آمریکا برای پیشبرد استراتژی خود باید اعتماد متقابل چین را از طریق گسترش همکاری ها تقویت کند.
به گزارش سرویس بین الملل خبرگزاری صدا وسیما ؛ پس از حمله به پایگاه پرل هاربر؛ یا همان تهاجم برق آسای جنگنده های ژاپن به پایگاه دریایی ایالات متحده آمریکا به همین نام در هفتم دسامبر 1941 که منجر به ورود آن کشور به جنگ جهانی دوم شد ؛ به تکرار دولت های آمریکا این حق را برای خود محفوظ دانسته که باید حوزه پاسفیک و شرق دور را با راهبرد های متغیر مورد توجه قرار دهند.
دلایل اتخاذ این دیدگاه که تا حدود زیادی مرتبط با سفر ترامپ به آن منطقه است؛ حائز اهمیت به نظر می رسد :
1- آسیای شرقی و جنوب شرقی؛ از این به بعد نیرو محرکه رشد اقتصادی جهان خواهد بود و شمار زیادی از متحدان اصلی آمریکا از جمله ژاپن و کره جنوبی نیز در همین منطقه هستند.
2- از سوی دیگر با وجود " شریک رقیب " قدرتمندی مانند چین در این منطقه ، از این پس منافع آمریکا نیز در همین منطقه پر فراز و نشیب رقم خواهد خورد.
به نحوی که امروز آمریکا باید منافع اساسی چین به عنوان قدرتمندترین کشور منطقه را مورد توجه قرار دهد. واشنگتن برای پیشبرد استراتژی خود باید اعتماد متقابل چین را از طریق گسترش همکاری ها تقویت کند.
آمریکا هم می خواهد چین را مهار کند و هم با این کشور همکاری داشته باشد.
4- بسیاری از کارشناسان می گویند: با عنایت به رشد مناسبات تجاری و فضاهای اقتصادی در کشورهای آسیایی وتاثیر متغیرهای محیطی از جمله ناامنی و یا فجایع طبیعی و زیست محیطی ؛ آمریکا چاره جز همزیستی محافظه کارانه و همسازی استراتژی های خود با واقعیات جدید منطقه ندارد.
4- همانطور که نیکسون و ریگان در دهه های 1970 و 80 تاکید می کردند: " تعامل آمریکا و چین- به عنوان دو قدرت اقتصادی نخست جهان - بهترین پیشران برای توسعه تجارت بین الملل است " ؛ امروز نیز این دیدگاه زنده و از زبان ترامپ شنیده می شود !
5- دیدگاه واشنگتن می گوید : منطقه دارای استعداد بازگشت سود سرمایه و فروش کالاهای استراتژیک مانند نفت و تسلیحات متنوع برای آمریکا دارد . به ویژه آنکه در 2016 ؛ آمریکا 510 میلیارد دلار در تجارت با کشورهای شرق آسیا کسری تجاری داشته است .
از اینرو معادله جذابی که آمریکا در منطقه به دنبال آنست؛ بیشتر به یک تصور و آمال می ماند تا واقعیت دست یافتنی.
انتظارات تلویحی غول خفته !
اما مقامات چینی، با درک شرایط ژلاتینی منطقه ؛ درخواست هایی دارند :
1- آنکه آمریکایی ها از دامن زدن به نظریه «تهدید چین» پرهیز کنند و در مناقشات مرزی و دریایی که چین با برخی از کشورهای منطقه دارد ، واشنگتن جانب این کشورها را نگیرد.
2- واشنگتن ؛ نرخ کمک های نظامی وتسلیحاتی به متحدان منطقه ای خود را کاهش دهد .
3- اینکه آمریکا باید برای دکترین « لنگرگاهی یا ثقل گرایی در شرق دور» تجدید نظر کند.
4- واشنگتن بایستی از حمایت های تبلیغاتی و تشویق ژاپن و فیلیپین در دامن زدن به اختلافات مرزی شان با چین پرهیز کند .
آن دولت ها از یک دهه گذشته همواره با برخوداری ازحمایت های آمریکا وارد چالش با چین شده و رزمایش های تحریک آمیزی انجام می دهند.
استراتژی لنگرگاهی
مخرج مشترک سه رئیس جمهور پیشین آمریکا ؛ پی گیری استراتژی پایداری بوده که به آن " لنگرگاهی یا ثقل منطقه ای " می گویم .
آنها هم مانند ترامپ ؛ اصرار داشتند : " مهمترین اولویتهای ما در آسیا دنبال می شود از جمله محدود کردن نفوذ دریایی چین؛ تقویت بازدارندگی ؛ دسترسی به بازارهای جنوب شرقی ، تقویت پایگاه های نظامی یا حمایت از منافع امنیتی؛ افزایش صادرات و ارتقاء ارزشهای دموکراسی آمریکا ! "
اما در این میان فرصت هایی وجود دارد که اگر تنشهای منطقهای، اجازه دهد احتمالا منافع تجاری کوتاه مدتی برای آمریکا خواهد داشت. فرصت ها می تواند این موارد باشد:
1- تلاش برای " مسئولیت پذیر کردن چین " در حل و فصل بحران شبه جزیره کره .
