فرآیند مناسبات و نوع روابط بخشی از کشورهای اروپای شرقی با اروپای غربی و مرکزی بیشتر تحت تاثیر متغیر های خارج از محیط نظیر بحران آوارگان ؛ نفوذ تجاری چین و روابط با روسیه است.
به گزارش سرویس بین الملل خبرگزاری صدا وسیما ؛ از ابتدای تاسیس اتحادیه اروپا، روابط شرق و غرب قاره، از مسائل حساس در حوزه اقتصادی، سیاسی و امنیتی در اروپا بوده است. تا پیش از بحران اقتصادی سال های 2009 و 2010، روند قالب در روابط شرق و غرب قاره، همگرایی اروپای شرقی و اروپای غربی و انطباق فزاینده کشورهای اروپای مرکزی و شرقی با هنجارها و استاندارهای اتحادیه اروپا بود.
روند های جدید
با این وجود در سالهای اخیر، شاهد روندهای جدیدی در روابط اروپای شرقی و غربی هستیم. روندهایی چون: استمرار نسبی اروپایی شدن سیاست های داخلی و خارجی کشورهای اروپای شرقی؛ تضعیف اتحادیه اروپا به عنوان یک ایده؛ افزایش رقابت میان بازار آزاد و "سرمایه داری دولتی"؛ ورود چین به سپهر اقتصادی اروپای شرقی؛ ورود روسیه به سپهر سیاسی و رسانه ای اروپای شرقی و استمرار چالش های قومی و سیاسی در کشورهای غیر عضو اتحادیه اروپا. با وجود اهمیت روندهای موجود، تحقق سناریوهای ایجاد شکاف شدید بین شرق و غرب اروپا و نزدیک تر شدن کشورهای اروپای شرقی به نهادها و مدل های حکمرانی مورد حمایت چین و روسیه نیز نیازمند حضور همزمان پیش ران های متعدد است.
اروپایی شدن کشورهای اروپای شرقی
اتحادیه اروپا موفق شده است هنجارها و استاندارهای اقتصادی و سیاسی مورد نظر خود را تا حد قابل توجهی به کشورهای عضو و کشورهایی که در افق پیوستن به این اتحادیه قرار دارند منتقل کند.
این دستاورد را می توان ذیل عنوان اروپایی شدن سیاست های داخلی و خارجی کشورهای اروپایی از جمله کشورهای اروپای شرقی مورد بررسی قرار داد.
اتحادیه اروپا از سازوکارهای مختلفی برای سرعت بخشی به روند "اروپایی شدن" کشورهای اروپای شرقی استفاده کرده است.
به هر حال ، دو سازوکار استفاده از ابزارهای مشوق و تنبیه کننده موسوم به چماق و هویج و زمینه سازی درونی شدن گام به گام ارزش های بنیادین اتحادیه اروپا در روند "اروپایی شدن" این کشورها جایگاه مهم تری داشته اند. در این چارچوب، "شرط گذاری" عضویت و اعلام ضرورت انجام اصلاحات در راستای تحقق حقوق اقلیت ها، از جمله ابزاراهای اتحادیه اروپا بوده است. نقش آفرینی در ایجاد ساختارهایِ فرصت زمینه ساز درونی شدن گام به گام ارزش های بنیادین اتحادیه اروپا چون حقوق بشر و چند فرهنگ گرایی نیز از دیگر سازوکاری اثربخشی این اتحادیه بر روند اروپایی شدن کشورهای اروپای شرقی بوده است. سازوکاری که در واقع ریشه در قدرت هنجاری اتحادیه اروپا داشته است.
یکی از تاثیرات اروپایی شدن سیاست داخلی و خارجی در منطقه اروپای شرقی، کاهش مناقشات قومی و مذهبی در این منطقه بوده است. منطقه ای که پیشینه مناقشات و جنگ های بالکان را در پیش روی خود دارد و به اتحادیه اروپا به عنوان عاملی امنیت ساز در سپهر سیاسی و امنیتی خود می نگرد.
تضعیف یک ایده !
با وجود اروپایی شدن کشورهای اروپایی از جمله در منطقه اروپای شرقی، در سالهای اخیر از قدرت هنجاری اتحادیه اروپا به عنوان یک ایده کاسته شده است. اتحادیه اروپا با طیف گسترده ای از مولفه های سیاسی، اقتصادی و امنیتی ثبات زدا مواجه است. بحران اوکراین، بحران آوارگان و مهاجران ، بحران امنیتی ناشی از خطرات حملات تروریستی و بحران اقتصادی از جمله این مولفه ها هستند.
