در پی واقعه خونین 17 شهریور دولتهای غربی به ویژه سردمداران آمریکا پیامهایی در حمایت و پشتیبانی از رژیم پهلوی صادر و ابلاغ کردند. رؤسای جمهور مصر، رژیم اشغالگر اسرائیل و آمریکا تلفنی با شاه گفتگو کردند.
حادثه 17 شهریور 57
بعد از واقعه سینما رکس آبادان در 28 مرداد 57 موج اعتراضات و راهپیمایی ها دوباره سراسر کشور را فرا گرفت. اما از روز عید فطر مصادف با 13 شهریور این راهپیمایی ها شتاب بیشتری گرفت، به طوری که از تاریخ فوق، در تهران و در چند شهر دیگر هر روز کشور صحنه تظاهرات مردمی علیه رژیم پهلوی بود. نماز عید فطر در تهران به امامت دکتر مفتح در تپه های قیطریه و با حضور دهها هزار نفر برگزار شد. انبوه نمازگزاران پس از پایان مراسم نماز به همراه مردمی که همواره در طول مسیر به آنها می پیوستند، راهپیمایی بزرگی ترتیب دادند که تا آن روز سابقه نداشت. آرامش، نظم و سازماندهی تظاهرات که بی هیچ برخورد قهرآمیزی به پایان رسید، شگفتی ناظران داخلی و خارجی را برانگیخت. تظاهرکنندگان با اهدای گل و بوسه به سربازان و با سردادن شعارهایی چون «برادر ارتشی چرا برادر کشی؟» همراه شدند و نیروهای انتظامی را به انفعال واداشتند. این راهپیمایی انضباط، انسجام و اتحاد نیروهای مخالف رژیم را به شکلی نمایان، به نمایش گذاشت و از تشکیلات پرتوان و همبستگی قدرتمند آنان خبرداد.
جالب اینکه سولیوان سفیر وقت آمریکا در ایران در این باره می نویسد: « نظم و سازمان این راهپیمایی در عین حال که موجب تحیر و شگفتی ما شد، این واقعیت را هم آشکار ساخت که ما تشکیلات و فعالیت مخالفان را دست کم گرفته ایم و از منابع اطلاعاتی لازم در میان گروه های مخالف به ویژه روحانیون و بازاریان برخوردار نیستیم.»[1]
در روزهای دیگر نیز به صورت پراکنده تظاهرات ادامه داشت، اما در 16 شهریور، بزرگترین راهپیمایی کشور شکل گرفت که گفته می شد در تهران نزدیک به یک میلیون تن فعالانه در آن شرکت جسته اند. در این تظاهرات، مانند راهپیمایی روز عید فطر، زنان مشارکت گسترده ای داشتند و در همین روزها شعار معروف « استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی » که عصاره مطالبات ملت بود، سرداده شد. به دلیل گستردگی و عظمت تظاهرات 16 شهریور، ارتش علیرغم حضور در خیابان ها نمی توانست به خشونت یا خونریزی متوسل شود. تظاهرکنندگان که در پایان مراسم در میدان آزادی گرد آمدند، نام این میدان را از «شهیاد» به آزادی تغییر دادند.
