با دیدن برخی از فیلمهایی که این روزها روی پرده سینما قرار دارند غمی عجیب به سراغ دغدغهمندان فرهنگی میآید و دلشان به حال سینمایی که کارش از گریه گذشته است میسوزد.
به گزارش خبرنگار خبرگزاری صدا و سیما؛ چند روز پیش برای دیدن فیلمی به سینما رفتم، ده دقیقهای از فیلمی که میخواستم ببینم گذشته بود و ترجیح دادم به تماشای فیلمی که نیم ساعت بعد شروع میشد بنشینم، در حال تماشای تیزر فیلمهای در حال اکران بودم که زن و مرد جوانی را دیدم که پس از گذشت ۱۵ دقیقه از فیلم از سالن سینما خارج شدند و جملهای که از زبانشان بیرون آمد من را به فکر برد «حیف پول و وقت که صرف دیدن این فیلم شود».
خودم هم که فیلمی دیگر را برای تماشا انتخاب کردم پس از تماشای فیلم همین جمله از ذهنم عبور کرد و این است حکایت فیلمهای روی پرده سینما و مخاطبان؛ مخاطبانی که وقت میگذارند و هزینه میکنند و هیچ چیز بدست نمیآورند.
سینمای ما دو سبک بیشتر ندارد، اجتماعی و کمدی؛ فیلمهای اجتماعی از شدت تیرگی حال مخاطب را بد میکند گاهی هم سینماگر قصهای ده دقیقهای را در ۹۰ دقیقه کش می دهد و حرفی برای گفتن ندارد.
سازندگان فیلمهای کمدی نیز که با فرمولی غلط که سینما را به قهقرا میبرد از روی دست هم کپی میکنند و هر فیلم، سبکتر و سطحیتر از اثر قبلی میشود.
کافی است نگاهی به فیلمهایی که این روزها روی پرده سینماست بیاندازیم تا به عمق ماجرا پی ببریم.
فیلمی کمدی این روزها، روی پرده سینماهاست؛ اثری بی قصه، بی محتوا، سطحی و با بازیهای ضعیف که دهها برابر سخیفتر از کارهای اخیر تهیه کننده اش است، ساختار فیلم به گونهای است که انگار تهیه کننده و کارگردان تعدادی بازیگر سبک کمدی را دور خود جمع و گفت و گوهایی را رد و بدل کرده اند، تصاویری گرفته و موسیقیهای سطحی و کوچه بازاری به آن اضافه شده است و نامش را فیلم گذاشته اند.
این اثر مؤلفههای یک فیلم سینمایی را ندارد و سعی دارد با رفتارهای تکراری بازیگران و گفت و گوهای بی محتوا، خنده را به لب مخاطبان بیاورد.
«غیر مجاز» فیلمی اجتماعی است که به تازگی روی پرده سینماها رفته است؛ در این فیلم کارگردان تصمیم دارد معضلات یک دختر در جامعه امروز را به تصویر بکشد، دختری که ساده و مظلوم است، زیر دست ناپدری بزرگ شده است و ضربههای روحی و جسمی زیادی میخورد، در ادامه هم مصائب یک دختر دیگر مطرح میشود و گرفتاریها و گرههای ناراحت کننده یکی پس از دیگری سر از داستان فیلم در میآورند.
به نظر میرسد کارگردان نمیدانسته میخواهد چه کند و چه بگوید، در این فیلم روایتی دیده نمیشود، ساختار ضعیف و بازیهای بد هم مزید بر علت شده است تا «غیر مجاز» به یک اثر کسل کننده و بی هدف که آسیبهای اجتماعی مختلف را بدون عمق و هدف مشخصی بیان میکند تبدیل شود.
این فیلم فاقد پایان بندی است و گویا تهیه کننده و کارگردان اثری ساخته اند که با استفاده از وقایع ترحم برانگیر و موسیقی حزن انگیز حال مخاطب را بد میکند.
