام دونالد ترامپ می نگرند. آنها اغلب نمی دانند که اقدام بعدی رئیس جمهور چه خواهد بود. اما از یک چیز مطمئن هستند و آن این است که یک روز یک حادثه مهیب روی خواهد داد. اما احتمالا ترامپ قبل از آن که چنین حادثه ای رخ دهد، کار دیگری انجام خواهد داد. وي احتمالا کاری را انجام خواهد داد که کسب و کار شخصی اش بهتر شود و ثروت بیشتری به دست آورد.