معنویت در اسارت بسیار بالاتر از جهاد علیه دشمن بود، اسارت و اردوگاه موصل دانشگاه معنویت، علوم انسانی، تجربی و عرصهگاه عبرت آموزی بود. قصه اسارت و دنیایش، قصه شجاعت، پایداری، مقاومت، معنویت و هزاران موضوع دیگر که حتی نمیتواند در صدها جلد کتاب جای گیرد. چه رسد به اینکه یادداشتی بخواهد تمام آن ظروف را در ظرف کوچک خود بریزد.
چکیده مصاحبه:
ـ معنویت در اسارت بسیار بالاتر از جهاد علیه دشمن بود.
ـ اسارت و اردوگاه موصل دانشگاه معنویت، علوم انسانی، تجربی و عرصهگاه عبرت آموزی بود.
ـ روحیه بالا و مقاومت اسرا در اردوگاههای عراقی فرماندهان عراقي را به ستوه درآورده بود.
ـ در آنجا هم سعی میکردیم به عراقیها نشان دهیم درست است جسم ما اسیر شماست اما روحمان آزاد است.
ـ از ویژگیهای ایام اسارت می توان به فراگیری علوم مختلف به ویژه قرآن اشاره کرد.
ـ تعدادی از اسرا، موفق شدند آیات بسیار و سورههای زیادی را حفظ کرده و گامهای بزرگتری برای حفظ کل قرآن کریم و نهج البلاغه نیز بردارند.
ـ بهترین نوع مدیریت از دیدگاه اسلام حاکمیت بر قلوب است.
ـ آقای ابوترابی همان کسی بود که همه به او پناه میبردند. وقتی افراد به ایشان مراجعه میکردند با نرمی و ملایمت و دلنشینی برخورد و رفتار میکردند.
پژوهش خبری صداوسیما: معنویت در اسارت بسیار بالاتر از جهاد علیه دشمن بود، اسارت و اردوگاه موصل دانشگاه معنویت، علوم انسانی، تجربی و عرصهگاه عبرت آموزی بود. روحیه بالا و مقاومت اسرا در اردوگاههای عراقی فرماندهان عراقي را به ستوه آورده بود، افسران عراقی میگفتند ما اسیر شما هستیم، شما اسیر ما نیستید.[1]
قصه اسارت و دنیایش، قصه شجاعت، پایداری، مقاومت، معنویت و هزاران موضوع دیگر که حتی نمیتواند در صدها جلد کتاب جای گیرد. چه رسد به اینکه یادداشتی بخواهد تمام آن ظروف را در ظرف کوچک خود بریزد.
اما پاي صحبتهاي دلنشين آقاي محمدباقر عباسي، آزاده و مدیریت اسبق فرهنگی سپاه استان البرز نشستيم؛ و با طرح سوالات ذیل به حال و هواي معنوي اسارت رفتيم:
1ـ نقش اسرای فرهنگی در کاهش آلام ديگر اسراء را چگونه ارزیابی میکنيد؟
2ـ نقش کادر رهبری در اردوگاههاي اسارت چگونه بود؟
3ـ اخلاق و روحيات حاج آقا ابوترابي چگونه بود؟
آقای محمدباقرعباسی، آزاده، و مدیریت اسبق فرهنگی سپاه استان البرز: ما در ابتدا روي شش ماه اسارت حساب کرده بوديم و فکر ميکرديم پس از شش ماه آزاد ميشويم اما وقتي اين مدت ميگذشت و به يکسال ميرسيد، شرایط بخصوصی بوجود میآمد. افرادی که توانمند بودند و افرادی که روحیه خوبی داشتند و آدمهایی که در ایران مشاغل خوبی داشتند مثل معلمی، استاد دانشگاه یا کسانی در شرکت مهندسی نفتی بودند یا شرکتهای حفاری، اینها در اسارت گاه افراد خیلی مؤثری بودند که به عنوان اسرای فرهنگی شناخته می شدند، هم روحیه خیلی خوبی داشتند و هم توان خاصی داشتند بعضیها هم رزمنده بودند، همین شرایط باعث شد که با وجود این افراد تحولات عجیبی در اسارت بوجود بیاید.[2]
