راهکار آزاد سازي آمريکا به بهانه تقويت امنيت جهاني، درواقع بستر ساز مداخلات و بحران هاي بين المللي شده است.
به گزارش سرويس بين الملل خبرگزاري صدا وسيما، با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال1989 باور به شدت خوش بینانه فعالان لیبرال جهان در غرب گسترش بیشتری یافت و آنها لیبرال دمکراسی را مانند پدیدهای مطلوب دیدند که مقابله و گریز از آن امکان پذیر نیست.
چنین نگرشی با مقاله فرانسیس فوکویاما شکل جدی و هدفمندی به خود گرفت که در مقالهای تحت عنوان:"آیا پایان یک عصر تاریخی فرا رسید است؟به تمجید از لیبرال دمکراسی و ابعاد و آینده جهان مبتنی بر این ایده پرداخت.
به گفته جاکوب هیلبران محقق سیاست بین الملل در نشریه نشنال اینترست زمانی که فوکویاما این مقاله را نگاشت با انتقادها و نظرات مخالفی در داخل و خارج از آمریکا مواجه شد.اما حجم انتقاد از ایده لیبرال دمکراسی و اوج تقابلها در سال2003 و جنگ عراق شدت گرفت؛زمانی که جرج دبلیو بوش ادعا میکرد که از طریق تغییر رژیم میتوان موجی از دمکراسی ایجاد کرد که تمام خاورمیانه را فرا بگیرد.
در سال 2005 بوش بر این نظر خود پای فشرد و رونق اقتصادی و امنیت داخلی آمریکا را موضوعی دانست که ارتباطی تنگاتنگ با گسترش دمکراسی در سایر نقاط جهان دارد.
باور بوش این بود که آمریکا وظیفه دارد که همواره درپی از بین بردن شیاطین باشد.
ایده آزادسازی بعد از جنگ سرد ابعاد و زوایای نوشوندهای در راهبردهای سیاست خارجی ایالات متحده بخود گرفته که به تناسب حضور روسای جمهور مختلف در شکل و اجرای آن تغییراتی بوجود آمده اما در کلان روایت مفهوم آزاد سازی از منظر آمریکایی تغییر بنیادی نداشته که در این نوشتار ابتدا به بررسی مفهومی آن پرداخته و در ادامه دورههای مختلف را به ویژه در سیاست خارجی بوش پسر و دونالد ترامپ پی میگیریم.
چیستی و چرایی آزاد سازی
تامین آزادی از سوی نظام حکومتی یا همان لیبرتی در ادبیات انگلیسی،آن آزادی است که شاید شهروندان به دنبال آن نباشند اما حکومت مرکزی آن را بدون توجه به خواسته مردم تامین میکند.
در بيشتر موارد با نوعی از آزاد سازی آمرانه روبرو هستیم که دولت،حکومت یا نهادهای مشابه با روایتی تک ساحتی و نه برساخته اجتماعی به دنبال ایجاد شرایطی هستند که از منظر آنها اعطا فضیلت(آزادی)از بالا به پایین امکان پذیر است.
این روند در درون یک کشور و توسط حکومت یا دولت همان کشور محل بحث است.اما اگر بخواهیم این نوع از آزادی را از یک کشور به کشور یا کشورهایی دیگر با شیوههای خشونت بار نظیر جنگ وارد نماییم آن وقت شکل،ابعاد،پیامدها و دامنه آن غیرقابل پذیرش برای جامعه هدف خواهد بود.
این مدل از رفتارحکومت ،در واقع امپریالیسم مدرن است که با درونی سازی کلمات و واژههایی نظیر لیبرتی به دنبال اجماع جهانی از یک طرف و مشروع سازی حضور نظامی در کشور ثالث است.اما در حالی که آزادسازی نظامی از بالا به پایین در نگاه و راهبرد ایالات متحده کماکان قابل مشاهده و رصد است؛تغییراتی نیز در شیوه رسیدن به تصرف کشورها پدید آمده که با مقایسه دو دوره بوش پسر و دونالد ترامپ به وجوه متنوع و متکثر آن میپردازیم.
بوش و مسئله لیبرتی سخت پایه
در دوره جرج بوش پسر به عنوان رییس جمهور ایالات متحده مسئله لیبرتی از بالا به پایین و با حداکثر استفاده از خشونت در هیات حاکمه آمریکا مشروعیت یافت.زمانی که از بوش سوال شد آیا برای شروع جنگ عراق با پدر خود مشورت کرده یا نه او پاسخ داد:موضع پدر من از نظر قدرت خواهی نادرست بود.من به کسب سطوح بالاتری از قدرت تمایل دارم.این نگاه پس از سقوط طالبان و صدام حسین و در سخنرانی سالیانه کنگره در ژانویه سال2004 از طرف بوش نشان از فریب افکار عمومی جهان و دفاع تمام قد از مسئله آزاد سازی دارد.
بوش در این سخنرانی به صراحت بیان میکند:"ما تمام این راه را که با مصیبت، ناملایمات و جنگ همراه بود طی نکردهایم که متزلزل شده و کار را ناتمام بگذاریم. در تلاشها، عمل و منش آنها، آمریکائیان نشان میدهند که نظام همبستگی و وحدت ما، مطمئن و قوی می باشد.مهمترین مسئولیت ما حمایت فعالانه از مردم آمریکا است.