فیلم سینمایی «آزاد به قید شرط» هم فیلمی شعاری است که قصه کیوان کمالی را که به ۲۰ سال حبس محکوم شده است و بعد از تحمل ۱۰ سال حبس به طور مشروط از زندان آزاد میشود روایت میکند، این فرد باید از انجام هرگونه جرم و درگیری بپرهیزد.
امیر جعفری ایفای نقش اصلی این فیلم را بر عهده دارد که بازی قابل قبولی از خود ارائه داده است، اما نوع شخصیت پردازی فیلم مشکل دارد، کمال در پارهای از مواقع فردی موجه است که صحبتهای مفهومی و سنگین میکند و در برخی از مواقع بسیار سطحی!
کارگردان با متوسل شدن به شخصیتهای فرعی بی خاصیت برای قصه مثل نقش لیلا اوتادی و شاخههای فرعی، فیلم را کش داده است.
بازیهای خوبی در فیلم دیده نمیشود و گفت و گوها در بعضی از مواقع بسیار شعاری میشود.
البته «خفگی» جدیدترین اثر فریدون جیرانی که نسبت به دیگر فیلمهای روی پرده از کیفیت مناسب تری برخوردار است اتفاق متفاوتی در سینما به حساب میآید که آن هم برای مخاطب عام گنگ و نامفهوم است و قصه مرموز، قاب ها، ضرباهنگ متفاوت و فضای داستان، مخاطبان خاص را به خود جذب میکند.
«خفگی» فیلمی جسورانه و سر پاست که قصهای امروزی را روایت میکند، قصه پرستاری به نام صحرا مشرقی که درگیر زندگی یکی از بیمارانش میشود و روابطی بین او و مسعود همسر بیمارش به وجود میآید که پایان خوشی ندارد، صحرا در آستانه میان سالی و مجرد است و مشکلات زیادی پیش رویش قرار دارد.
مسعود و صحرا شخصیتهای اصلی قصه هستند و در طول داستان شخصیتهای فرعی به فیلم اضافه میشوند که به فهم بیشتر مخاطب از داستان کمک میکند.
خفگی به لحاظ کارگردانی و طراحی صحنه و گریم اثر قابل قبولی است، اما بازیهای یکدست ندارد، خلوتی بیش از حد قصه در بعضی از مواقع هم به داستان ضربه میزند، در کل جدیدترین اثر فریدون جیرانی به علت سبک و نوع روایت متفاوت، قابل قبولتر از سایر فیلمهای سینمایی روی پرده است.
«انزوا» فیلمی به کارگردانی مرتضی علی عباس میرزایی است که به تازگی اکرانش آغاز شده و سراسر سیاهی است، قصه و فیلمنامه بدی دارد، تدوین آن به هیچ وجه سینمایی نیست و بازیهای یک دستی ندارد و در کل نمیتوان به لحاظ ساختاری و محتوایی نام یک فیلم سینمایی را رویش گذاشت.
حال سینما بد است؛ چند ماهی است، مردمی که هزینه میکنند، وقت میگذارند تا دقایقی را با هنر هفتم سپری کنند دل خوشی از فیلمهای روی پرده ندارند.
سینما خونی تازه میخواهد که در رگ هایش جریان یابد و این احساس خفگی که بر اثر تماشای فیلمها در مخاطبان به وجود میآید از بین ببرد.
مخاطبی که این روزها به سینما میرود یا با انبوهی از مشکلات و دل آشوبهها رو به رو میشود یا با تصاویر و دیالوگهایی سطحی و گاهی سخیف که نمیشود اسمش را فیلم گذاشت.
به جرأت میتوان گفت، بسیاری از فیلمهایی که این روزها روی پرده سینماها قرار دارند قابلیت اکران ندارند و نمیتوان نام فیلم بلند سینمایی روی آن گذاشت چه برسد به اینکه درباره ساختار قصه و محتوایش بحث کرد، جالب اینجاست که همواره با مشکل اکران رو به رو هستیم و عمدهترین علت آن نیز تولید انبوه فیلمهای سینمایی است، تولیدات انبوهی که کیفیت لازم و محتوای مناسب را برای جذب مخاطب ندارند.