پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR به مناسبت فرارسیدن عید غدیر خم، شعرخوانی آقای جعفر عباسی در مدح امیرالمؤمنین(ع) و بیانات رهبر معظم انقلاب درباره کتاب الغدیر علامه امینی را منتشر کرد.
به گزارش خبرگزاری صدا و سیما؛ پنجم اسفندماه ۱۳۹۵ جمعی از شاعران مذهبیسرا با رهبر انقلاب دیدار کردند.
آقای جعفر عباسی از شاعران آیینی اهل خراسان جنوبی در این دیدار شعری در مدح امیرالمؤمنین علیهالسلام و درباره کتاب الغدیر خواندند و حضرت آیتالله خامنهای ضمن تمجید از شعر ایشان، نکاتی را درباره کتاب الغدیر علامه امینی بیان کردند.
پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR به مناسبت فرارسیدن عید غدیر خم، فیلم شعرخوانی و بیانات رهبر انقلاب را منتشر کرد.
*شعر
نشست یک دو سه خطی مرا نصیحت کرد
مرا چو دوست به راه درست دعوت کرد
خطوط چهرهی او گرد درد داشت
ولی بهخاطر دل سختم چه نرم صحبت کرد
سیاه کرده شب شبهه روزگار تو را
زبان گشود و زجهل زمان، شکایت کرد
زبان گشود، زبانی چو اشک دیده روان
روان حقیقت یک رود را روایت کرد
بیان روشن و فریاد محکمش آن شب
برایم از افق دید او حکایت کرد
هم او که پنجرهی آفتاب را وا کرد
که نور در دل تاریک من اقامت کرد
همان امیر مدارا، همان امیر مرام
همان امیر که بر نفس خود حکومت کرد
که میشناخت، امیری که از امارت خود
فقط به وصلهی پیراهنی قناعت کرد؟
لباس خوف و خطر را جز او که میپوشید؟
شبی که از شب آن شهر، ماه هجرت کرد
میان معرکه ایمان تیز شمشیرش
دمی مجسمهی کفر را دو قسمت کرد
چقدر زیستنی ساده را ستایش کرد
چقدر حیله و ترفند را مذمت کرد
نگاه کرد به دنیا به دیدهی موری
که لانه ساختن او را دچار زحمت کرد
زمین چگونه نبالد به خود زمانیکه
شکوه دست خدا در زمین زراعت کرد
و کاش من بودم جای دستهی بیلی
که پینه، پینهی آن دست را زیارت کرد
ستارهبارترین صبح خلقت دنیا
چه شد که با شب تنهای چاه خلوت کرد
مداد باطل تاریخ هم پشیمان است
از اینکه در حق این طایفه خیانت کرد
از اینکه پنجهی آتش به نور سیلی زد
از اینکه چوبهی در نیز هتک حرمت کرد
بنای آخرتش را ولی خراب نکرد
علی که پشت، به دنیای مست قدرت کرد
نبُرد دست به شمشیر اختلاف علی
و خون تازهی اسلام را ضمانت کرد
که دیده است که با ضرب و زور سازش کرد
که گفتهاست که با دست کفر بیعت کرد
در آن تلاطم طوفان فتنه و تردید
امیر صبر چونان کوه استقامت کرد
کجاست منبر نفرین و مذهب نفرت
همان که بین نمازش به عشق لعنت کرد
کجاست تا که ببیند مرام میماند
مرا، مرام علی شیعهی محبت کرد
کتاب زندگیاش را ورق ورق خواندم
خیال خستهی من را چقدر راحت کرد
شبیه شک شده بودم کلاف سر در گم
شبی چراغ کتابی مرا هدایت کرد