تروریستها کماکان در حال طراحی نقشه علیه آمریکا و دنیای متمدن هستند و با اراده و شجاعت ما، چنین خطری نقش بر آب خواهد شد.
اولین کسانی که با عزم ما مواجه شدند، طالبان بودند، گروهی که افغانستان را به مقر اصلی قاتلین القاعده مبدل کرد. تا این ماه، آن کشور قانون اساسی جدید، تضمین انتخابات آزاد و شرکت کامل خانمها را شاهد است. تجارت و داد و ستدها در حال شکل گرفتن میباشند، مراکز درمانی در حال پایهگذاری هستند و پسران و دختران افغانی بار دیگر به مدارس برگشتهاند. با کمک ارتش جدید افغانستان، ارتش ائتلافی ما در حال هدایت حملات ناگهانی و غافلگیرانه علیه بازماندگان القاعده و طالبان هستند."
در آن دوره با سبک لیبرتی سخت پایه از طرف جرج بوش پسر روبرو بودیم که مصداقی بارز از وجوه کارکردی امپریالیسم و حتی در سطحی بالاتر شاخصی معتبر برای دانش پژوهان در این حوزه است.
اما نکته جالب توجه این است که در دوره دونالد ترامپ هم زمان با لفاظی سیاست لیبرتی سخت پایه؛با سطح دیگری از لیبرتی هم مواجه هستیم که میتوان آن را لیبرتی نرم پایه نامید.
لیبرتی نرمپایه ترامپ
برخلاف جرج بوش که اصول لیبرتی سخت پایه را در سیاست خارجی آمریکا بنیان نهاد؛ترامپ به واسطه پیشینهاش از الگوهای جدیدی برای سیاست امپریالیستی واشنگتن سخن به میان آورده که اوج این دیدگاهها را می توان در دو سخنرانی پی در پی در سازمان ملل طی سالهای 2017 و 2018 به وضوح مشاهده کرد.
زمانی که او از آزاد سازی کشورهای به اصطلاح دیکتاتوری سخن گفت که با ورود به جنگی اقتصادی در قالب فشار و تحریم میتوانند فرایند آزادسازی را متناسب با اهداف و نیات آمریکا پیش ببرند.
مهم ترین دلیل علاقمندی ترامپ به چنین روشی هزینه پایین اقدامات و دوری گزیدن از جنگ غیر قابل پیش بینی است.به عنوان مثال پس از آنکه ارتش سوریه و محور مقاومت با همراهی روسیه به موفقیتهای قابل توجهی دست یافتند دولتهای غیر همسو با دمشق به بهانه استفاده آنها از سلاحهایی شیمیایی درخواست رویارویی مستقیم و حضور نظامی آمریکا در سوریه را داشتند که با مخالفت ترامپ روبرو شده و صرفا حملات محدود به برخی اهداف نظامی توسط آمریکا و همپیمانان غربی شد.
استدلال کلی دستگاه سیاست خارجی آمریکا با هدایت ترامپ آن است که تا سرحد امکان و برای دوری گزیدن از هزینه های سرسام آور جنگ؛ آزاد سازی سخت پایه را موقتا به کناری گذاشته ورویه نرم پایه مبتنی بر فشار،تحریم،جنگ روانی و فروپاشی از درون در دستور کار قرار گیرد.
جمع بندی
درک پارادایمها در سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا میتواند منجر به تحلیل و تفسیر درستی از اهداف و سیاستهای واشنگتن شود.در گذر تاریخ به ویژه پس از جنگ سرد؛روسای جمهور این کشور با بهکار بردن مفاهیمی که بار معنایی انسان دوستانه داشته اما در بطن آن چیزی جز امپریالیسم نوین نیست روند مقابله با دولت-ملتهای مستقل را بصورت مشروع و هنجاری نشان داده تا در پس چنین تفکری ثبات هژمونیک آمریکا را در جهان گستردهتر سازند.
یکی از این مفاهیم همان رویه های آزاد سازی سخت پایه و نرم پایه و یا ترکیبی از هر دو است.
رویکرد دونالد ترامپ مبتنی بر آزاد سازی نرم پایه که بار مالی کمی را بر دوش آمریکا بگذارد اما در وجوه سخت آن توسط دولتها یا گروههای نیابتی در مناطق مختلف جهان همچنان اعمال شده است.
منابع:
1-هیلبران،جاکوب(1397)،اجتناب از جنگ سرد جدید امکان پذیر است؟،ترجمه:مهدی نیکویی،تهران:سیاست نامه.
2- Heilbrunn، Jacob)2018( ، Can a new Cold War be avoided?، https://nationalinterest.org/feature/back-brinkmanship-25430
3-http://pchi.ir/show.php?page=contents&id=10914
4-https://euronews.com/2017/03/01/trump-appeals-for-unity-in-first-congress-address
5-https://donya-e-eqtesad.com
6-https://euronews.com/2018/09/25/trump-speech-in-un-general-assembly-iran-usa
===================================
نویسنده: حسین درجانی - کارشناس سیاست بین الملل.