اين نوشتار برگرفته از مطالب مطرح شده در نشست تخصصي با موضوع خودآگاهي مي باشد که به بررسي روش ها و راهکارهايي مي پردازد که از مجراي آن حصول خودآگاهي به نحو موثرتري امکان پذير خواهد شد.
چکیده نشست پژوهشی:
- احساس راضی نبودن از خود، نشانه ای است که به فرد هشدار می دهد که نیازمند ایجاد تغییر است.
- همه چیز بستگی به نوع نگرش ما دارد. برداشت ها، طرز تلقی ها و باورهای ما تعیین کننده نوع برخورد ما با جهان پیرامونمان است.
- انسان هر چه بیشتر و بهتر خود را بشناسد، بهتر می تواند آنچه را که هست، بپذیرد یا تغییر دهد. در مقابل، احساس راضی نبودن از خود، نشانه ای است که به فرد هشدار می دهد که نیازمند ایجاد تغییر است.
- وقتی که که اهداف خرد می شوند، زمان و مکانی که فرد می تواند به آن برسد مشخص و قابل درک می شود و فرد این توانایی را در خود می بیند که به هدف مورد نظرش خواهد رسید؛ بنابراین برای رسیدن به آن تلاش می کند.
- هدف گذاري در زندگي فرآيندي است که از 4 مرحله تشکيل شده است: مرحله اول تعیین خواسته ها، مرحله دوم تعيين هدف، مرحله سوم: عینی کردن هدف و مرحله چهارم تعهد و اجرا.
- ساختارهای ذهنی و نحوه نگرش افراد به زندگی قابلیت تغییر دارند و افراد می توانند هر کجا که لازم باشد با تغییر در افکار و باورهای خود به اصلاح و تعدیل ساختارهای ذهنی خود بپردازند.
پژوهش خبری صدا وسیما: نوع خودآگاهی ما پیش بینی کننده احساس رضایت ما از خودِ ما و زندگی ماست. به نظر می رسد که احساس رضایت، نیازی است که تقریبا تمام فعالیتهای ما معطوف به آن می باشد؛ انسان هر چه بیشتر و بهتر خود را بشناسد، بهتر میتواند آنچه را که هست، بپذیرد یا تغییر دهد. در مقابل، احساس راضی نبودن از خود، نشانهای است که به فرد هشدار میدهد که نیازمند ایجاد تغییر است. اصلی ترین و اساسی ترین بخش این تغییر با کار بر روی خودآگاهی شکل می گیرد. خودآگاهی به بالا رفتن سطح رضایتمندی منتهي ميشود.
نسبت انسان خودآگاه و انسانی که از خود، آگاهی ندارد، مانند نسبت طبقه بیستم به طبقه اول است در یک برج 20 طبقه. انسان خودآگاه از بلندای برج مشرف است به طبقه های زیرین و حتی به بلندی های اطراف احاطه دارد، اما آن که خود آگاه نیست تنها و تنها همان یک طبقه را میبیند و حتی به خوبی نمیتواند پیرامون را ببیند و بشناسد. بنابراین کسی که خودآگاهی دارد، به دیگر آگاهی هم دست می یابد. پس برای شناخت واقعی باید در ابتدای امر به لایههای زیرین و وجودی خودمان پی ببریم.
اين نوشتار که برگرفته از مطالب مطرح شده در نشست تخصصي با موضوع خودآگاهي با حضور سرکار خانم دکتر زينتالسادات ميرغفوريان، مدرس دانشگاه و مربی دوره های تخصصی مهارت های زندگی مي باشد که به بررسي روش ها و راهکارهايي مي پردازد که از مجراي آن حصول خودآگاهي به نحو موثرتري امکان پذير خواهد شد. پيش از ورود به بحث لازم است تعريفي از مفهوم خودآگاهي داشته باشیم.