از ویژگیهای ایام اسارت میتوان به فراگیری علوم مختلف به ویژه قرآن اشاره کرد در آن جا هر کسی به هر طریقی که ممکن بود، سعی در ارتقاء سطح دانش خود و دیگران داشت. از جمله این که تعدادی از عزیزان، فرصت را غنیمت شمرده و به فراگیری سواد و مخصوصاً یادگیری قرآن پرداختند. علی رغم سن بالا، تعدادی از این عزیزان موفقیّتهای خوبی نیز بدست میآوردند و حتی پس از آموزش روخوانی، میل به حفظ آیات و سورهها نیز پیدا میکردند و تعدادی از این اسرا، موفق شدند آیات بسیار و سورههای زیادی را حفظ کرده و گامهای بزرگتری برای حفظ کل قرآن کریم و نهج البلاغه نیز بردارند.[3]
معجزه قرآن و اشتياق حفظ آن در اسارت
محمدرضا دائی زاده یکی از اسیران هشت سال دفاع مقدس و مسئول موسسه دارالتحفيظ کرمان: در روزهای اول اسارت ما در یک زندان دو هزار نفری تنها یک قرآن داشتیم که آن هم به طور معجزه آسایی توسط یکی از رزمندهها به آنجا آورده شده بود. قرآن را بچهها مخفی میکردند و زمان خواندن آن را به پنج یا 10 دقیقه برای خواندن بین بچهها تقسیم کرده بودند و ساعت 11 به بعد باید حتما میخوابیديم؛ بچهها به پهلو قرآن را میگرفتند و در زیر پتو میخواندند. بعد از آمدن صلیب سرخ کم کم قرآن برای 150 نفر آورده شد و بعد بیشتر هم شد علت آن هم این بود که بیش از این از مسلمانی کم نیاورند.[4] تفسیر قرآن و نهجالبلاغه هم بسیار رواج داشت و آزادگان نمیگذاشتند عمرشان به بطالت بگذرد.[5]
تفسیر قرآن و نهجالبلاغه در اسارت
محمد حاجیخلف، جانبار ۴۳ درصد جنگ است که در اسارت دشمن هم بیکار ننشست و همواره با اجرای برنامههای قرآنی که خود شاگرد استاد مهدی قاسمی بود، در زمان اسارت روزانه ۸ جلسه قرآن را برپا میکرد و به مدت ۳ سال به تفسیر قرآن و نهجالبلاغه پرداخت و از سورههای حمد آغاز و تا سوره ناس بهطور مرتب با برنامهریزی، قلبهای رزمندگان را نورانی کرد.[6]
تسکين با قرآن در ديار غربت
در اسارت نیاز به قرآن به مراتب بیشتر احساس میشد؛ چرا که اسارت مملو از محیط خشن و پر از غربت است و تنها چیزی که همچون یک تکیهگاه یا ساحل آرامش برای بچهها میتوانست باشد، همین قرآن بود. به هر آسایشگاه که حدودا ۱۳۰ نفر بودیم، ۱۰ قرآن دادند. تعداد قرآنها به نسبت تعداد اسرا کم بود اما همین تعداد قرآن هم روی زمین نمیماند و از دستی به دست دیگر منتقل میشد. اسرا برای خواندن قرآن نوبت میگذاشتند. کمکم احساس کردم که باید شروع به حفظ قرآن کنم. ابتدا جزء سی را حفظ کردم. در سالهای سوم اسارت بودم که حفظ را ادامه دادم و در نهایت پانزده جزء دوم قرآن را حفظ کردم. در دوره چهارم اسارتم، تعدادی اسرای قدیمی را به اردوگاه ما آوردند که برخی از آنها حافظ کل قرآن بودند. حضور این اسرا موج عجیبی در اردوگاهمان ایجاد کرد و بسیاری از اسرا شروع به حفظ قرآن کردند. یکی از اسرا که فامیلیاش را به خاطر ندارم، عبدالرضا بود که با شیوه ابداعی خودش، اسرا را تشویق به حفظ قرآن کرد و تعداد بسیاری از اسرا در مدت کوتاه حافظ کل قرآن شدند.[7]
آقای محمدباقر عباسی، آزاده، و مدیریت اسبق فرهنگی سپاه استان البرز: یکروز به یکی از هم آسايشگاهيهايم گفتم: علی چطوری؟ يه نگاهی کرد و درحالی که دستش در پالتو کهنه بی آستین جنگ جهانی دوم بود گفت: مثل فرش نخ فرنگام – هر چی پا میخورم زیباتر میشم. یعنی هر چی من بیشتر اینجا بمونم. زیباتر میشم. پاکیزه میشم. خیلی دلنشین جواب داد.
