آيا چيزي به نام دکترين ترامپ وجود دارد
به گزارش سرويس بين الملل
خبرگزاري صدا و سيما، نشریه نشنال اینترست نوشت اینکه ترامپ از جهانی برخاست که در آن هیج مکتب فکری غالبی وجود ندارد به این معنی است که نام گذاری کردن ترامپیسم میتواند امری پر زحمت باشد.
پایگاه اینترنتی نشریه نشنال اینترست در مقالهای تحت عنوان آیا چیزی به نام دکترین ترامپ وجود دارد؟ نوشت: دونالد ترامپ رئیس جمهور آمریکا بر خلاف سلف خود تغییر را یک فضیلت به شمار نمیآورد. این احتمال وجود ندارد که وی به این زودیها در مراسم جایزه صلح نوبل شرکت کند و یا این که ما مهمان صحبتهای وی درباره الهیات آگوستین قدیس یا راینهولد نیبور شویم. سیاست خارجی ترامپ هنوز به شکلی که شباهتی به یک دکترین داشته باشد تبلور نیافته است. شاید گفته شود که دکترینها بیش از حد مورد مبالغه قرار میگیرد. دکترینها اغلب، توجیهاتی هستند که درباره اقداماتی که در طول یک یا دو دوره ریاست جمهوری در پیش گرفته شده است به کار میرود. دکترین اوباما خیلی دیر و زمانی که وی وارد سال آخر دوره دوم ریاست جمهوری خود شده بود مطرح شد. دکترین ریگان نیز از سال ۱۹۸۵ شکل گرفت و حتی افرادی که خود را شاگردان این دکترین میدانستند درباره معنی آن اختلاف شدیدی با هم داشتند. در انگلیس، ترزا می نخست وزیر این کشور اعتقاد دارد دکترینهای سیاسی اکثرا توسط کارشناسانی هیجان آلود خلق میشود که تمایل زیادی دارند که روشنفکری را وارد کار سیاسی کنند. میدر اغاز دوره تبلیغات انتخابات سراسری سال ۲۰۱۷ انگلیس در جمع اصحاب مطلع رسانهها گفت: چیزی به نام دکترین میوجود ندارد.
این امر مشکل ویژهای است برای دانشگاهیان و متخصصان روابط بین المللی که بر اساس آموزشهای خود معتقدند گرایشها و تمایلات در عرصه سیاست خارجی کم و بیش در درون پارادایمهای از قبل تعیین شدهای وجود دارد. اینکه ترامپ از جهانی برخاست که در آن هیج مکتب فکری غالبی وجود ندارد به این معنی است که نام گذاری کردن ترامپیسم میتواند امری پر زحمت باشد. برندان سیمز و چارلی لادرمن در کتاب خود درباره رویکرد ترامپ درباره روابط بین الملل معتقدند که جهان بینی ترامپ بیشتر از آنچه که تصور میشود انسجام دارد و وعدههای تبلیغاتی وی در راستای دیدگاههایی است که از قبل وجود داشت. ولی در این حالت نیز جهان بینی ترامپ مرکب از غرایز و یافتههای غریزی است نه تجویزاتی در زمینه سیاست گذاری. در آغاز تبلیغات انتخاباتی ترامپ چیزی شبیه به بیانیه کلان راهبردی توسط مجموعه از مشاوران کلیدی وجود نداشت. ناظران خارجی به دنبال پیدا کردن اجزا و قطعات شواهدی بودند که به آنها کمک کند تصویری از آنچه که احتمالا بعدا روی خواهد داد ایجاد کنند.
