گزارش مکتوب...
احمد فداله دیاری آن سوی محرومیت
سفرمان را از جاده سردشت به سمت منطقه احمد فدالله در شهرستان دزفول آغاز کردیم.سفری سخت و طاقت فرسا در مسیری صعب العبور که قبل از حرکت اهالی و کسانی که پیش تر از آن گذشته بودند، بر آن صحه گذاشتند.
به گزارش خبرگزاری صداوسیما مرکز خوزستان، برای رسیدن به مقصد باید حدود صد و بیست کیلومتر در جاده های کوهستانی طی کنیم.سفر با هدف سرکشی به روستاهای بخش شهیون و مردمان خونگرم منطقه با حضور شماری از مسئولان ارشد استان از جمله استاندار خوزستان و نماینده مردم شهرستان دزفول تدارک دیده شد. از جاده اصلی شهر سالند که گذر کردیم در ابتدای راه با دیدن ماشین آلات راهسازی امیدوار شدیم که بازسازی مسیر ادامه دارد و راحت و زودتر از آنچه خیال می کردیم به مقصد خواهیم رسید.اما این خوشحالی بیش از چند کیلومتر نپایید.کمی آن طرف تر یعنی نزدیک کوهپایه سالند و در بدترین بخش راه، همان آسفالت نیم بند نیز به پایان رسید و خیلی زود در چاله چوله های راه، امیدمان ناامید شد.
ادامه راه فقط با ماشین های شاسی بلند و کمک دار امکان پذیر است!دره های عمیق، پرتگاه های ترسناک، پیچ های خطرناک و شیب های بسیار تند، دل هر رهگذری را خالی می کرد. گویی در این مسیر سالها رفت و آمدی نشده و ما تنها رهگذران آن هستیم.در این شرایط سخت انسان به خدا نزدیک تر می شود.این را از ذکرهای زیرلب و در چهره همسفران می شد فهمید.
به گفته اهالی هرازگاهی در این جاده خطرناک، حوادث غمباری بوجود می آید.سوانح مرگبار و سقوط از پرتگاه به ویژه هنگام بارش برف و باران و ریزش کوه و جاده زیاد در اینجا پیش می آید.اگر چه یک ایستگاه راهداری به منظور بازسازی و راه گشایی، هنگام ریزش کوه در جاده راه اندازی شده، اما با توجه به کمبود امکانات و خرابی بیش از حد جاده چندان مشکل گشا نیست. در ارتفاعات سالند که بلندی قله آن به 2800 متر می رسد پوشش گیاهی و جنگلی زیبا، بیننده را مسحور می کند. منطقه ای بکر با چشم انداز های بی نطیر در اطراف رشته کوه زاگرس.
دست اندازهای تمام نشدنی سرانجام کار خود را کرد و همان که پیش بینی کرده بودیم اتفاق افتاد.چند صدمتر از جاده خاکی را که پیمودیم نارضایتی و اعتراض راننده خودروی استیجاری حامل گروه تصویربرداری نمایان شد.حق داشت در این مسیر ناهموار نگران خرابی خودرو اش که می گفت تنها منبع درآمد اوست، باشد اما با انصراف او از ادامه راه ما هم جا می ماندیم و با تمام سختی ها علاقه نداشتیم سفرمان نیمه کاره بماند. لحظه ای فکر اینکه کسی در این نقطه مجبور شود به هر علتی شب را بگذراند، آدم را به شدت مضطرب و دلواپس می کرد.با خواهش و تشویق که به التماس بی شباهت نبود راننده را مجاب کردیم که حداقل ما را به کاروان ملحق کند و پس از آن برگردد.به هر سختی و با هر مشقت خود را در مسیر روستای "دارخلک" به سایر خودروهای کاروان که چند کیلومتر جلوتر متوقف شده بودند، رساندیم و افراد گروه و تجهیزات تصویربراری را بین خودروهای کاروان تقسیم کردیم و با آنها همراه شدیم. وسایل نقلیه برای حرکت در این جاده باید به اندازه چند مخزن اضافه با خود بنزین حمل می کردند. پیشروی در این مسیر ده ساعته با دنده سنگین و ترمزهای اجباری و متعدد، بنزین بیشتری می سوزاند.در یکی از جاده های فرعی امامزاده، عشایر منطقه منتظر ما بودند.اهالی گرم و صمیمی به پیشواز آمدند و پذیرایی کردند.
آنها درخواست کردند اگر قرار است کمکی بشود به جای ساخت جاده از سمت کوه سالند و سردشت دزفول، جاده دسترسی از طرف امامزاده باباروزبهان و شهرستان لالی برایشان احداث شود، چون اعتقاد داشتند با توجه به کوتاهی و همواری این مسیر، در وقت و هزینه آنها صرفه جویی زیادی خواهد شد.