مواجهه با این بحران ها موجب تضعیف اتحادیه اروپا به عنوان یک ایده شده است. بحران های مورد اشاره، اعمال سیاست ها و راهبردهای منسجم کشورهای عضو اتحادیه اروپا را برای پیشبرد اهداف خود از جمله گسترش همگرایی و همبستگی اعضاء با چالش مواجه کرده است. نتیجه این عدم انسجام نیز کاهش اثربخشی سازوکار "شرط گذاری" برای انطباق بیشتر اعضاء اتحادیه اروپا و یا کشورهایی که در افق پیوستن به اتحادیه اروپا قرار دارند با قواعد این اتحادیه بوده است.
افزایش رقابت میان بازار آزاد و "سرمایه داری دولتی"
این فرضیه مطرح است که "حداقل یکی از رقابت هایی که جهان آینده را حتی در اروپا خواهد ساخت، رقابت میان بازار آزاد و "سرمایه داری دولتی" خواهد بود. بر اساس این فرضیه : اوجگیری خصوصی سازی می تواند از جمله به کاهش شغل در بسیاری از کشورها منجر شود و در نتیجه، عقب نشینی دموکراسی و یا بازار آزاد را به همراه آورد. به عنوان مثال خصوصی سازی در روسیه موجب عقب نشینی همزمان بازار آزاد و دموکراسی شد و در مورد کشوری چون لهستان خصوصی سازی، دموکراسی را تضعیف کرد."
ورود چین !
"بازی بزرگی" در اروپای شرقی و مدیترانه شرقی آغاز شده است و آن ورود هنجاری و اقتصادی چین به این منطقه است.
به نظر می رسد تلاش چین برای رهبری "سرمایه داری دولت محور" در عرصه جهانی یکی از عوامل شکل دهنده راهبردهای اقتصادی این کشور در مقابل کشورهای و حوزه های جغرافیایی مختلف بوده است.
واقعیتی که برخی از تحلیل گران آن را "جهانی شدن با ویژگی های چینی" خوانده اند. اروپا نیز از تاثیر این راهبرد به دور نبوده است. شاید استفاده از عبارت"تهاجم فرهنگی موازی چین در اتحادیه اروپا" نیز بازتابی از این واقعیت باشد. می دانیم که به ویژه بعد از بحران اقتصادی سال 2008 در اروپا، نیاز کشورهای اروپایی به ویژه در منطقه اروپای شرقی و مدیترانه شرقی برای کسب سرمایه خارجی با هدف رونق دهی اقتصادی فزونی یافته است. در این چارچوب، مقامات چینی از این نیاز هم برای چانه زنی سیاسی و هم برای تحدید کنش جمعی کشورهای اروپایی در چارچوب اتحادیه اروپا برای محدود سازی ورود سرمایه و کالاهای چینی به اروپا استفاده کرده اند.
ورود روسیه و چالش های آن
واقعیت دیگر در ارتباط با چالش اتحادیه اروپا به عنوان یک ایده به کنش های رسانه ای، فرهنگی و سیاسی روسیه باز می گردد. امروزه گرایش قدرتمندی بین سیاستمداران اروپایی وجود دارد که بخش مهمی از مخالفت های سیاسی و اجتماعی با وضع موجود در اروپا –حتی در خصوص تحولات اخیر در منطقه کاتالونیای اسپانیا- الهام گرفته از کرملین و جنگ ترکیبی این کشور علیه دموکراسی های غربی است.
روندها در اروپای مرکزی و شرقی
یکی از روندهای قابل ردیابی در برخی از کشورهای اروپای مرکزی و شرقی رشد نفوذ اجتماعی احزاب و جریانات راست گرا است. احزابی که سالهاست در کشورهای لهستان؛ مجارستان قدرت را در دست دارند و در جمهوری چک دارای نفوذ قابل توجه هستند.
قدرت احزاب راست گرا، مدل های حکمرانی تعدادی از کشورهای حوزه مرکزی و شرقی اروپا چون مجارستان و لهستان که به پسرهای بد اروپا نیز مشهورند، را به مدل "دموکراسی غیر لیبرال" نزدیکتر کرده است.