خودآگاهي چيست؟
خودآگاهی دانش و ادراکی است که فرد از خود دارد. به عبارتی، آگاهی از خود شامل شناخت ما از خودمان است و افزایش آن به معنای آنست که فرد تصویری روشن از ویژگیها، ارزشها، نگرشها، علایق و نیازهایش داشته باشد. خودآگاهی شبیه نقشه راهی است که به ما کمک می کند سریع تر به مقصد برسیم. [1]
ما اغلب نسبت به ویژگی های جسمانی و ظاهری خود دارای حس(مثبت یا منفی) هستیم. ممکن است دارای ویژگیهایی باشیم که مورد علاقه مان باشند و یا در بعضی موارد ویژگیهایی داشته باشیم که مورد علاقهمان نباشند. برخی از این ویژگیها احساس خوب و بعضی احساس بدی به من می دهند بعضی از این ویژگیها قابل تغییر و برخی غیر قابل تغییر و بقیه تا حدودی قابل تغییر هستند. با شناسایی آن دسته از ویژگیهای منفی در ظاهرتان که قابل تغییرند، سعی کنید برای بهبود آنها تلاش کنید تا به احساس رضایت بیشتری نسبت به خود دست یابید.
بسیاری از افراد فکر میکنند تمام خصوصیتهای خود را میشناسند اما حقيقت و واقعيت چيز ديگري است. چرا که هر فرد داراي خصوصيت هايي است که برخي از آنها براي خود او شناخته شده مي باشد در حالي که اين خصوصيات براي ديگران ناشناخته است . ممکن است خصوصيات ديگر اين فرد براي خودش ناشناخته باشد اما براي ديگران شناخته شده باشد. اين امکان وجود دارد که خصوصياتي در فرد وجود داشته باشد که هم براي خودش و هم براي ديگران ناشناخته باشد.
برخی افراد نقاط ضعف خود را انکار می کنند چون توانایی روبه رو شدن با آنها را ندارند. برخی دیگر نقاط ضعفشان را به قدری بزرگ می کنند که خود را فردی ضعیف دارای ویژگی های منفی می پندارند. اغلب ما در مواجهه با ویژگی های منفی خود در موضع غفلت، انکار، حمله و یا رنجش قرار می گیریم واقعیت این است که هیچ کدام از این مواضع کمکی به از بین رفتن این ویژگی ها نمی کند. گاهی حتی ما از ویژگی های منفی خود آگاه نیستیم و بدتر اینکه حتی آنها را مثبت و ارزشمند می دانیم.
ما انسان ها اغلب همانگونه رفتار می کنیم که احساس می کنیم و همانگونه احساس می کنیم که فکر می کنیم. هر چه فرد کمال طلبتر و جاهطلبتری باشید، زمانی که اختیار اوضاع و کنترل آن از دست تان خارج شود، احساس آشفتگی روحی و روانی بیشتری خواهد داشت.
باورهای ما افکاری هستند که آنها را پذیرفته و باطنا تصدیق کردهایم. ارزشهای ما ملاکها و معیارهایی هستند که ما به وسیلهی آن، باورها و رفتارهای خود و دیگران و امور پیرامونی را ارزیابی میکنیم. ایدهآل ها و آرمانهای ما یعنی چیزهایی که دوست داریم به آنها برسیم و ریشه در ارزشهای ما دارند. هر یک از ما بر اساس محیطی که در آن متولد میشویم، خانوادهای که در آن رشد مییابیم، افراد و شرایطی که تحت آن تربیت می شویم، اجتماعی که در آن زندگی می کنیم، و بطور کلی طی فرایند اجتماعی شدنمان، ارزشهایی را کسب میکنیم. افکار، باورها و ارزشهایی که به صور مختلف کسب نمودهایم، در ذهن ما چارچوبها و ساختارهایی را می سازند. هر یک از ما بر اساس این چارچوب ها یا ساختارهای ذهنی مان اطلاعات دریافتی از محیط پیرامون را پردازش میکنیم. این ساختارهای ذهنی در افراد مختلف متفاوت است و به همین دلیل نگرش افراد مختلف نیز به زندگی با یکدیگر فرق می کند. تحقیقات نشان دادهاند که ساختارهای ذهنی و نحوه نگرش افراد به زندگی قابلیت تغییر دارند و افراد میتوانند هر کجا که لازم باشد با تغییر در افکار و باورهای خود به اصلاح و تعدیل ساختارهای ذهنی خود بپردازند.