بعد از پیروزی ترامپ در انتخابات نیز این افراد و شخصیتها بودند که در کانون بیشترین توجهات قرار گرفتند نه اصول. فرایند جمع کردن تیم امنیت ملی ترامپ با جلسات وی در برج ترامپ یا در جریان صرف شام در منهتن شروع شد. ما میدانیم و با دقت در شخصت رکس تیلرسون وزیر امور خارجه آمریکا به این یقین میرسیم که از نظر ترامپ، تبحر در امر تجارت یک امتیاز به شمار میرود. باور بر این است که ژنرالها نیز از جیمز ماتیس گرفته تا مک ماستر، جنبه مثبتی دارند و حال که استیو بنن کاخ سفید را ترک کرده است، این افراد با مخالفت داخلی کمتری روبرو هستند. ولی به رغم اینها باز هم مشاهده یک خط راهبردی مشخص بسیار دشوار است. غیرقابل پیش بینی بودن چیزی است که ظاهرا رئیس جمهور جدید از آن لذت میبرد. وی اولین فردی نیست که تلاش میکند این امر را به یک فضیلت تبدیل کند. ریچارد نیکسون رئیس جمهور اسبق آمریکا در مراودات خود با شوروی سابق نظریه موسوم به «تئوری مرد دیوانه» را به کار بست. نیکولو ماکیاولی نیز گفته است در برخی شرایط، عاقلانه است که یک فرد رهبر و پیشرو «خود را به دیوانگی بزند» تا رقبا و دشمنانش را به فکر فرو ببرد.
بعد از اینکه سیاست خارجی دولت ترامپ از مجموعهای از آزمونها عبور کرد در این حالت احتمال دارد که شکل ملموس تری به خود بگیرد و یا اینکه از الگوی خاصی تبعیت کند. اگر این امر اتفاق بیافتد کارشناسان مشتاق در نهایت شتاب نامی را برای آن برخواهند گزید و آن را جایی در طیف شناخته شده دیدگاهها قرار خواهند داد از قبیل: واقع گرا یا لیبرال، انزوا طلب یا انترناسیونالیست. در عین حال، احتمالا ما به سادگی تسلیم این ایده شویم که در یک مکان ناشناس قرار داریم و هیچ سابقهای تاریخی برای این شرایط وجود ندارد.
علیرغم نبود یک دکترین، چیزی که ما آن را آموخته ایم این است که ترامپ در روابط بین الملل در قالب پارامترهای خاصی فعالیت میکند. ترامپ شاید از تغییر خوشش نیاید ولی وی بیشتر از آنچه که قبلا تصور میشد تابع برخی هنجارها و نرمها است. وی دارای خطوط قرمزی است و اقدامات وی در سوریه و کره شمالی این امر را نشان میدهد. این مسئله که ترامپ به آنچه که هال برندز (Hal Brands) از آن با عنوان «معماری انتلکتوال» راهبردی کلان آمریکا نام میبرد، علاقهای ندارد صحت دارد. علاوه بر این، برخی از مشاوران کلیدی وی مخالفت خود را با برخی از مفروضات ایده موسوم به «نظم لیبرال بین الملل» به عنوان عنصر غالب در رویکرد آمریکا نسبت به جهان بیان کرده اند. حتی اگر این اصل نقض شده باشد، باز هم کاخ سفید تابع این فرض است که برخی از قوانین بازی وجود دارد که شامل پرستیژ، قدرت و حتی اخلاقیات میشود.
پس در اینجا مرز اقدام عملی چیست؟ زمانی که ترامپ در اوریل سال ۲۰۱۷ دستور حمله موشکی به پایگاه هوایی شعیرات را، صادر کرد این واکنش یک واکنش غریزی بود. آنهایی که اعتراض میکردند و میگفتند این اقدام، یک اقدام نمادین است و بخشی از یک طرح راهبردی دقیق نیست، هم تا حدی حق داشتند و هم در اشتباه بودند. بعدا از آن و در ماه آوریل ناوگروه کارل وینسون آمریکا دستور یافت در پی آزمایش موشک بالستیک کره شمالی به سمت شبه جزیره کره حرکت کند. چند روز بعد نیز بمب عظیمی موسوم به مادر همه بمبها را نیروهای آمریکایی علیه مواضع داعش در شرق افغانستان به کار بردند.
