مسلم بن عقیل فرستاده حسین بن علی علیه السلام که از مکه در نیمه ماه رمضان، راه افتاد؛ پنجم شوّال به کوفه رسید.
به گزارش خبرنگار خبرگزاری صدا و سیما؛ و اما مسلم بن عقیل که بود؟ او یکی از درخشانترین چهرههای نهضت حسینی بود که برای ارزیابی زمینه قیام، به وسیله امام حسین (ع) به کوفه اعزام شد.
کنیه مسلم، ابو داوود و لقبش، محدث بوده است، وی به پیامبر خدا (ص) شباهت داشت و شجاعترین فرزند عقیل بن ابیطالب، شمرده میشد.
مادر مسلم (ع)، کنیزی به نام حُلَیَّه از اسیران شام بوده است که پدرش عقیل، او را خریده بود.
بر پایه گزارش طبری، مسلم (ع) در کوفه متولّد شده است.
این گزارش، در کنار گزارشهای دیگر که وی را از یاران امام علی (ع) و در جنگ صِفّین از فرماندهان جناح راست پیادهنظام لشکر ایشان شمردهاند، حاکی از آن است که عقیل، سالها قبل از آمدن امام علی (ع) به کوفه، در این شهر، زندگی میکرده است و شاید یکی از عللی که امام حسین (ع)، مسلم را به نمایندگی از جانب خود به کوفه اعزام کرد، آشنایی او با مردم آن شهر باشد.
مسلم، داماد امیر مؤمنان (ع) بود و نام همسرش در برخی منابع، رُقَیّه و در برخی دیگر، امّ کلثوم گزارش شده است که احتمالاً کنیه او رقیّه باشد.
وی، دو فرزند به نامهای عبدالله و علی داشت که عبدالله در کربلا به شهادت رسید؛ فرزندان دیگری نیز از وی، گزارش شده است.
چند تن از برادران مسلم (ع) نیز در کربلا حضور داشتهاند [که همگی] به شهادت رسیدند.
پس از دعوت کوفیان از امام حسین (علیه السلام) و ارسال نامههای بی شمار برای وی و درخواست از آن حضرت برای رفتن به کوفه و بر عهده گرفتن رهبری قیام بر ضد یزید بن معاویه، آن حضرت، پسرعمویش مسلم بن عقیل (علیه السلام) را با نامهای به سوی کوفیان اعزام کرد.
مسلم بن عقیل (علیه السلام) در پانزدهم ماه مبارک رمضان سال ۶۰ هجری قمری از مکه معظمه خارج شد و از آن جا به مدینه منوره رفت و پس از تجدید دیدار با خانواده خویش و زیارت قبر شریف پیامبر (ص) و وداع با آن مضجع مطهر، به سوی کوفه حرکت کرد و در روز پنجم شوال همان سال وارد شهر کوفه شد و در خانه مختار بن ابی عبیده ثقفی، که از شیعیان مبارز و از مخالفان سرسخت بنی امیه بود، سکونت گزید.
طبق دستورالعمل امام حسین (ع)، مسلم باید خانه «هانی» را به عنوان محل اقامت و مرکز مدیریت و فرماندهی نهضت، انتخاب میکرد؛ امّا غالب گزارشها، حاکی از آن است که مسلم وارد خانه مختار ثقفی شد و نیز گفته شده است که در خانه مسلم بن عَوسَجه، اقامت گُزید.
به نظر میرسد حکمت ورود مسلم به خانههایی غیر از خانهای که امام (ع) معیّن کرده بود، این بوده که جایگاه اصلیِ اقامتش پنهان بمانَد و در نهایت، مرکز فرماندهی خود را در جایی که امام علیهالسلام معیّن کرده بود (یعنی خانه هانی) مستقر کند؛ همین اقدام، سبب شد که پس از تسلّط نسبی ابن زیاد بر کوفه، محل اختفای مسلم، مشخص نباشد، از این رو ابن زیاد، تنها از طریق نفوذ دادنِ شخصی به نام مَعقِل به تشکیلات مخفی مسلم، توانست محل اقامت وی را کشف کند.