یکی از مهمترین ویژگیهای افراد خودآگاه، هدفمند بودن آنهاست؛ بدین معنی که این افراد دارای مجموعه روشنی از اهداف از پیش تعیین شده هستند. آرزو تمام آن چیزهایی است که در ذهن خود داریم و یا بر زبانمان جاری میکنیم. اما هدف چیزی یا جایی است که میخواهیم به آن برسیم و برای رسیدن به آن برنامهریزی کرده و تلاش میکنیم. افراد خودآگاه برای تعیین اهداف فردی هم به تواناییها و ضعفهای خود و هم به شرایط موجود دقت کافی مبذول میدارند. نکتهی مهمی که این افراد به آن آگاهی دارند این است که دستیابی به هر هدفی مستلزم صرف وقت، تلاش و سخت کوشی است. آرزو تمام آن چیزهایی است که در ذهن خود داریم و یا بر زبانمان جاری می کنیم اما هدف چیزی یا جایی است که می خواهیم به آن برسیم و برای رسیدن به آن برنامهریزی کرده و تلاش میکنیم.
افراد خودآگاه برای تعیین اهداف فردی هم به تواناییها و ضعفهای خود و هم به شرایط موجود دقت کافی مبذول میدارند. نکته مهمی که این افراد به آن آگاهی دارند این است که دستیابی به هر هدفی مستلزم صرف وقت، تلاش و سخت کوشی است. نکته ی دیگر این است که اهداف میتوانند واقع بینانه یا غیرواقع بینانه باشند. مسلما هر چقدر شناخت ما از خودمان واقعیتر باشد، هدفی را هم که برای خود بر می گزینیم واقع بینانهتر خواهد بود و احتمال دستیابی به آن بیشتر است. رسیدن به هدف بر خودباوری و شناخت ما از خود اثر مثبتی میگذارد و برعکس شکست در رسیدن به اهداف بر اعتماد به نفس و خود باوری اثر منفی میگذارد.
معادله سه متغیره زندگی فردی
هر یک از ما دارای نقشها، ارزش ها و مأموریتهای متفاوتی در زندگی خود هستیم. در يک جايگاه ميتوانيم نقش فرزند را داشته باشيم و در جايگاهي ديگر نقش همسر داشته باشيم. ممکن است علاوه بر داشتن اين دو نقش در جايگاهي ديگر نقش مادري يا پدري نيز داشته باشيم. علاوه بر اين ممکن است همزمان با داشتن اين نقش ها نقش يک مدير ( کارمند و ...) را نيز داشته باشيم. بنابراين برای شناخت بهتر ارزشهای بنیادین خود بايد بتوانيم به سؤالات زیر پاسخ دهیم:
مأموریت زندگی هر فرد بیانگر ماهیت چیستی و چرایی زندگی اوست. بیانگر آرزوهای اوست. چیزی است که هر فرد را از بقیه انسانها متمایز میکند.
مرحله اول؛ تعیین خواستهها: اين که بدانيم چه ميخواهيم در حقيقت خواسته خود را مشخص کردهايم. افراد مختلف، اهداف گوناگونی دارند؛ اما بطور کلی 8 حیطه وجود دارد که میتوانید به کمک آنها به تصویر روشنی از خواستهها و نیازهای خود برسید.
مرحله دوم؛ تعیین هدف: انتخاب و ارزیابی اهدافی که مایل هستید به آنها برسید.
مرحله سوم: عینی کردن هدف: مشخص کردن اين که آن هدف چگونه، کجا، کی و به کمک چه کسانی میسر خواهد شد.