در این رویدادهای اپیزودی، ... ماهنگ و برنامه ریزی نشده که برای نشان دادن قدرت نظامی آمریکا به کار رفت هیچ طرح کلان و راهبردی وجود نداشت. با این حال کاخ سفید مشتاق بود از این اقدامات خود سرمایه سیاسی به دست آورد. ترامپ برای مخاطبان داخلی آمریکا نیز تمایل داشت تمایزی میان خود و باراک اوباما رئیس جمهور قبلی درباره مسائل راهبردی و اخلاقی ایجاد کند. وی از یک سو این مسئله را مشخص کرد که میخواهد وارد حوزههایی شود که اوباما وارد نشده بود. اقدام وی در محکوم کردن حکومت اسد در راستای این تمایل وی قرار میگیرد. تیلرسون این وظیفه را یافت که مسئولیت باز تعریف خطوط قرمز را تبیین کند: «به نظر من پیامی که هر کشوری میتواند دریافت کند این است که اگر شما هنجارها و توافقهای بین المللی را نقض کنید، اگر شما به تعهدات خود عمل نکنید و به تهدیدی برای دیگران تبدیل شوید، در یک نقطه، واکنشی علیه شما در پیش گرفته خواهد شد.»
ژنرال مک مستر در مصاحبهای با فاکس نیوز در توضیح رویکرد جدید ترامپ و دستور وی برای ارسال ناوگروه آمریکایی به نزدیکی آبهای شبه جزیره کره گفت: این اقدام ترامپ اقدامی احتیاطی بوده است.
در غیاب هرگونه آلترناتیو جامع دیگر، این ایده «احتیاط» مورد علاقه قرار گرفت. دیوی بنهام سخنگوی مرکز فرماندهی ارتش آمریکا در اقیانوس آرام این تصویر را با شیوهای مشابه تبیین کرد و گفت: «مرکز فرماندهی اقیانوس آرام، ناوگروه ضربتی کارل وینسون را به شمال فراخواند تا به عنوان اقدامی محتاطانه در جهت حفظ آمادگی و حضور در غرب اقیانوس آرام به کار گرفته شود.» اگر شکی باقی مانده بود، سخنان جیمز ماتیس وزیر دفاع این مسئله را کاملا مشخص کرد. ماتیس گفت: «ناو گروه کارل وینسون برای دلیل خاصی در غرب اقیانوس آرام مستقر شده است. این ناوگروه آزادانه حرکت میکند و دلیل حضور آن نیز در این منطقه این است که ما فکر میکنیم حضور این ناوگروه در این شرایط زمانی، احتیاط آمیزترین کار است.»
زمانی که در این مسئله بیشتر دقت کنیم میبینیم که بحث احتیاط بارها و بارها خود را نشان میدهد. در دایره تیم امنیت ملی ترامپ، این جنگ طلبها نیستند که عاشق این اصطلاح هستند. مایکل آنتون مدیر ارتباطات راهبردی شورای امنیت ملی نیز در موقعیتهای مختلف این اصلاح را به کار برده است. وی در گفتگو با سایت پولیتیکو با اذعان به اینکه اقدام نظامی علیه کره شمالی غیر محتمل است و پیامدهای سنگینی خواهد داشت در عین حال به این مسئله اشاره کرد که «بنا به دلایل مربوط به احتیاط، این گزینه را در این شرایط نمیتوان از روی میز کنار گذاشت.»
احتیاط و عقلانیت هیچ سیستم، یا دستور العمل راهبردی یا شماتیک ندارد. مزیت آن نیز به همین مسئله بر میگردد. احتیاط و عقلانیت دارای پیشینههایی در تاریخ کلاسیک و مسیحی است ولی ذاتا امری دو سویه و مبهم است و به لحاظ تاریخی مشروط و اندکی نیز منعطف است.
در شناسایی جنبههای مختلف دانش و تجربه، احتیاط علیه تعقل گرایی اواخر دوره روشنگری قد علم کرد، جنبشی که تلاش میکرد قوانین انتزاعی جهانشمول و متدهای علمی را وارد عرصه سیاست کند. بدبینی احتیاط آمیز در مخالفت با تعقل گرایی، روی نقش تجربه و رسم و سنتها تاکید داشت. احتیاط گرایی روی درک عمیقتر از احتمالات و شرایط و نیز اهمیت خودشناسی به عنوان راهنمایی در امر تصمیم گیری تاکید دارد. بر اساس اصول تعریف شده برای احتیاط، احترام و وجهه یک کشور چیزی است که باید از طریق فرماندهی و هدایت به دست آید نه از طریق انتظار و درخواست. ما جذابیت این ایده را درباره ترامپ زمانی که وی درباره ضرورت بازیابی وجهه از دست رفته آمریکا و «شروع به پیروزیهای دوباره» بیان میکند میبینیم.