ما معمولا از حالات و حرکات افرادی که با آنها ارتباط داریم تقلید میکنیم و این کار را ناخودآگاه انجام میدهیم،گفته می شود علت آن یکی از رفتارهای معمول با عنوان همانندسازی (Mirroring) است.
یک توضیح تاریخی
ریشه تقلیدگری یا شبیه ساختن روحیه و رفتار خود به دیگران را میتوان در انسانهای اولیه جستوجو کرد. انسانها از همانندسازی به عنوان نوعی علائم عمومی استفاده کردهاند. بشر برای زنده ماندن و تکامل باید چیزهای زیادی ازجمله رفتارهای اجتماعی پذیرفته شده را یاد میگرفت و ابداع میکرد. افراد قابل احترامتر، قویتر و باهوشتری در جامعه انسانی وجود داشتند که از جایگاه اجتماعی بالاتری برخوردار بودند و دیگران باید برای نشان دادن احترامشان به این افراد، الگوهای رفتاری خاصی را درخود ایجاد میکردند. برای مثال، اگر این افراد قابل احترام، از یک دستبند به عنوان شیئی تزئینی استفاده میکردند، سایر افراد گروه آن را یک رفتار مرسوم تلقی میکردند و دست کردن چنان دستبندی را برای خود یک باید میدانستند.
حالتهای عاطفی کسانی که با آنها روبهرو میشویم، احساسات ما را تحت تاثیر قرار میدهد. احساسات و روحیاتی مانند اضطراب و شادی میتوانند از فردی به فرد دیگر منتقل شوند. این تقلید عاطفی به صورت خود به خود و ناخودآگاه رخ میدهد، اما علم چگونه این هماهنگسازی در ارتباطات را توضیح میدهد؟ همه چیز به یک سیستم نورونی در مغز انسان بازمیگردد. نورونهای خاصی، مسئول تشخیص چهرهها و درک حالتهای چهره هستند و تفسیری که این نورونها از حالات عاطفی طرف مقابل میکنند باعث میشود شما در ارتباط با فرد مقابل، ابروهایتان را درهم بکشید یا لبخند به چهرهتان بنشانید. این نورونها که مانند پلی بین مغزها عمل میکنند به شکل شگفتانگیزی قدرت تقلید غیرارادی اعمال مشاهده شده را به عهده دارند و هم هنگام عملکرد خود فرد و هم هنگام مشاهده اعمال حسی و حرکتی در افراد دیگر، از خود فعالیت نشان میدهند. به عبارت دیگر، ما از نظر زیستی برای تقلید از احساساتی که دیگران از طریق حالتهای صورت و حرکات بدنی به نمایش میگذارند، برنامهنویسی شدهایم و با این کار، احساسات درونی دیگران را برای خودمان نیز اتخاذ میکنیم. یک مثال خوب از نورونهای آینهای، گریه یک کودک با شنیدن صدای گریه نوزادان دیگر است. آیا تاکنون بهتر شدن ناگهانی روحیهتان را وقتی اطرافیان با مزهای داشتهاید تجربه کردهاید؟ آیا افراد بدبین باعث شدهاند احساس افسردگی پیدا کنید؟ اگر این حالتها را تجربه کردهاید میتوانید مطمئن باشید همدلی خوبی دارید و نورونهای آینهایتان درست عمل میکنند.
اواخر قرن بیستم میلادی، ریزولاتی، عصبشناس ایتالیایی و همکارانش از دانشگاه پارما، وقتی روی میمونها کار میکردند، مشاهده کردند وقتی یک میمون خودش موز میخورد و خوردن موز توسط میمون یا انسان دیگری را مشاهده میکند، سلولهای عصبی مشابهی در مغز او فعال میشوند. از آنجا که این سلولهای عصبی اقدامات دیگران را به طور آینهای در مغز ما بازتاب میدهند، دانشمندان آنها را نورونهای آینهای نامگذاری کردند. از آن زمان تاکنون پژوهشهای بسیاری درباره این سیستم عصبی در انسان و سایر حیوانات انجام شده است. اکنون ما میدانیم این سیستم عصبی در انسان بسیار پیشرفتهتر از میمونهاست.
مشاهدات بعدی نشان داد 10 درصد نورونهای قشر اینفریور فرانتال (Inferior Frontal) و اینفریور پرایتال (Inferior Parietal) ویژگیهای آینهای دارند و پاسخ مشابهی به حرکات و رفتارهای مشاهده شده نشان میدهند. این نورونها به ما امکان میدهند صرفا با مشاهده رفتار دیگران، یاد بگیریم مقاصد افراد را بفهمیم و پیامهای بدنی و حالتهای چهره آنها را متوجه شویم. خنده یا اخم یک فرد سبب خنده و اخم فرد دیگری میشود و چنین چیزی میتواند ایجاد همدلی میان افراد را درپی داشته باشد. در واقع سیستم نورونهای آینهای یک مکانیسم عصبی برای سرایت و گسترش احساسات در گروههای انسانی ایجاد میکند. بهعبارت دیگر ما برای فهمیدن، برقراری ارتباط و صمیمی شدن با دیگران عصبکشی شدهایم و نمیتوانیم این مدارها را خاموش کنیم.
راماچاندران (Ramachandran)، از مشهورترین عصبشناسان معاصر میگوید: پیشبینی من این است سیستم نورونهای آینهای در روانشناسی همان کاری را خواهد کرد که دیانای برای زیستشناسی انجام میدهد.