ما پیش از جنگ حتی توانایی ساخت یک فشنگ را نداشتیم اما حالا موشکهایی می سازیم که در قلب دشمن فرود می آید.
به گزارش خبرگزاری صدا و سیما مرکز آبادان، بوی ماه مهر به مشام می رسد، بوی مدرسه و درس و تحصیل، درست مثل همان روزها گذری در کوچه پس کوچه های شهر کافی است تا این را بخوبی احساس کنی.
اینجا اما آغاز فصل درس و مدرسه، آغاز دیگری را هم به همراه دارد آغاز جنگی که تحمیل شد و دفاعی که جانانه بود.
حاج محسن پور با هر قدمی که بر می دارد آن روزها را به خاطر می آورد آن روز که قرار بود دانش آموزان مهیای کلاس درس شوند و جوانان در شهر تازه داشتند برای جان گرفتن انقلاب تلاش می کردند.
سالهاست گلاب به دوش در هر مراسمی که بوی شهدا می دهد عطر گلاب را به رهگذران هدیه می کند اما تقویم آن تاریخ را هر روز برایش تداعی می کند برگی از روز شمار که بوی توپ و خون می دهد.
سی و یکم شهرویور سال 59 را البته همه آبادانی ها و خرمشهری ها خوب بیاد دارند .
وقتی آرامش شهر به یکباره فرو ریخت.
حاج محسن پورمی گوید: صدای انفجارهای مهیب و حول انگیز دل همه را به لرزه در آورد. زنان و کودکان وحشت زده شده بودند، مردان هم سر درگم از وضعیت موجود . پرواز جنگنده های عراقی و بمباران آنان بر فراز آبادان و خرمشهر و صدای غرش وحشتناک آنان وحشت عجیبی در میان مردم ایجاد کرده بود. در دقایق اولیه ، کسی نمیدانست که چه شده است همه مردم رادیوهایشان را روشن کرده بودند تا از این شرایط هول انگیز خبری به دست آورند. چیزی نگشت که گوینده رادیو آبادان اعلام کرد: عراق به ایران حمله کرده است. جنگ آغاز شده و باید با یک سازماندهی مناسب شهر را اداره کرد.
مردان به دنبال خروج زنان و فرزندانشان از شهر بودند. نیروهای نظامی و انتظامی هم ؛ همه داشته های خود را در نوار مرزی متمرکز کردند. جوانان زیادی هم به مراکز بسیج برای دفاع مراجعه کردند.
هیچکس و هیچکس فکر نمی کرد که این جنگ بیشتر از یک هفته طول بکشد، عجیب بود! همه خانواده هایی که در حال خروج از شهر بودند و آنهایی هم که هنوز در شهر مانده بودند همه تصور می کردند که جنگ یک هفته دیگر به پایان میرسد؛
شروعی که هشت سال ادامه داشت....
حاج ابراهیم یکی از شهروندان آبادانی می گوید: شروع جنگ برای همه اهالی آبادان و خرمشهر یک شوک بزرگ بود. مردم واقعا در روز شروع جنگ سر درگم بودند . شروع جنگ شروع روزهای سخت برای آبادان و خرمشهر بود. شروعی که هشت سال ادامه داشت.
سلیمان، پیرمردی هم که در سالهای جنگ مو سفید کرده می گوید: بیشترین چیزی که ما را در روزهای اول جنگ ، نگران کرده بود ، شلوغی شهر و حضور صدها هزار زن و بچه بود چون هم بشدت ترسیده بودند و هم جانشان در خطر بود. به همین علت مردان هم بسیار نگران درصدد نجات جان زن و فرزندانشان بودند.
ننه عباس بانوی آبادانی که یادش می آید آن روز برای خرید به خیایان یک احمد آباد رفته بود می گوید: خاطرم هست بعثی ها با شلیک خمپاره به جان مردم افتاده بودند صدای فوق العاده وحشتناک هواپیما هنوز در گوشم پیچیده بود، صدای انفجار بمبهای بزرگ و شکستن دیوار صوتی توسط هواپیما که تا پیش از این هرگز تجربه نکرده بودیم.
یک شهروند آبادانی که کارمند پالایشگاه هم بود می گوید: در همان روز اول جنگ نیروهای بعثی مخازن بزرگ نفت و محصولات پالایشگاه آبادان را مورد اصابت قرار دادند و دود بسیار سیاه و غلیظی فضای شهر آبادان را گرفت.
مکی یازع هم که آن روزها در آبادان مانده بود و حالا برای خودش منبعی از اطلاعات دفاع مقدس است می گوید دشمن هزار و 117 بار در طول سالهای جنگ آبادان را بمباران کرد و با تمام این اوصاف مردم ایستادند تا مقاومتی کاملا مردمی در تاریخ ثبت شود.
او به یاد می آورد که برای پایان دادن به هیاهو و سردرگمی مردم در همان روزهای ابتدایی جنگ 4 کمیته ارزاق، سوخت، تخلیه و نظامی تشکیل شد تا در این امور وضعیت شهر را سروسامان دهیم.
بدون سلاح به خط زدند...
اما عیاد بهرام زاده آغاز جنگ را 31 شهریور نمی داند، مدافع 57 ساله ای که آن روزها بسیار جوان بود نخستین شهدای جنگ را در مرز شلمچه و 19 خرداد 59 برای ما روایت کرده است.
روزهای جنگِ خرداد تا شهریور که در تاریخ نیامده. روزی که خرمشهری ها بدون سلاح به خط زدند و مقاومتی 45 روزه را نشان دشمن دادند.
علی قمری افسرگردان دژ، یا بهتر است بگوییم تنها افسر باقی مانده از 19 افسری که در گردان دژ مقاومت کردند تا دشمن نتواند وارد شهر شود.
این مدافع 45 روز مقاومت خرمشهر چشم به دوردست می دوزد و می گوید: باغ سوخته آن کتابی است که یاد همرزمانش بخاطرش آن روزها را نگاشته و روایت گری می کند.
ما توانستیم...
خرمشهر با همین نیروهای مردمی و به کمک تکاوران نیروی دریایی 45 روز مقاومت کرد و آبادان نیز به مدد بسیج مردمی و نیروهای نظامی یکسال محاصره را تحمل کرد اما سقوط نکرد.
مدافع مقاومت 45 روزه خرمشهر با ابراز تاسف از آن روزها و خوشنودی از امروز، می گوید ما پیش از جنگ حتی توانایی ساخت یک فشنگ را نداشتیم اما حالا موشکهایی می سازیم که در قلب دشمن فرود می آید و این خود یعنی ما توانستیم...
نویسنده: خدیجه تقیان