آقای محمدباقرعباسی، آزاده، و مدیریت اسبق فرهنگی سپاه استان البرز: مثلا يه آقا کوشا داشتیم که لات شیراز بود، میگفتند يکي رو با قمه زده. بعد که جنگ شده بود توفیق خدایی نصیبش شد و به جبهه آمده بود و پس از آن اسیر شده بود وقتی روحانی صحبت میکرد او به پهنای صورتش اشک میریخت، یک روز که هوا سرد بود و بچه ها در آسایشگاه بودند آسمان آنقدر صاف بود و هیچ نسیمی نمیوزید من به حیاط آسایشگاه آمدم. آقا سعید هم آمد بیرون سلامی کردم به آقا سعید و گفتم اقا سعید! میایی با هم قدم بزنیم. حالا یا راه میرفتیم یا با هم انگلیسی صحبت میکردیم یا خاطره تعریف میکردیم یا در سکوت قدم میزدیم. سعید آمد و رو به آخر حیاط آسایشگاه شروع به قدم زدن کردیم . اقا سعید گفت خداجون بس است دیگه یه سال دو سال .........سه دیگه آزادمون کن تا برویم. خسته شدیم. تا این را سعید گفت نمیدونم باد بود يا گردباد که فقط مختص ما دوتا آمد و ما را به اندازه چند قدم هل داد جلو که آنجا سعید گفت خیلی خوب خداجون..... چرا هل میدي؟ من شوخی خدا را آنجا دیدم. خدا گواه است. قلبم گواهی داد که خدا صدای مارا میشنود. و با ما شوخی کرد. سعید گفت خیلی خوب هر چی تو بگی خداجون هر چی تو بخواهی. دیگه چرا هل میدی؟!
پژوهش خبری: نمونه ای عینی از عشق به حضرت ابولفضل در اسارت؛
آقای محمدباقرعباسی، آزاده، و مدیریت اسبق فرهنگی سپاه استان البرز: سال 64 - 65 بود. بچه ها به درجهاي از معنویت رسیده بودند که بچه ها به هم میگفتند هرکدامتان با یکی از ائمه معصومین رفیق شوید. رفاقت خصوصی.... در این مقطع یکی با آقا مولا ابوالفضل العباس واقعا رفیق شده بود. نه اینکه برای آقا عباس دلسوزی کنه نه. او عاشق ابوالفضل بود. آقا خودش دعوت کرده بود. اگر اسم اقا میآمد اشکش جاری میشد. شاید برخی از بچه ها چهل دقیقه گریه عشق میکردند.
همون شخصی که عاشق آقا ابوالفضل بود یکی از روزهای گرم تابستان که اردوگاه سکوت بود. به همين دليل بچه ها همه در آسایشگاه بودند حتی نگهبانان عراقی هم معلوم نبود از گرما کجا خزیده اند. سربازهای طبقه بالا هم در سایه پناه گرفته بودند بچه ها که دلشان فوران میکرد به یکباره مثل همین آقایی که میخواهم براتون بگم. با یک شعر قشنگی که براشون میخواندند بچه ها با آنها راه میرفتند شعر یا نوحهای زمزمه میکردند و آنها با نشاط میشدند. از آسایشگاه یک آمدند به حیاط. از آسایشگاه سه هم یک نفر به نام حسین ال کثیر که آهنگران اسارت بود. حسین آمد تا این بچه هایی که به حیاط آمده بودند را دید به آنها گفت چی میخواهید؟ روضه میخواهید؟ بچهها گفتند بله............ حسین آمد دست بچه ها را گرفت؛ رفتیم توی یکی از این باغچه ها دور هم چمباتمه زدیم. سرهایمان را بردیم تو همدیگر، حسین شروع به روضه خواندن کرد. .... السلام علیک یا ابالفضل العباس یا قمر بنی هاشم........تنها کسی که اشکهایش میچکید و آن خاک داغ شده تفتیده تابستانی باغچه را گِل میکرد؛ اشکهای سعید بود... حال او با خودش چه گفته بود و چه راز و نیازی را با آقا ابوالفضل کرده بود........ او ذهنی به آقا گفته بود.......آقا مولاجان چند سال است که ما مهمان تو هستیم..شما گفتید بیا ما آمدیم . حالا هم توی نینواييم و اسیریم.... گريه ها رو براي عشق و دوست داشتن تو ميکنم، ولي آقا بدان عشق دو طرفه دارد يک طرفش منم، ميخوام بدونم شما هم مرا دوست داريد؟ کانال ارتباطي من با شما و خداوند خواب است. خوب اگر دوستم داريد يکي از بچههاي آسايشگاه در خواب ببيند!