2- حضور فعال در اتحادیه های منطقه ای نظیر آ سه آن و اپک .
3-حمایت از " طرح مسیر تجاری استرالیا - ژاپن - هند " به عنوان رقیب طرح یک جاده یک کمربند چینی ها .
4- جلو گیری از گسترش نفوذ روسیه در بازار نفت و گاز منطقه .
به هر حال سفر ترامپ شاید فرجه ای برای آمریکا باشد تا واشنگتن تعهدش را به نظمی که بر اساس هنجارهای منطقه ایجاد شده ، نشان دهد.
در حالی که روسیه در بحبوحه برنامه های پکن و واشنگتن برای تنوع عرضه ، نگران بازارهای خود در اروپاست ممکن است برای احداث خط لوله انتقال گاز به چین هم تلاش بیشتری می کند.
در این میان چین نیز به نوبه خود این فرصت را دارد که گاز را با مناسب ترین قیمتی که مدت ها به دنبالش بوده است تامین کند.
تناقض با رویکردها
فرصت های مورد بحث زمانی که با رویکرد رئیس جمهور آمریکا نزدیک می شود ؛ آنگاه اصل ماجرا به هم می ریزد !
ترامپ تاکنون برخی هنجارهای روابط بین الملل را کنار زده و همین واقعیت؛ نوعی" تناقض درعمل و هدف - پارادوکس " را برای واشنگتن به همراه دارد. اضلاع دیگر این پارادوکس عبارتند از :
1- رویکرد ترامپ ؛ تاکنون ضد جهانی سازی و گرایش به منطقه گرایی با محور روابط دو طرفه بوده ؛خروج از ttp ( پیمان همکاری های پاسفیک ) و یا پیمان آب و هوایی پاریس ؛ تنها نمونه هایی از آن رویکرد است.
2- ژاپن و اشتهای نظامی گری. آبه در کمتر از یک سال بودجه نظامی ژاپن را برای نخستین بار در 10 سال اخیر افزایش داد، تلاش کرد محدودیت های قانونی را بر نیروهای مسلح ژاپن از بین ببرد و یک شورای امنیت ملی به سبک آمریکا تاسیس کرده است.
از این رو می توان گفت : " ژاپن می رود تا مهار نشدنی شود ! " به همین دلیل روند ها در آن کشور می تواند فرصت های آمریکا را نیز به چالش بکشد.
توکیو ضمن ایستادن مقابل کره شمالی ؛ ادعای چین بر جزایر مورد اختلاف در آب های چین جنوبی را به رسمیت نمی شناسد.
از سوی دیگر برخی کارشناسان می گویند : شینزو آبه با سرعت و هدفمند ! " روحیه جمعی نظامی گری ژاپنی" را زنده می کند . در عین حال همه می دانند که هرگونه تحرک نظامی و دفاعی ژاپن ؛ با هماهنگی واشنگتن انجام می پذیرد .
آمریکا به تازگی - خواسته یا ناخواسته - به سمت احیای سنت نظامی گری در ژاپن حرکت می کند. فشارها بر هاتویاما - نخست وزیر سابق و نیز اعلام حمایت از ژاپن در در گیری احتمالی با چین برسر جزایر مورد اختلاف سنکاکو و به قول چینی ها دیائ او؛ به تدریج زمینه را برای حزب راست گرای لیبرال دموکرات برای ایفای نقش آماده کرد .
آن حزب با محوریت آبه در چنین فضای ملتهبی در انتخابات 2012 پیروز شد.
لیبرال دموکرات ها همواره از مناسبات نظامی و امنیتی با واشنگتن جهت تجهیز و تامین ژاپن خرسند بوده اند.
نوع مناسبات نشان می دهد که محاسبات آمریکا روی باقی ماندن ژاپن به عنوان یک شریک تابع در مسیر تلاش های واشنگتن برای حفظ نفوذ خود در آسیا صورت گرفته است .
همان طور که نخست وزیر ژاپن - آبه - در جریان رقابت های انتخاباتی سال 2012 اعلام کرد ، خواستار " ژاپن قدرتمند " با " ارتشی قدرتمند" است.
نتیجه
به احتمال زیاد ؛ با پایان سفر رئیس جمهور آمریکا به شرق دور نمی توان انتظار حل و فصل حتی میان مدت بحران کره شمالی و یا اختلافات واشنگتن - پکن - مسکو در آن منطقه داشت. چرا که عمده مذاکرات و نشست ها؛ اقتصادی ؛ تجاری و تشریفاتی بود .
از این پس همه چیز تقریبا همان منوال قبل را خواهد داشت . گویی آب از آب تکان نخورد و درب برهمان پاشنه می چرخد. !
اما با پایان سفر ترامپ ! دو واقعیت بیش از پیش روشن شد :
نخست : الزامات داخلی آمریکا و چین به گسترش همکاری متقابل و دیگری توجه کمتر به بحران شبه جزیره کره .
اینکه آیا رشد چند شاخه ای روابط واشنگتن و پکن ؛ می تواند دمای التهاب در شبه جزیره را کمتر کند یا نه ؟ باید منتظر نتایج دیگری بود ./
====================================
نویسنده : محمد حسینی پور - پژوهشگر سیاست استراتژیک .
.