ديدار سران دو کره و ديدار آتي سران کره شمالي و امريکا اگر به تحولي جدي و سرنوشت ساز در نزديکي پيونگ يانگ به غرب منتهي شود مي تواند به زيان چين تمام شود.
اين تحليل و ارزيابي منجر به اين برداشت شده است که کاهش بحران درشبه جزيره کره بر افزايش تنش در غرب آسيا و همچنين رفتار ترامپ در خصوص برجام تاثير گذار بوده و جسارت او را براي خروج از برجام بيشتر افزايش دهد.
اما به نظر مي رسد بر اساس برخي نشانه ها مي توان توجه ترامپ براي کاهش تنش با کره شمالي را نوع ديگري تحليل کرد به ويژه اينکه تشابه تاريخي نيز مي توان در اين نوع از تحليل ارائه کرد.
ترامپ گفته است که حضور کشورش در خاورميانه براي امريکا بيش از 7 تريليون دلار هزينه در برداشته بدون اينکه دستاوردي داشته باشد. از سويي او بر خلاف درشت گويي هايش در عمل کار ديگري جز دوشيدن کشورهاي عربي حوزه جنوبي خليج فارس به ويژه عربستان نداشته است و. اکنون نيز که ترامپ از خروج نظاميان امريکايي از سوريه و جايگزيني آن با نيروهاي کشورهاي عربي سخن مي گويد.
بر اساس اين نشانه ها به نظر مي رسد تغييري در راهبر امريکا مبني بر تمرکز بر شرق آسيا رخ نداده است اما اين به معني پايان حضور امريکا در غرب آسيا نيست بلکه شيوه حضور تغيير کرده و بيشتر نقش فرماندهي را مي توان براي اين کشور در اين منطقه قائل شد. ا
بنابر اين شايد اين راهبرد براي امريکا در منطقه در اولويت قرار گرفته است که خاورميانه به همين شکل فرورفته در گرداب بحران ها بماند و براي امريکا ثروت توليد نمايد.
اما بي ترديد حضور و تمرکز در شرق آسيا با وجود چين و کره شمالي چندان بي دردسر نخواهد بود و اگر چين هم بر اساس ملاحظات سياسي واقتصادي خود نخواهد مستقيم براي امريکا دردسر ساز باشد اين کره شمالي است که مي تواند بازي را برهم بزند. معمولا قدرت هاي بزرگ وارد جنگ و درگيري نخواهند شد چرا که در آن صورت درگيري مي تواند به از بين رفتن دوطرف يا از بين رفتن يک طرف وآسيب جدي طرف ديگر منجر شود. اما اين احتمال که يک قدرت هسته اي در مقياس کوچکتر مانند کره شمالي به نيابت از چين وارد جنگ با امريکا شود همواره وجود داشته و حتي مي تواند به ضرر امريکا تمام شود چنانچه پيش از اين تجربه امريکا در جنگ با ويتنام يا لشکر کشي به عراق را مي توان مثال زد.
بنابر اين يکي از راههاي حضور در شرق آسيا از بين بردن احتمال جنگ نيابتي از سوي کره شمالي با تلاش براي نزديک شدن و جذب اين کشور است. که البته مي تواند در افقي بلندمدت به اتحاد دوکره و جذب کره شمالي در کره جنوبي منجر شده و اهرم هاي فشار چين را در شرق آسيا از ميان بردارد و مهار چين آسانتر شود.
اين اتفاق يک تشابه تارخي نيز در گذشته داشته است فروپاشي ديوار برلين و اتحاد دو آلمان غربي وشرقي بين سال هاي 1989 تا 1990 و در پي آن فروپاشي اتحاد جماهير شوروي در سال 1991 رخدادي است که بر اساس آن مي توان اين گمانه را مطرح کرد که آيا امريکا براي چين نقشه کشيده است؟