سرسپردگي سران برخي کشورهاي عربي حوزه جنوبي خليج فارس به ويژه عربستان در برابر سياست هاي کاخ سفيد، چيزي جزي اين نيست که بگوييم اين کشورها بدون حتي شليک يک گلوله به اشغال امريکا در آمده اند.
در هيچ کدام يک از اين کشورها، ساختار قدرت بر اساس مشارکت مردمي و انتخابات شکل نگرفته است و اين خاندان ها قدرت خود را مديون زد و بند يک قبيله با قدرت هاي خارجي چون انگليس يا امريکا هستند که شواهد و اسناد تاريخي نيز بر اين ادعا صحه مي گذارد.
اما آنچه اين دست نشاندگي را آشکار مي سازد پيروي بي چون و چراي سعودي ها از سياست هاي ترامپ است که فهرست وار به برخي از آنها اشاره مي شود. ترامپ پس از به قدرت رسيدن در باره فلسطين طرح معامله قرن را مطرح کرد و بلافاصله اين طرح با استقبال عربستان روبرو شد وحتي محمدبن سلمان وليعهد عربستان از فلسطيني ها خواست يا به اين طرح تن دهند يا اينکه سکوت نمايند.
در مورد يمن اين امريکاست که چه در دوره رياست جمهوري اوباما و چه رئيس جمهور فعلي ترامپ، با فروش صدها ميليارد دلار انواع تسليحات و کمک هاي اطلاعاتي به آتش جنگ دامن مي زند و با هدف جلوگيري از تشکيل دولت مستقل در آنجا، انصارالله را به عنوان تهديدي براي سعودي ها تلقي مي نمايد. حتي خبر هاي اخير حکايت از اين دارد که نيروهاي امريکايي براي نجات سعودي ها از باتلاق يمن، بطور مستقيم در مرز عربستان با يمن حضور فعال دارند و کاخ سفيد نيز به اين موضع اعتراف کرد. امريکا به هيچوجه مايل نيست دولت مستقلي در يمن شکل بگيرد که بر تنگه باب الندب که گذرگاه کليدي انتقال نفت و ميعانات نفتي وگازي به قاره اروپا وامريکاست احاطه داشته باشد. از اين رو بعيد نيست که ورود عربستان به جنگ با يمن، اجراي دستوري باشد که از طرف امريکايي صادر شده باشد.
در سوريه نيز اين امريکاست که از سعودي ها، قطري ها و اماراتي ها خواسته است که همچون افغانستان تکفيري ها را به اين کشور گسيل و هزينه هاي آن را نيز تامين نمايند. اکنون هم اين ترامپ است که به کشورهاي عربي هشدار داده است که بايد نيروهاي خود را به شمال سوريه بفرستند تا جايگزين نيروهاي امريکايي شوند و هزينه هاي آن را نيز تامين نمايند.
اما امريکا در شمال سوريه به دنبال چيست؟ سرگئي لاوروف وزير امور خارجه روسيه به روشني گفته که امريکا در تلاش است که سوريه را تجزيه نمايد. امريکا در اين مسير ارتشي نيز از نيروهاي کردي تشکيل داده است و بي ترديد پس از سوريه نوبت به عراق و تجزيه اين کشور خواهد رسيد. و جاي اين سوال است که چگونه عربستان حاضر شده است که به سوريه نيرو بفرستند و طرح امريکا را اجرا نمايد. آن هم در حاليکه تنها رژيم صهيونيستي از اين طرح سود مي برد؟
در خصوص ايران هم که در نوک پيکان محور مقاومت قرار دارد اين امريکاست که عربستان و امارات و بحرين را عليه تهران بسيج کرده است تا با درگيري هاي طائفه اي از تقويت محور مقاومت در برابر رژيم صهيونيستي جلوگيري نمايد. همسويي سران کشورهايي چون عربستان با امريکا در منطقه و قرار گرفتن آنها در محور صهيونيستي/ امريکايي در مقابله با محور مقاومت آن هم در حاليکه اين محور آزادسازي سرزمين هاي عربي و قبله گاه نخست مسلمان جهان از اشغال رژيم صهيونيستي را دنبال مي کند جز اين است که بگوييم آنها هيچ پايگاه مردمي در کشورهاي خود ندارند و براي حفظ جايگاه خود بايد به دستوراتي که به آنها ديکته مي شود عمل نمايند. آنها در حاليکه توسعه طلبي رژيم صهيونيستي را مي بينند، به سوي اين رژيم دست دوستي دراز و از ايران و متحدانش در محور مقاومت به عنوان دشمن ياد مي کنند. همين روزها قرار است امريکا سفارت خود در تل آويو را به بيت المقدس منتقل نمايد و هم زمان ترامپ تهديد کرده است که از توافق هسته اي با ايران خارج خواهد شد. اما اين مقام ها با سکوت در برابر اقدام ترامپ که بر خلاف قطعنامه هاي بين المللي در باره قدس است ، با او در خصوص نقض يک قطعنامه مهم شوراي امنيت در باره برنامه هسته اي ايران هم صدا شده اند.
آيا اين سرسپردگي برخي سران کشورهاي عربي حوزه جنوبي خليج فارس به ويژه عربستان به امريکا به اين مفهوم نيست که در عربستان يا بحرين؛ اين امريکاست که حکومت مي کند و مسوولان سعودي و اماراتي چيزي جز مهره هايي نيستند که موظف به اجراي اوامر کاخ سفيد هستند؟
اين مفهوم زماني باورپذيرتر مي شود که به اين سخنان ترامپ اشاره کنيم که گفت اگر ما نباشيم اين حکومت ها دو هفته نيز دوام نخواهند آورد؟ آيا ترامپ خواسته يا ناخواسته با اين سخنان به نامشروع بودن حاکمان عربستان و هم پيمانانش اعتراف نکرد؟
البته موضوع فقط به اينجا ختم نمي شود کارگزاران امريکا در عربستان اکنون به دنبال اجراي ديکته هاي موسسات تحقيقي امريکايي با عنوان اصلاحاتي هستند که نتيجه آن چيزي جز شيفته کردن مردمان اين کشورها به فرهنگ غربي و صهونيستي نيست. اکنون گزارش هايي منتشر مي شود که محافظان قصر پادشاه عربستان امريکايي هستند و به نظر مي رسد بايد اين گزارش ها را باور کرد چرا که اين مهره ها و گماشته ها ارزش هفت تريليون دلاري براي امريکا دارند و اگر اتفاقي براي آنها بيفتد يا شخصيت هاي مردمي به قدرت برسند يقينا وضعيت اينگونه به سود امريکا و رژيم صهيونيستي نخواهد بود. البته اگر درآمد روزانه يک ميليارد دلاري فقط عربستان را از نفت به حساب آوريم روشن خواهد شد که چرا امريکا به هيچوجه حاضر نيست گماشته هاي خود را از دست بدهد. به نظر مي رسد مشکلات بزرگ خاورميانه(غرب آسيا) در همين شکل نگرفتن دولت هاي مردمي در چنين کشورهايي است و تا اين اتفاق رخ ندهد و گماشته هاي امريکا و انگليس بر کشورهايي با ثروت هاي نفتي حاکم باشند وضعيت همين است. يا روشنتر بگوييم تا زمانيکه اين کشورها تحت اشغال سفيد امريکا هستند وضعيت همينگونه خواهد بود.
------------------------------------------------