از آنجا که قرار بود روز جمعه 17 شهریور نیز راهپیمایی به صورت گسترده تر ادامه پیدا کند، شاه و سران رژیم را به وحشت انداخت و دستور تشکیل جلسه شورای امنیت ملی داده شد. در نشست شورای امنیت ملی تصمیم گرفته شد که از روز 17 شهریور در تهران و یازده شهر کشور یعنی قم، تبریز، اصفهان، مشهد، شیراز، جهرم، کازرون، قزوین، کرج، اهواز و آبادان حکومت نظامی اعلام و بلافاصله به اجرا گذاشته شود. پس از تصویب این موضوع برخی از وزرا اظهار داشتند دست کم 24 ساعت به مردم مهلت داده شود تا از جریان حکومت نظامی و تصمیم دولت اطلاع حاصل کنند. اما این نظریه به شدت از سوی سران نظامی و امنیتی رد شد. استدلال آنها این بود که رادیو تا صبح خبر مزبور را اعلام خواهد کرد، به علاوه مسببین و محرکین می بایست هرچه زودتر شناسایی و مجازات گردند تا از آشوب آنها جلوگیری شود.[2]
جمعیت معترض که در روز 17 شهریور در میدان ژاله ( شهدای فعلی ) گرد هم آمده بودند، از اعلام ناگهانی حکومت نظامی اطلاع نداشتند. زیرا رسانه های رژیم به ویژه رادیو، تنها ساعت 6 صبح این خبر را پخش کرده بودند. هنگامی که تلاش کماندوهای رژیم برای پراکندن جمعیت اجتماع کننده و جلوگیری از راهیابی جمعیت بیشتر، به میدان ناکام ماند، خشونت آغاز گردید و مردم بیدفاع به رگبار بسته شدند. با شروع درگیری انواع سلاح های آتشین به خدمت گرفته شد. تانک ها، مسلسل ها و هلیکوپترها از زمین و هوا جنگ خونینی علیه قیام کنندگان به راه انداختند. سربازان مسلح، میدان شهدا را از چهار طرف محاصره کرده و با استقرار در پشت بامها از هر جهت مردم را هدف گرفتند. گوزیچکین، سفیر وقت شوروی، در خاطراتش می نویسد: «هدف دولت به هیچوجه متفرق ساختن تظاهرکنندگان نبود، بلکه می کوشید همه کسانی را که در تظاهرات شرکت داشتند یکجا از میان بردارد.»[3]
جمع کثیری از حاضران در صحنه به شهادت رسیدند، آمار شهدا و مجروحین این حادثه هیچگاه به طور دقیق شناسایی و مشخص نشد؛ زیرا اجساد کشته شدگان توسط کامیون های ارتش به نقاط نامعلومی حمل و در گورستان های دسته جمعی دفن شدند.[4] رژیم تعداد قربانیان را 87 تن و زخمی ها را 205 نفر اعلام کردند. اما مردم و مبارزین علیه رژیم آن را به هیچ عنوان ارقام واقعی ندانستند و تعداد شهدا را بین 3 تا 5 هزار تن برآورد نمودند. هر چند شمار دقیق قربانیان این فاجعه هیچگاه مشخص نشد ولی آنچه قطعی است، این رقم از چهار هزار نفر بیشتر است.[5]
رویکرد غرب و آمریکا در قبال واقعه 17 شهریور
در پی واقعه خونین 17 شهریور دولتهای غربی به ویژه سردمداران آمریکا پیامهایی در حمایت و پشتیبانی از رژیم پهلوی صادر و ابلاغ کردند. رؤسای جمهور مصر، رژیم اشغالگر اسرائیل و آمریکا تلفنی با شاه گفتگو کردند. شاید بشود گفت در میان واکنش سیاستمداران، دولتمداران، خبرگزاریها و محافل بینالمللی درباره کشتار مردم بی دفاع ایران در واقعه 17 شهریور، زشت ترین عکس العمل را مقامات آمریکایی داشتند. کارتر رئیس جمهور وقت آمریکا با محمدرضا پهلوی تلفنی صحبت کرد و پشتیبانی آمریکا را از وی در اقداماتی که برای برقراری نظم به عمل میآورد تأیید کرد. روزنامهها به نقل از اطلاعیه کاخ سفید نوشتند که"کارتر با شاهنشاه تماس گرفته و وضع کنونی ایران را که در آن تظاهرات ضددولتی به رهبری افراطیها جریان داشته و دست کم 95 نفر کشته بر جای گذارده مورد بحث قرار داده است. پرزیدنت کارتر مناسبات نزدیک و دوستانه میان ایران و آمریکا را مورد تأیید قرار داده است و نسبت به ادامه جنبش اعطای آزادی سیاسی اظهار امیدواری کرده است."[6] گفته می شود محمدرضا پهلوی نیز در گفتگو با کارتر حادثه 17 شهریور را یک طرح شیطانی از سوی کسانی دانست که از برنامه ایجاد فضای باز سیاسی کشور بهره مند گشته و از آزادی های اعطا شده علیه وی سوءاستفاده نموده اند. او خواستار ادامه حمایت های آمریکا تا سر حد ممکن شد و هشدار داد در غیر این صورت دشمنانش او را غافلگیر ساخته و بر وی پیشی خواهند جست.[7] کارتر نیز در پاسخ به درخواست های شاه او را از جهات گوناگون مطمئن ساخت.
