- در تدوین محتوای آموزشی و تالیف کتب درسی و برنامههای درسی، چگونگی مهارتآمورزی بسیار ضعیف و کمرنگ دیده شده است.
چکیده نشست:
- یکی از آسیبهای جدی که دانش آموزان ما در زمینههای مختلف با آن مواجهند، عدم آموزش مهارتهای لازم برای زندگی است.
- موضوع مهارت آموزی در سند تحول بنیادین آموزش و پرورش فراوان تاکید شده و کلید واژه مهارت آموزی 51 بار در برنامه درسی ملی آمده است.
- در تدوین محتوای آموزشی و تالیف کتب درسی و برنامههای درسی، چگونگی مهارتآمورزی بسیار ضعیف و کمرنگ دیده شده است.
- آموزش مهارتهای زندگی در کشور ما به شکل کاربردی و متناسب با نیاز دانش آموزان و جامعه نیست.
پژوهش خبری صداوسیما: فلسفه آموزش و پرورش ما بحث مهارت آموزی و درست زندگی کردن است. همه نظام های تعلیم و تربیت مختلف در کشورهای مختلف که با سیاستهای متفاوت طراحی شده اند هدفشان این است که بچه ها را برای زندگی خوب و مناسب مطابق با چهارچوبهای مورد قبول سیاسی و اعتقادی در کشورشان آماده کنند. در کشور ما، هم در گذشته و هم در اکنون بحث مهارتآموزی خیلی مورد تأکید بوده است و در اسناد بالادستی مورد توجه قرار گرفته است. اما به رغم این تاکیدات خروجی نظام تعلیم و تربیت ما به زعم بسیاری از کارشناسان فاقد مهارتهای لازم برای زندگی حال و آینده است.
ـ آموزش مهارتهای زندگی در اسناد بالادستی نظام تعلیم و تربیت کشور چه جایگاهی دارد؟
ـ چه سازوکارهایی برای آن در نظر گرفته شده است؟
ـ مهمترین چالشهای اجرای برنامه آموزش مهارتهای زندگی در نظام تعلیم و تربیت ما چیست؟
اینها پرسشهایی است که برای یافتن پاسخ آنها در نشست پژوهش خبری با حضور جناب آقای حجتالله بنیادی، پژوهشگر حوزه تعلیم و تربیت به گفتگو نشستیم.
حجتالله بنیادی: در سند تحول بنیادین آموزش و پرورش به موضوع مهارتآموزی تاکید فراوانی شده و در برنامه درسی ملی که یکی از زیرنظامهای این سند است و باید چارچوبهای تعلیم و تربیت کلان را برای ما معین کند، نیز کلید واژه مهارت (ذیل انواع حرکتی و زیستی و .... ) 51 بار ذکر شده ولی متاسفانه در تدوین محتوای آموزشی، تالیف کتب و برنامههای درسی، چگونگی مهارتآمورزی بسیار ضعیف و کمرنگ دیده شده و یکی از آسیبهای جدی که دانشآموزان ما در زمینههای مختلف با آن مواجهند، عدم آموزش مهارتهای لازم برای زندگی است.
حجتالله بنیادی: در کشورهای پیشرفته دنیا آموزش انواع مهارتهای زندگی از دوره ابتدایی و ورود کودک به نظام تعلیم و تربیت آغاز و در قالب بازی و پروژههای مختلف و کارهای دستی و هنری و ... ، غیر مستقیم به کودکان یاد داده میشود. مهارت حساب کردن به شکل بازی و ریاضی، مهارت کار جمعی در قالب بازیهای گروهی یاد داده میشود. از بستن بند کفش تا کار با دستگاه خودپرداز، مواجهه با افراد غریبه، گرم کردن غذا، حضور در جمع و پوشیدن و نگهداری لباس و... در قالب مهارتهای زندگی یاد داده میشود و برای آموزش هر مهارت ابتدا یک پروژه از سوی معلم طراحی و وسیله آن ساخته میشود و بعد از طریق انجام آن بازی مهارت مورد نظر تمرین میشود.
حجتالله بنیادی: آموزش مهارتهای زندگی در کشور ما به شکل کاربردی و متناسب با نیاز دانش آموزان و جامعه بسیار کمرنگ است. کتابهایی هم که اخیرا در دوره متوسطه برای آموزش مهارتهای زندگی تالیف شده کفایت لازم را ندارند. مهارت صبور بودن و دقت را ما با آیه و روایت و توصیه بزرگان به اینکه صبر خوب است و نتیجه خوبی دارد و ... به بچهها یاد میدهیم اما کشورهای موفق از طریق انجام یک سری محاسبات طولانی ریاضی یا پرورش و مراقبت از گیاه.