فردا صبح يکي از بچههاي آسايشگاه دیگری بنام احمد؛ غير از آنهايي که در جمع روز قبل بودند، خوابي را براي سعيد تعريف کرد.... سعيد چيزي به آنها نگفت ولي تو پوست خودش هم نميگنجيد که آقا ابوالفضل به او نظر دارند! در همان حال سعيد رو به قبله ميکند به آقا ابالفضل ميگويد که حالا که مطمئن شدم شما با ما هستيد اگر اين اسارت ده سال ديگه هم طول بکشه غمي ندارم![8]
روح آزاد در جسم اسير:
آقای محمدباقرعباسی، آزاده، و مدیریت اسبق فرهنگی سپاه استان البرز: مدتی که در پادگان القادسیه بودیم، حجتالاسلام «محمود دعایی» مداحی میکرد؛ او دعای توسل به حضرت زهرا (س) را میخواند و تمام پادگان از صدای نالههای بچهها به لرزه درمیآمد و دشمن هم از این همه شور تعجب کرده بود. در آنجا هم سعی میکردیم به عراقیها نشان دهیم درست است جسم ما اسیر شماست اما روحمان آزاد است. هر کس به نوبه خودش در اسارتگاه، مداحی یا سخنرانی میکرد.[9]
نقش کادر رهبری در اردوگاههاي اسارت:
آقای محمدباقرعباسی، آزاده، و مدیریت اسبق فرهنگی سپاه استان البرز: خدا میخواست یعنی در زمان اسارت خداوند قبل از اسارت برای ما رهبر فرستادند، که همان آقای حجتالاسلام رحمتالله علیه حاج آقا ابوترابی که مثل ایشان در همین الآن هم در ایران پیدا میشود. انسانی مستجاب الدعوه بود یکی از دوستان اسیرم که دچار بیماری روحی سختی بود خدمت حاج آقا ترابی میرود به نام حسین و به ایشان میگوید من دیگر نمیتوانم ادامه حیات بدهم زندگی برایم سخت شده است. دارم از بین میروم، یک لحظه آقای ابوترابی دستان حسین را در دستانشان میگیرند و در همان (قبل از مکه رفتنمان با حسین) حال خودش را در بقیع ميبيند و برای اولین بار در عمرش بقیع را در زمان اسارت دید.[10]
اخلاق و روحيات حاج آقا ابوترابي چگونه بود؟
آقای محمدباقرعباسی، آزاده، و مدیریت اسبق فرهنگی سپاه استان البرز: بهترین نوع مدیریت از دیدگاه اسلام حاکمیت بر قلوب است. مدیریتی که با علم و حلم همراه است. حضرت علی(ع) میفرماید: «الحلم عشیرة،» حلم و بردباری قبیله آدمی محسوب میشود.
حجتالاسلام ابوترابىفرد در اردوگاههاى عنبر، موصل 1، 3، 4 و رماديه و تکريت 5، 17، 18 و نيز سلولهاى زندانهاى بغداد، اسیر بود. در رفتار تعاملی خود با اسیران آنقدر شدید بود که نبودِ او در سالهای اسارت کاملاً لمس میشد. او آنچنان با اسیران و حتی عراقیها رفتار تعاملی خوبی داشت که افسران، درجهدارها و سربازان عراقی گویی که با برادرشان که دلسوزشان است سخن میگویند. ابوترابی سرتاسر گوش بود و به درددلهای اسیران و مردم توجه میکرد و این چیزی نبود که فقط در اسارت بلکه قبل از اسارت و پس از آزادی، در مجلس شورای اسلامی و زمانی که در سفرهای خود به صورت پیاده به سمت مشهد الرضا با پای پیاده حرکت میکرد، مشهود بود. هر کس با او سخن میگفت گویی با تنها دوست صمیمیاش رفتار میکند؛ چرا که با تمام وجودش برای رضای خدا عمل میکرد. آقای ابوترابی همان کسی بود که همه به او پناه میبردند. وقتی افراد به ایشان مراجعه میکردند با نرمی و ملایمت و دلنشینی برخورد و رفتار میکردند. (آیتالله خامنهای، رهبر معظم انقلاب).[11]
آقای محمدباقر عباسی، آزاده، و مدیریت اسبق فرهنگی سپاه استان البرز: فقط همين را بگم هر آنچه که در باره ائمه از حسن خلق و منش آنها شنيدم من در حاج آقا ديدم. حاج آقا ترابي پدر معنوي همه اسراء جنگ تحميلي بودند.