جالب اینکه کارتر رئیسجمهور وقت آمریکا بعدها از جنایت انجام گرفته در روز هفدهم شهریور بهعنوان "قتل عام" یاد میکند. وی مینویسد: «روز هفتم سپتامبر [16 شهریور] شاه در سراسر کشور حکومت نظامی اعلام کرد. در پی آن یک رویارویی خونین میان پلیس و جمع کثیری از مسلمانان تظاهرکننده روی داد. در جریان این تظاهرات، صدها نفر قتل عام شدند.»[8]
همچنین سفارت آمریکا در یک گزارش "محرمانه" به تاریخ چهاردهم سپتامبر 1978 (23/ 6 /1357) تلاش میکند تا جنایات انجام گرفته را توجیه کرده، آن را "غیرقابل اجتناب" قلمداد نماید. در این گزارش آمده: «هنگامی که تیراندازی هوائی برای جلوگیری و پیشروی جمعیت مؤثر واقع نشد، نتیجتاً خونریزی و کشت و کشتار، غیرقابل اجتناب بود(!)»[9]
وزارت امور خارجه آمریکا نیز بلافاصله برقراری حکومت نظامی در ایران را مورد تأیید قرار داد و سخنگوی آن از کشتار انجام گرفته با عنوان تلاش برای "برقراری نظم" یاد کرد! وی اظهار داشت: «ما روز جمعه اظهار امیدواری کردیم تا نظم بزودی در تهران برقرار گردد و امروز تکرار میکنیم که آرامش نیز مجدداً برقرار شود. وی در پاسخ به این مطلب که در روز 17 شهریور علیه مردم خشونت به کار رفته، تأکید کرد که: برای ما آشکار است نظم باید برقرار گردد (!)»[10]
از طرفی، دو روز پس از 17 شهریور اردشیر زاهدی، سفیر ایران در آمریکا با وارن کریستوفر معاون وزارت خارجه ایالات متحده دیدار نمود. کریستوفر در این دیدار ضمن تأکید بر حمایت دولت آمریکا از ایران، خواستار رعایت اعتدال در اجرای حکومت نظامی شد.[11]
جمع بندی و نتیجه گیری
واقعیت این است که حمایت قدرت های استعماری و استکباری از رژیم ها و دولت های فاقد پشتیبان مردمی و اقدامات جنایت آمیز آنان مسبوق به سابقه است. اسناد تازه منتشر شده از سوی مراکز سیاسی امنیتی آمریکا درباره نقش، دخالت و حمایت دولتمردان واشنگتن و لندن در وقایع ایران طی شش دهه گذشته و اقدامات جنایتکارانه رژیم پهلوی گواه بر این موضوع است. نقش و دخالت آمریکا به همراهی انگلیس در کودتای 28 مرداد 1332 و تحمیل رژیمی مستبد و دیکتاتور بر مردم ایران هیچگاه از ذهن ایرانیان پاک نخواهد شد. علاوه بر این، حمایت سردمداران آمریکا و برخی کشورهای غربی از رژیم پهلوی و رفتارهای خشونت آمیز و جنایتکارانه آن به خصوص در فاجعه 17 شهریور 57 چهره واقعی مدعیان دفاع از حقوق بشر به خصوص آمریکایی ها را برای همه آشکار کرد. علیرغم اعتراف و اذعان مقامات واشنگتن به قتل عام و جنایت بودن اقدامات رژیم پهلوی در برخورد با مردم اما آنان تا لحظه سقوط این رژیم دست از حمایت و پشتیبانی اش برنداشتند. پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز در چهار دهه گذشته دولتمردان آمریکا نه تنها اقدامات خصمانه خود علیه مردم ایران را متوقف نکردند بلکه سیاست های ضد مردمی را به گونه ای دیگر پی گرفتند. اعمال تحریم های اقتصادی سیاسی از بدو انقلاب تاکنون به انحاء مختلف، راه اندازی جنگ تحمیلی، حمایت و پشتیبانی از گروه های تروریستی و اپوزیسیون و دهها مورد دیگر بر تغییر نیافتن سیاست های خصمانه و ضد بشری آمریکا علیه مردم ایران حکایت دارد.
.............................................
2- گوزیچکین، ولادیمیر،کا گ ب در ایران، ترجمه اسمعیل زند و حسین ابوترابیان، نشر حکایت، چ چهارم، 1376، ص319.
2- نجاتی، غلامرضا، تاریخ سیاسی بیست و پنج ساله ایران (از کودتا تا انقلاب)، ج 2، تهران، رسا، 1373، چ چهارم، ص 93ــ92.