مهمترین ویژگی های سیاسی راست گرای پوپولیسم، مخالفت شدید با مدل های حکمرانی سوسیال دموکراتیک؛ نزدیکی به کلیسای کاتولیک؛ ملی گرایی؛ همراه با تمایلات انزواطلبانه در سیاست خارجی به استثناء رابطه با مهمترین قدرت های عضو ناتو یعنی انگلیس و آمریکا است.
به نظر می رسد عامل بیرونی که به گسترش نفوذ و شکوفاتر شدن این احزاب منجر شده است، رویدادهای اوکراین و ناتوانی اتحادیه اروپا در ارائه پاسخی انسانی؛ حقوقی؛ دیپلملاتیک و جمعی به هجوم آوارگان بوده است.
جنگ در اوکراین و بحران آوارگان و مهاجران اثر دیگری نیز داشت و آن تضعیف احزاب و گروه های چپ گرا بود که به صورت سنتی، نفوذ بالایی در کشورهای شرقی اتحادیه اروپا داشته اند. این رویدادهای خارجی، به حاشیه رانده شدن گفتمان حقوق بشر مبتنی بر رواداری و صلح طلبی و در نتیجه افزایش نفوذ گفتمان های ملی گرایانه و تضعیف احزاب و گروه های چپ گرا را به همراه داشته است.
چالش های قومی و سیاسی
در اروپای شرقی شاهد استمرار چالش های قومی و سیاسی هستیم. کشورهایی چون صربستان؛ آلبانی؛ مقدونیه و کشورهای بالکان، خواهان عضویت در اتحادیه اروپا هستند ولی با طیف گسترده ای از مشکلات و چالش ها مواجه هستند.
چالش هایی چون تنش های قومی خشونت آمیز؛ بی ثباتی سیاسی؛ ادارات دولتی ضعیف؛ شکنندگی اقتصادی؛ فساد و جرایم سازمان یافته. بدیهی است این چالش ها، جذب هنجاری این کشورها را در اتحادیه اروپا تقریبا غیر ممکن می سازد.
سطح تحقق پذیری سناریوهای ایجاد شکاف
وزارت دفاع آلمان اخیرا سند تحلیلی روندهای سیاسی و اجتماعی در اروپا و جهان را با عنوان "چشم انداز استراتژیک 2040" تهیه کرده است. در دو سناریو از سناریوهای شش گانه باورپذیر این سند با عناوین"رقابت چند قطبی" و "غرب علیه شرق"، احتمال ایجاد شکاف بین اروپای شرقی و غربی به نفع روسیه و چین پیش بینی شده است.
در این سناریوها، گرایش برخی از کشورهای عضو اتحادیه اروپا به مدل "سرمایه داری دولتی" روسیه و تعلیق روند ادغام در اتحادیه اروپا توسط برخی کشورهای شرقی این اتحادیه و پیوستن آن ها به بلوک های شرقی دیگر باروپذیر دانسته شده است.
به نظر می رسد پیش ران های تحقق سناریو های مورد اشاره در سطور بالا در چهار سطح یوروآتلانتیکی؛ اروپایی؛ روسی و اروپای شرقی قابل بررسی هستند.
در ضمن، این پیچیدگی و کمیت پیش ران های تحقق سناریوهای مبتنی بر ایجاد شکاف بین اروپای شرقی و غربی به نفع روسیه، خود نشانه ای از دشوار بودن تحقق آنها است.
در سطح یورو آتلانتیکی، افزایش شکاف بین شرق و غرب اروپا در گام نخست به تضعیف شدید روابط یوروآتلانتیکی در اروپا و یا تقویت پدیده اجتماع یوروآتلانتیکی تضعیف شده بستگی خواهد داشت. در چارچوب این سناریو، با تضعیف فرهنگ یوروآتلانتیکی حتی در کشورهای اروپای شرقی، زمینه های گرایش کشورهای اروپای مرکزی و غربی به نهادهای امنیتی و اقتصادی شرق و یا جذاب تر شدن هنجارهای حکمرانی کشورهایی چون چین و روسیه فراهم می شود.
پیشران ها !