حاج آقا در زمان اسارت کاري کرد که زندانبان و شکنجه گرش اهل نماز و روزه شد؛ شکنجهگر عراقي آنقدر تحت تاثير اخلاق حاج آقا قرار گرفته بود که سالها پس از جنگ به ايران آمد و سراغ حاج آقا را گرفت و وقتي خبردار شد حاج آقا از دنيا رفتهاند دو دستي توي سر خودش زد! اما پس از حلاليت خواستن به سوريه رفت و در جنگ با داعشيان شهيد شد!
حاج آقا اعتقاد به بدرفتاري با نگهبانان و سربازان عراقي نداشت مگر برخي از آنها. حاج آقا ميفرمودند حتي اگر کتک ميخوريد شما به آنها اهانت نکنيد.[12]
مصاحبهی یک مامور عراقی در سالگرد شهید ابوترابی: «در رفتار و سلوک او راه خدا را میدیدیم. او مسیر انسانیت را نشان میداد. او به ما درس انسانیت آموخت».
پژوهش خبری: کارمندان صلیب سرخ تحت تاثير اخلاق و روحيات حاج آقا ترابي:
حجتالاسلام سید محمدحسن ابوترابیفرد، نماينده مجلس: یک روحانی، یک عالم دینیِ بدون عمّامه، بدون محاسن اما با ویژگیهای علمی و اخلاقی چه انقلابی را در اسارت خلق کرد. نه تنها بیش از 20،30 هزار آزاده را معطوف به خود میدارد بلکه آنها را متحد، هماهنگ و ثابتقدم میدارد به حدی که ماموران صلیب سرخ تحت تاثیر قرار گرفتهاند.
آندریاس ویگر، معاون اجرایی کمیته بینالملل صلیب سرخ: «ابوترابی» با وجود آنکه اسیر بود اما روحش در اسارت نبود، با هر کسی با احترام برخورد میکرد، حتی برای کوچکترین اسیر هم به احترام از جای خود بر میخواست، او نه تنها برای اسرای ایرانی بلکه برای ما هم یک معلم بود و ما تحت تاثیر اعمال و رفتار ایشان قرار گرفتیم.[13]
سخن آخر:
در محدوده جغرافیایی اردوگاه های مخوف رژیم بعث عراق، رزمندگان دلیر و خداجوی اسلام مدینه فاضلهای را تحقق بخشیدند که علمای دین و اخلاق آن را در ایدهها و آرزوهای خویش پرورش میدادند. آزادگان سرافراز علاوه بر نبرد و مقاومت در دو جبهه دشمنان بعثی و منافقین، شگفتانگیزترین صحنههای عشق و ایثار، همدلی و یکپارچگی را به نمایش گذاشته و نزدیکترین فاصله معنوی را با خداوند خویش برقرار کردند. آنها علی رغم تحمل فشارهای سنگین روحی و جسمی، فضایی کاملا معنوی و الهی را پدید آوردند و نهایت استفاده از زمان را با تدریس و فراگیری علوم دینی و انسانی تجربه نمودند.
بی شک تجربه این جوانان الهی در پالایش زنگارهای روحی و روانی و مخلق کردن خود به اخلاق اسلامی و پیشرفت چشمگیر در کسب مدارج معنوی از مهمترین دستاوردهای دوران اسارت به حساب می آید که میتواند الگویی قابل تعمیم و نمونهای عینی برای ترویج آن در مراکز نظامی و انتظامی کشور قرار گیرد. بخصوص اینکه مقام معظم رهبری سالهاست که محوریترین تذکر و توصیه خود را به نیروهای مسلح کشور در این مقوله قرار دادهاند.[14]
پژوهش خبری// مریم عابدی
منابع در آرشیو پژوهش خبری موجود است.