پس از شنیدن مشکلات اهالی و صرف نهار به میزبانی عشایر ساعتی استراحت کردیم و سپس راه افتادیم.
صدای روح بخش رودخانه و ورزش نسیم خنک در هوای کوهستان لختی خستگی مان را از تن به در کرد.
کم کم هوا تاریک شد.حالا فقط در مسیر شیب دار و سنگلاخی به پیش می رفتیم.با غروب آفتاب توفیق اجباری حاصل شد و از دیدن پرتگاهای ترسناک اطراف مسیر محروم شدیم.
نیمه های شب بود که به مازر پاریاب رسیدیم.روستایی که برای اسکان شبانه در نظر گرفته شده بود.مهمان خانه خدا شدیم.خوشبختانه این روستا و چند روستای اطراف به تازگی از نعمت برق برخوردار شده بودند.در مسجد تازه تاسیس روستا نشستی برگزار شد و مردم مشکلات عدیده خود را با مسولان در میان گذاشتند.محور اصلی و مشترک مطالبات طبیعتا رسیدگی به وضع نامناسب جاده بود. شب هنگام سکوت در منطقه حاکم شد.سکوت آرامش بخشی که هرگز در شهر نمی توانی نمونه اش را تجربه کنی. با اینکه خواب چشمانمان را ربوده بود اما انجمن ساده و بی تکلف جمعی از عشایر و مسئولان استان به دور آتش در هوای سرد و مطبوع کوهستان را بر خواب ترجیح دادیم. هر چه به سحر نزدیک تر می شدیم با افزایش سوز و سرما، نبود وسایل گرمایشی بیشتر احساس می شد. در این هوای سوزناک و طاقت شکن، آستانه مقاومت بدن انسان به شدت پایین می آید. صبح زود راه افتادیم.
ایستگاه بعدی امامزاده است.السلام علیک یا امامزاده احمد فداله علیه السلام...هرچه به سمت امامزاده پیش می رفتیم عمق فقر و محرومیت بیشترعیان میشد.کم کم زوایایی از زندگی این مردمان ساده و قانع هویدا می شد که دل هر آدمی را به درد می آورد.داستان دردناک گلرخ و ماهرخ از این دست بود.
گلرخ می گفت: پارسال وقتی مادرش باردار بود با درد شدید مواجه می شود و از آنجایی که روستا ماما و خانه بهداشت ندارد به شهر دزفول منتقل شد اما قبل از رسیدن به بیمارستان و هنگام زایمان فوت می کند. با همه کمبودها، اما بانوان روستا که همچنان روحیه تولید و خودکفایی در وجودشان موج می زد، مطالبات خود را در راستای تحقق استعداد و توانمندی هایشان از طریق فراهم کردن شرایط قالی بافی و تولید صنایع دستی اعلام می کردند. همانطور که ساکنان همه روستاهای منطقه بر آن تاکید می کردند مشکل اصلی، راه ارتباطی است که کار خدمات رسانی را تقریبا غیرممکن می کرد.محرومیت ها علاوه بر رنجش ساکنان باعث مهاجرت اجباری تعداد زیادی از مردم به حاشیه شهرهای اطراف شده بود. نبود مراکز بهداشتی و درمانی یکی دیگر از دغدغه ها و خواسته های مردم بود.کمبود دارو برای بیماران و حتی نبود دامپزشک بر مشکلات مردم که بیشتر دامدار بودند، می افزود. با همه اینها به لطف خدا و پیگیری مردم و تلاش مسئولان بخشی از مشکلات این منطقه دور افتاده در چند سال گذشته از طریق رسانه های استان منعکس شد.عنایات مقام معظم رهبری در طرح برکت، کمک نیکوکاران، هلال احمر و اعزام گروهای جهادی بسیج از نتایج این توجهات و موجب امیدواری مردم منطقه شده بود.
تلاش های زن و شوهر جوان، نمونه ای از کمک جهادگران بی ادعاست که از تعلیم و آموزش دانش آموزان روستایی و عشایری در این نقطه دور دست غافل نشدند و به کار معلمی مشغول شدند.
آن ها می گویند وضعیت تحصیل در این روستا به هیچ وجه مناسب نیست و آن ها مجبورند در مدارس کپری و خشتی به دانش آموزان درس بدهند.این دو معلم فداکار تاکید کردند این منطقه زلزله خیز با بیش از 35 روستا و حدود 600 دانش آموز بر روی گسل های شمال استان قرار گرفته است و در صورت وقوع زلزله شدید، احتمال خرابی کامل کلاس های درس و خانه های مردم که از سنگ و گل و چوب ساخته شده قطعی است.