حجتالله بنیادی: ما مهارت های زندگی را به دو تا چند مهارت آن هم در قالب کتاب درسی و به شکل تئوری و نه عملیاتی و برای دوره متوسطه محدود کردهایم. اما گستره مهارتها خیلی وسیعتر است. همچنین مهارتها را باید به شکلی عملیاتی و غیرمستقیم یاد داد تا دانش آموز بتواند برای زندگی آینده آماده شود. در کشورهای موفق کتاب درسی اهمیت کمتری دارد و این معلم است که به عنوان طراح این پروژهها به صورت کاملا غیرمستقیم مثلا در قالب یک بازی ارائه میکند که دانشآموز نمیداند ممکن است روی یک بازی دو ساعت وقت بگذارد یا روی یک پروژه یک هفته یا یک ماه وقت بگذارد و بعد از اتمام پروژه یا بازی آنچه را در این فرایند یاد گرفته جمع بندی میکند و آن موارد به صورت ارزشیابی توصیفی -که در کشور ما هم بیشتر اسمش مطرح شده - ثبت میشود که دانشآموز در این پروژه چه توانمندیهایی داشته و همه اینها در نهایت مبنای هدایت تحصیلی دانش آموز در مقاطع بالاتر میشود.
حجتالله بنیادی:
1-عدم تدوین روشها و شیوههای آموزش مهارتها: در هیچ جایی درآموزش و پرورش با نگاه اینکه مهارتهای زندگی را به بچهها یاد بدهند نهادسازی نشده است. سازمان پژوهش و برنامهریزی درسی که مغز متفکر مهارتآموزی ماست در اختیار آدمهای محدودی است و فکرهای بسته و محدودی در آنجا تسلط دارند و یک سری مولف دارد که اکثر آنها معلم نیستند و حتی یک سال هم معلمی نکردهاند.
2- معلمان ما توانمندی لازم در زمینه مهارت آموزی ندارند و کسی نیست که این توانمندی را به آنها بدهد، حتی در قالب کتابهای راهنما.
3- نبود نگاه مهارتآموزی در تدوین برنامههای درسی: برنامههای درسی ما بیشتر تاکیدشان بر محفوظات است. این در حالی است که هر مهارت را باید با انجام آن کار و با تمرین و کار عملی یادگرفت نه با کتاب. مهارت خلاقیت و اعتماد به نفس را نمیشود صرفا با کتاب ایجاد کرد.
4- نبود نگاه مهارتآموزی در نظام تربیت معلم: نظام تربیت معلم به عنوان نظام پشتیبان و بخش مهمی از نظام تعلیم و تربیت کشور نگاه مهارتآموزی و یاد دادن مهارتهای زندگی ندارد و محتوای دروس آن بر مبنای نظریه و تئوری است.
دوره ابتدایی که باید توانایی معلم در مهارت آموزی خیلی بالا باشد اصلا در محتوای درسی دانشگاه فرهنگیان هیچ اشارهای به آن نشده است. مهارتهای قصهگویی و ... در کشور ما برای معلم در نظر گرفته میشود ولی کافی نیست.
5- نظارت بسیار ضعیف: متاسفانه در کشور ما نظارت بسیار ضعیف است. طبق قانون شورای عالی آموزش و پرورش از قبل از انقلاب متولی، ناظر، طراح و برنامهریز کلان آموزش و پرورش بوده است. متاسفانه الان شورای عالی آموزش و پرورش را تقریبا تعطیل کردهاند. چون در ابتدای انقلاب در شرایطی که مجلس و نهادها تعطیل شده بودند و خلأ نهادی وجود داشت شورای انقلاب متولی برنامه ریزی و تصمیم گیری در سطح کلان کشور بود و همه تصمیمها در باره همه امور به این شورا سپرده شده بود. با تشکیل وزارتخانهها به تدریج وظایف هر وزارتخانه به خودش محول شد و در نهایت فقط حوزه فرهنگی و تعلیم و تربیتی باقی ماند که تحت عنوان شورای عالی انقلاب فرهنگی به کار خود ادامه داد. و همه تصمیمگیریها در این حوزه سوق پیدا کرد به شورای عالی انقلاب فرهنگی و نتیجه این شد که شورای عالی انقلاب فرهنگی که حتی پشتوانه مجلس را هم ندارد فراتر از شورای عالی آموزش و پرورش قرار گرفت و از آن به بعد دیگر نه شورای عالی انقلاب فرهنگی توانست مدیریت و نظارت کند و نه شورای عالی آموزش و پرورش
با این وضعیتی که در شورای عالی آموزش و پرورش به عنوان تاثیرگذارترین نهاد قانونی؛ داریم، اگر تغییری ایجاد نشود، تغییرات ما همچنان بطئی و جزئی خواهد بود و پیشرفت چشمگیری نخواهیم داشت مگر این که:
1 - وزیر یا تیم مدیریتی روی کار بیاید که نگرش درستی نسبت به این موضوعات داشته باشد.