تاریخ طبری به نقل از جعفر بن حذیفه طایی مینویسد: مسلم بن عقیل وقتی به خانه هانی بن عروه نقل مکان کرد و ۱۸ هزار نفر با او بیعت کردند نامهای را به همراه عابس بن ابی شَبیبِ شاکری برای حسین (ع) فرستاد به این مضمون:
«أمّا بَعدُ، فَإِنَّ الرّائِدَ لا یَکذِبُ أهلَهُ و قَد بایَعَنی مِن أهلِ الکوفَهِ ثَمانِیَهَ عَشَرَ ألفا، فَعَجِّلِ الإِقبالَ حینَ یَأتیکَ کِتابی؛ فَإِنَّ النّاسَ کُلَّهُم مَعَکَ، لَیسَ لَهُم فی آلِ مُعاوِیَهَ رَأیٌ ولا هَویً، وَالسَّلامُ؛ امّا بعد، به راستی که رائد، به بستگانش دروغ نمیگوید. از کوفیان، ۱۸ هزار نفر با من بیعت کردهاند. چون نامهام به شما رسید، در آمدن، شتاب کنید. در حقیقت تمام مردم با شمایند. آنان نسبت به خاندان معاویه هیچگونه میل و نظری ندارند. والسلام!»
تاریخ طبری به نقل از عبدالله بن خازم مینویسد: به خدا سوگند، من فرستاده پسر عقیل به قصر (دارالحکومه) بودم تا ببینم کار هانی به کجا میانجامد. وقتی دیدم هانی کتک خورد و زندانی شد، بر اسبم سوار شدم و نخستین کسی بودم که خبر را به مسلم دادم. مسلم به من دستور داد یارانش را فرا بخوانم. خانههای اطراف، پُر از آنان شد؛ زیرا ۱۸ هزار نفر با او بیعت کرده بودند و در خانهها [ی اطراف]، ۴ هزار مرد، حضور یافتند. مسلم به من دستور داد: فریاد کن «یا منصورُ! أَمِتْ». من هم فریاد زدم: «یا منصورُ! أَمِتْ». مردمان هم فریاد میکردند و جمعیت بسیاری، گرد مسلم اجتماع کردند. آنگاه به سمت قصر حرکت کرد. وقتی خبر به ابن زیاد رسید، در قصر پناه گرفت و درها را بست.
در أنساب الأشراف آمده است: ابن زیاد، محمّد بن اشعث بن قیس و کثیر بن شهاب حارثی و گروهی دیگر از سران را فرستاد تا مردم را از مسلم بن عقیل و حسین بن علی علیهماالسلام جدا کنند و آنان را از یزید بن معاویه و لشکر شام و قطع بخششهای حکومتی و کیفر شدن بیگناه به خاطر گناهکار و حاضر به خاطر غایب، بترسانند.
تاریخ طبری به نقل از عمّار دُهْنی مینویسد: عبیدالله به دنبال سران کوفه فرستاد و آنان را در قصر، نزد خود جمع کرد. چون مسلم به نزدیک قصر رسید، سران کوفه [از بالای قصر]بر افراد قبیلههای خود، اشراف پیدا کرده، برایشان سخن میگفتند و آنان را باز میگرداندند.
مروج الذهب مینویسد: به هنگام شب، کمتر از ۱۰۰ نفر، همراه مسلم بودند. مسلم، چون دید که مردم از اطرافش پراکنده میشوند، به سمت درهای کِنده که از مسجد به طرف خانههای قبیله کِنده باز میشدند، رفت و چون به درهای مسجد رسید، جز ۳ نفر، کسی با او نبود و وقتی از مسجد بیرون آمد، هیچکس باقی نمانده بود. مسلم، سرگردان ماند و نمیدانست کجا برود و کسی را نیافت که راه را به او نشان دهد.
تاریخ طبری به نقل از مُجالد بن سعید مینویسد: زن، نزد پسر و برادرش میآمد و میگفت: «برگرد. دیگران هستند» و مرد، نزد فرزند و برادرش میآمد و میگفت: «فردا لشکر شام میرسد؛ با جنگ و فتنه، چه خواهی کرد؟ بازگرد!» و او را با خود میبرد. جمعیت، یکسره پریشان و پراکنده میشدند تا اینکه شب هنگام، همراه مسلم، جز ۳۰ نفر در مسجد، باقی نماندند و به هنگام نماز مغرب، جز ۳۰ نفر با او نماز نگزاردند.
۱- وقایع الأیام (شیخ عباس قمی)، ص ۶۹،
۲- الارشاد (شیخ مفید)، ص ۳۸۱،
۳- تاریخ طبری