پیش ران های تحقق سناریوهای مبتنی بر ایجاد شکاف بین اروپای شرقی و غربی به نفع روسیه در سطح اروپایی نیز پر تعداد هستند:
1- پیشران نخست، تحقق اتحادیه اروپای در خود فرو رفته است که در آن، نهادهای اتحادیه به جای بازسازی و اعتلابخشی به آن، بیشتر به درون خود فرو رفته اند و در حال میانداری اختلافات کشورهای عضو و حرکت در میان رقابت دستورکارهای رقیب هستند.
2-پیشران مهم دیگر نیز تضعیف جایگاه اتحادیه اروپا به عنوان یک مدل و انگیزه برای تلاش های مدرنیزاسیون در اروپای شرقی؛ از جمله به علت سرمایه گذاری ناکافی کسب و کارهای اتحادیه اروپا در اروپای شرقی خواهد بود. به نظر می رسد این پیشران را می توان با عنوان کاهش ظرفیت انطباق و ادغام کشورهای اروپای شرقی با اتحادیه اروپا مورد ارزیابی قرار داد.
3-پیشران های مهم دیگر در سطح اروپایی نیز فقدان انسجام در سیاست روسی و سیاست اروپای شرقی این اتحادیه خواهند بود.
بدیهی است یک طرف مهم در حوزه آینده های روابط اروپای شرقی و اروپای غربی، روسیه خواهد بود.
تاثیرگذاری عامل روسی به عنوان پیشران تحقق سناریوهای مبتنی بر ایجاد شکاف بین اروپای شرقی و غربی، در ذیل دو سناریو قابل ارزیابی است.
الف -سناریوی نخست، مواجهه با روسیه تهاجمی است که از جمله به علت نیاز به استفاده از گرایشات ناسیونالیستی برای فرافکنی ناکامی های داخلی، به دنبال گسترش نفوذ خود در خارج نزدیک و حضور نظامی قدرتمندتر در اروپای شرقی است.
ب - تبدیل روسیه به بازیگری که برای غلبه بر انزوای بین المللی و بحران اقتصادی به دنبال تعامل سازنده با جهان است نیز سناریوی دیگر این سطح است. در این سناریو، روسیه به یک قدرت هنجاری بدل می شود و با تغییر نگرش مقابله جویانه اش با جهان غرب و در بستر تضعیف جایگاه اتحادیه اروپا در اروپای شرقی، خلاء اتحادیه را در این حوزه جغرافیایی پر می کند.
پیشران اصلی مرتبط با سطح اروپای شرقیِ تحقق سناریوهای شکاف بین اروپای شرقی و غربی و نزدیک تر شدت کشورهای اروپای شرقی به روسیه، افزایش قابل توجه نفوذ احزاب راست پوپولیست و بومی گرا در سپهر سیاسی کشورهای اروپای شرقی خواهد بود.
نتیجه
روندهای موجود در سپهر سیاسی و اقتصادی اروپای شرقی قرینه هایی از دور شدن نسبی تعدادی از کشورهای اروپای مرکزی از اتحادیه اروپا به دست می دهد.
با این وجود سناریوهای ایجاد شکاف کامل بین اروپای شرقی و اروپای غربی به نفع کشورهایی چون روسیه و چین با وجود باورپذیر بودن (با توجه به روندهای مورد اشاره در سطور بالا)، نیازمند ظهور و بروز پیش ران های متعددی است که تحقق پذیری این سناریوها را کاهش می دهد.
به نظر می رسد تهدید روسیه برای بسیاری از کشورهای اروپای شرقی تهدیدی جدی است و این تهدید همراهی نسبی آنها را با نهادهای اروپایی ویا یوروآتلانتیکی تا حدودی تضمین می کند. دیگر آنکه اتحادیه اروپا در کلیت خود بازیگری امنیت ساز برای کشورهای اروپای شرقی بوده است و موتور محرکه توسعه بسیاری از کشورهای اروپای شرقی بوده است.
با این وجود اتحادیه اروپا نیز چاره ای جز توجه به نگرانی های کشورهای اروپای شرقی به ویژه در حوزه ایجاد شکاف های اقتصادی دو سوی قاره و تحدید حاکمیت ملی کشورهای اروپای شرقی توسط نهادهای این اتحادیه نخواهد داشت./
====================================
نویسنده : دکتر حسین مفیدی احمدی؛ پژوهشگر مسائل اروپا
.