مرحله چهارم: تعهد و اجرا: مراحل دستیابی به هدف را مشخص کرده و برای رسیدن به آنها تلاش کنید.
یکی از مهمترین شرایط لازم برای رسیدن به هدف، تقسیم بندی یا جزئی کردن هدف است.
جزئی کردن هدف چه نقشی در رسیدن به هدف دارد؟
جزئی کردن هدف به فرد کمک میکند تا اهداف خود را از قالب کلی و مبهم خارج ساخته و آن را به اجزایش تقسیم کند. وقتی که که اهداف خرد می شوند، زمان و مکانی که فرد می تواند به آن برسد مشخص و قابل درک می شود و فرد این توانایی را در خود می بیند که به هدف مورد نظرش خواهد رسید؛ بنابراین برای رسیدن به آن تلاش می کند.
همچنین، این تقسیم بندی ( جزيي کردن) به فرد فرصت میدهد تا هم توانمندیهای خود و هم ویژگیهای هدفی را که میخواهد به آن برسد بیشتر بشناسد. شناخت به او کمک می کند تا اشتباهات احتمالی لحاظ شده در چگونگی رسیدن به هدف را شناسایی کند و در جهت رفع آن اقدام نماید یا حتی در پارهای از مواقع فرد به این نتیجه برسد که باید تغییراتی در هدف ایجاد کند.
از واکنش سنجي تا واکنش سازي
واکنش سنجی: یعنی سنجیدن اینکه آیا واکنش شما در مقابل موضوعی، متناسب با آن موضوع بوده است یا خیر؟ اگر متناسب نبوده چرا و به چه دلیل آن واکنش را نشان داده اید؟
واکنش سازی: یعنی تمرین رفتار و گفتار صحیح داشتن به وسیله پرسش از خود که بهتر بود چه می گفتم و بهتر بود چه می کردم؟ با کمک این تمرین شما قادر خواهید بود که به تدریج در رفع عادات بد ذهنی، رفتاری، و احساسی خود بکوشید.
بهتر است هر شب قبل از خواب تمرین واکنش سنجی و واکنش سازی را به منظور آگاهی هر چه بهتر از خود و شناخت هر چه عمیق تر خود انجام دهید.
کلام آخر
انسان موجودی است که دارای ابعاد مختلف (زیستی، روانی، اجتماعی و معنوی) است. زمانی انسان به حداکثر رضایت از زندگی می رسد که بتواند در همه ی ابعاد رشد کافی داشته باشد. از آن جا که نوع رفتار ما ناشی از احساسات، افکار، نگرشها، برداشتها، باورها، میزان اعتماد به نفس و عزت نفس ماست؛ کسب این مهارت عامل مهمی در ارتباطات، موفقیتها و شکستهای ما به شمار میرود. شناخت افکار، ارزشها و باورها؛ در حقیقت افکار، باورها و ارزشهای ما چارچوب و ساختار ذهنی ما را تشکیل میدهد و ما بر اساس این چارچوب یا ساختارهای ذهنی اطلاعات دریافتی از محیط پیرامون را پردازش میکنیم و بر مبنای آن به دنیا و محیط پیرامونمان نگاه میکنیم و در خصوص دیگران، خودمان و محیط اجتماعی خود رفتار و قضاوت میکنیم.
پژوهشگر: مرتضي رکن آبادي
---------------------------
[1]. نشست پژوهشي ارتباط موثر و روابط ميان فردي با حضور دکتر زينت السادات ميرغفوریان مدرس دانشگاه؛ اداره پژوهش خبری معاونت سیاسی، 23/ 02/ 1397
مثلا خود شناسی ویژگی های منفی و مثبتی که داریم یه جدول باشه که همه ویژگی های خوب و بد داشته باشه تا باهاشون آشنا شبم
و با این مطلب ها زندگی بهتری انگار در پیش دارم
چون کل خانواده می تونن مطالب رو بخونن و بهرمند بشن