2- در نگرش تعداد قابل توجهی از اعضای شورای عالی آموزش و پرورش تغییراتی ایجاد شود که این موارد در تکالیفی که از سازمان برنامهریزی درسی میخواهند لحاظ شود.
3- تغییر نگرش مولفان و مدیران سازمان برنامهریزی درسی: این سازمان محدودیتی در نحوه آموزش مهارتهای زندگی ندارد و دستشان در ایجاد تغییرات و اصلاح روشها باز است. اگر در نگرش مولفان و مدیران آن سازمان این تفکر حکمفرما شود، این تغییرات را در کشور میتوان ایجاد شود و میتوانیم از تجربیات کشورهای دیگر کمک بگیریم چون خیلی از ارزشهای ما در آنجا هم ارزش است و در وجوه مشترک میتوانیم از آنها اقتباس کنیم. به ویژه در مسئله آموزش مهارت های دستی و مهارتهای ریاضی و جغرافیایی و تاریخی و... . درس خواندن یعنی آموزش خوب زندگی کردن و رسیدن به حیات طیبه که شامل مهارتهای زندگی به شکل عام و مهارتهای شغلی است.
هدف نظام تعلیم و تربیت ما تربیت انسان خوب و دستیابی به حیات طیبه به معنای قرب الهی در قالب کارهای نیک و احسان و نیکوکاری است. هرچقدر که برایش قصه بنویسیم اما کودک ما حاضر نباشد صبحانهاش را با دوستش که صبحانه ندارد تقسیم کند به اهدافمان نرسیده ایم. ما از نظر ثروت و منابع در کشور و در آپ هیچ مشکلی نداریم اما برنامهریزی و مدیریت درستی بر این منابع نداریم. مدیران ما دغدغه دارند و درصد قابل توجهی از آنها پاکدست هستند ولی انتصابات ما بر مبنای شایستگی نیست.
اگر طراحان آموزش و پرورش ما کسانی باشند که متناسب با اقتضائات زندگی بهتر در کشور ما برای بچهها دورههای مهارت آموزی طراحی کنند و آن مهارتها را به شکل جذاب به بچهها یاد بدهند به گونهای که احساس کند آن دانش و مهارتی که کسب میکند اثربخش و گرهگشا است. آن بچه اعتماد به نفس پیدا میکند.
بهترین، درستترین و اصولیترین راه تربیت افرادی با مهارتهای لازم برای زندگی درست است. یعنی بداند که منافع جمعی بر منافع فردی اولویت دارد. بداند که اگر این کشور ناامن باشد یرای او هم ناامن است و اگر ثبات اقتصادی در کشور نباشد برای او هم نیست و اگر دیگران نداشته باشند او هم نمیتواند داشته باشد. اگر این مهارتها را به بچهها یاد بدهیم این بچهها هم بزرگان کنونی را اصلاح میکنند و هم خودشان در آینده کسانی خواهند بود که باور بسیار قوی دارند و اگر پلیس و ناظری هم نباشد خطا نمیکنند. رمز پیشرفت کشورهای موفق هم همین است که از کودکی این مهارتها را در بچهها نهادینه میکنند. سخن بزرگان تاریخ این است که اگر میخواهید آینده را بسازید بچه ها را درست تربیت کنید و من میخواهم این را اضافه کنم که حتی اگر اکنون را هم میخواهیم بسازیم و بهبود بخشیم همین بچهها را اگر درست تربیت کنیم روی رفتار مدیران ما هم تاثیر گذار خواهند بود. نهایت این که وظیفه رسانه در این موارد ایجاد دغدغه و مطرح کردن خلاها و ارائه راهکارهاست.
پژوهش خبری// فریفته هدایتی