بعد از زیارت امامزاده و گپ و گفت با مردم باید مسیر کوهستانی را به سوی منطقه دره کائد ادامه می دادیم.بی انصافی است اگر از این جا به بعد اسم جاده بر این راه مالرو گذاشته شود.یک مسیر شکافی ساده و ابتدایی که توسط عشایر منطقه انجام شده بود.در چند نقطه مجبور شدیم از ماشین پایین بیاییم و پیاده از مسیر رودخانه عبور کنیم.همین جا بود که پای استاندار لغزید و به داخل آب فرو رفت. پس از این حادثه برخی از اعضای کاروان مانند راننده شاکی ما، لب به شکایت و بیان خطرات راه گشودند اما اصرار و اراده مصمم نماینده مردم منطقه از مقدمه چینی برخی همسفران برای مهیا کردن شرایط بازگشت و موکول کردن ادامه سفر به وقتی دیگر پیشگیری می کرد. از رودخانه گذر کردیم، رودخانه ای که در فصل زمستان و بهار جاده را مسدود می کند. پس از دو ساعت کوهپیمایی و پشت سر نهادن پستی و بلندی های جاده به سمت دره کائد حرکت کردیم.
دره کائد با رودخانه های متعدد و طبیعت بکر، زمین های حاصلخیر، کوه های سترگ و البته مردمانی محروم و دور از دسترس، ما را به خود فرا می خواند.زمین های کشاورزی روستا که با آب های روان و جاری سیراب می شد، به تازگی از زیر کشت حبوباتی مانند لوبیا و ماش محلی که بسیار با کیفیت و معروف است فارغ شده بود. نبود آب لوله کشی، برق، تلفن و تلوزیون در دهه چهارم انقلاب اسلامی به رهبری کسی که محرومان و مستضعفان را صاحبان واقعی انقلاب و ولی نعمت مسئولان کشور می دانست کمی سخت بود.مردم برخی از این مناطق تا چند سال پیش حتی فاقد شناسنامه و مدارک هویتی بودند.
نیاز به تحقیق و بررسی ندارد براستی گذران عمر و زندگانی در اینجا توان فرساست.در چهره مظلوم مردم منطقه هم می توان عمق محرومیت و تنگدستی شان را مشاهده کرد.جایی که دام های مرمانش ، تنها دارایی مادی زندگیشان است.مردمانی از جنس سنگ و به سختی بلوط، مردمانی قانع و صبورکه با ورود ما هر آنچه داشتند در طبق اخلاص گذاشتند و پیشکش مهمان کردند.این خصلت نشان از مناعت طبع و مهمان نوازیشان داشت.
سفر ما کم کم داشت به پایان می رسید. پایان سفر در جایی که دیگر امکان پیش روی نبود یعنی ته خط و انتهای جاده مالرو در حالی که روستاهای محروم و نیازمند زیادی در ادامه مسیر و اطراف وجود داشت. هیچ وسیله نقلیه ای از این جا بعد امکان تردد ندارد، مگر بالگرد که در مواقع اضطراری مانند وقوع سیل و حوادث طبیعی و هرازگاهی هنگام انتقال مصدومان و بیماران با به پرواز درآمدن در آسمان منطقه به داد مردم می رسد.
با سادات امامزاده احمد فداله خداحافظی کردیم و پا در مسیر بازگشت گذاشتیم به این امید که انعکاس مشکلات منطقه و حضور مسئولان در این سفر گشایشی ایجاد کند و اندکی سیمای محرومیت مطلق را از چهره مظلوم منطقه بزداید.
مسافت 140 کیلومتر باشه و 8 ساعت خیلی هست اگه اون جاده رو آسفالت کنن ک دوتا ماشین رد بشه ، از جاده چالوس هم عالیتر و آب هوای بهتری داره حتی تابستون
من خودم بچه تبریز هستم توی مسیر از گردنه کوه سالند رد که شدیم، آب و هوایی سردتر از هوای تبریز داشت
واقعا بکر بود
اگه این جاده اوکی بشه مردم دزفول و حتی گردشگرای زیادی در اوج تابستون هم برای تفریح به اونجا میتونن سفر کنن
من که بچه اونجا نیستم از مسولین عاجزانه خواهش میکنم که آسفالت جاده رو زود در راس امور قرار بدن، تا مردم بیشتر بتونن از اون جاهای دیدنی لذت ببرند
تقاضای عاجزانه از نماینده جدید دزفول داریم مشکلات و معایب مردم عشایر سادات رو در اولویت قرار بدهد. باشد ک در قیامت توشه راهشان باشد این محبت و گره گشایی .در پایان تشکر و قدرانی می کنیم از زحمات گروه فیلم برادری و نوشتار و انتشار این خبر
اجرکم الله آروزی سلامتی و پیروزی برای این عزیزان داریم ومن الله توفیق