هر ساله 26 مرداد ماه یادآور خاطره آزادی شیرمردان در بندی است که توانستند نمایشی باشکوه از رشادت های فرزندان غیور این مرز و بوم را در صحنه ای دیگر از مقاومت و پایمردی به تصویر کشند و برگی زرین از اقتدار جمهوری اسلامی را در صفحه تاریخ رقم بزنند
در شأن و منزلت آزادگان ما همین بس که دشمن در فضل و شرافتشان لب به اعتراف گشوده است. چنان که «کنت دومارانش» (مسئول سازمان جاسوسی فرانسه، متحد عراق در جنگ تحمیلی در سال 1990) در بازدید از اردوگاه اسرای جنگی ایرانی که به دعوت صدام انجام پذیرفت، مینویسد: «در اردوگاههای جنگی، افرادی را دیدم که قاطعانه برای فداکردن جان خود در راه اعتقاداتشان آمادگی داشتند. آن منظره برایم منادی جنگ جهانی چهارم بود که ما فقط درک نامشخصی از آن روی صفحه رادار داریم. ذهنیت مذهبی این افراد برای سوق دادن آنان بهسوی انجام کارهایی که بهطرز غیرقابلباوری سخت بود بهکار میرفت».
در 26 مرداد سال 1369، نخستین گروه آزادگان به میهن اسلامی بازگشتند و ایران را از عطر حضور خود آکنده کردند. آن روز، یادآور خاطره شیرین بازگشت آزادگان به میهن اسلامی است. روزی مبارک که در آن، صابران راست قامت جمهوری اسلامی ایران، پس از سالها دوری از وطن به خاک میهن پای گذاشتند و به آغوش خانواده و ملت بازگشتند.
بازخوانی دیدار رهبر انقلاب با آزادگان دفاع مقدس در تاریخ 25 مرداد 1391
دوران پر رنج و محنت اسارت، دورانی است که گوهر وجود سربازان حضرت روح ا... را صیقل داد و از آنها الماس هایی درخشان پدید آورد که هر یک در تارک پر افتخار این سرزمین می درخشند. مقام معظم رهبری درباره این دوران می فرمایند: «دوران اسارت، کوتاه شدهی قرن هائی است که انسانهای با استعداد را تبدیل کرده است به الماس های درخشان». مقام معظم رهبری خود یکی از دنبال کنندگان پرو پا قرص آثار فرهنگی درباره خاطرات و سیرهی اسرا در دفاع مقدس هستند. با این وجود آثار تولید شده را وافی به مقصود نمی دانند و معتقدند هنوز در این باره جای کار بسیار است. ایشان می افزایند: «بنده تعدادی از کتاب های مربوط به خاطرات آزادگان را، و همچنین آنچه که مربوط است به سید عزیز بزرگوار ما، سید آزادگان، مرحوم آقای ابوترابی، مطالعه کردم. می توان حدس زد که آنچه در خلال بیانات و نوشتهها در مورد دوران اسارت گفته شده است، یک بخش کوچکی است از یک داستان بلند، و ما همچنان احتیاج داریم که این داستان بلند را بشنویم». ایشان در دیدار با آزادگان دفاع مقدس در سال 91 در این باره افزودند: «انصافاً در طول این بیست و دو سالی که از بازگشت اسیران عزیز ما و آزادگان بلندآوازهی ما می گذرد، کمکاری صورت گرفته. ما باید چندین برابرِ آنچه که تاکنون کتاب نوشته شده است، در این خصوص کتاب داشته باشیم. ما باید فیلم های هنری برجستهای از وضع آزادگانمان در اردوگاهها و زندانها داشته باشیم. شما ببینید غربی ها و مؤسسات بزرگ فیلمسازی چقدر راجع به ماجراهای اسارت هایی که در جنگ دوم یا جنگ اول داشتند، فیلم تهیه کردند؛ فیلم های خوب، فیلم های برجسته؛ در حالی که آنچه در آن فیلم ها وجود دارد، نشاندهندهی روحیات مادی آن اسیرانی است که گرفتار شده بودند؛ که در زندگی آنها، در حرفهای آنها، در معاملات آنها به چشم میخورد. همچنان که شنیدم مأمور صلیب سرخ به آزادگان ما در دوران اسارت میگفته است که ما وقتی به اردوگاههای اسیران جنگ در کشورهای دیگر میرویم، سرخوردگی و افسردگی و خودزنی و خودکشی و اینها مشاهده میکنیم؛ چرا شما ندارید؟ او باید این سؤال را می کرد. جوابش معلوم است: وقتی دل با معنویت آشنا نبود، با خدا آشنا نبود، نتیجهاش همان است. وقتی دل با خدا آشنا بود، وقتی احساس ارتباط کرد، وقتی احساس اعتماد کرد، وقتی خود را تنها ندید، وقتی در درون سلول های تنگ و شکنجهبار، بهشت معنوی را با خود مشاهده کرد - آنچنان که در بیانات این عزیزان بود و در خاطراتی که نوشته شده، هست - دیگر افسردگی جائی ندارد، سرخوردگی جائی ندارد، خودکشی معنا ندارد. این یک بخش از قضیه است، که ما باید از ذرهذرهی این بحر عمیق و وسیع - که زندگی آزادگان است - بیشتر از این مطلع باشیم، که مطلع نیستیم».
کلام رهبر انقلاب در تصویرسازی از حیات معنوی آزادگان دفاع مقدس در اردوگاه های عافیت سوز رژیم بعث، در این ایام و همزمان با انتشار تصاویر اسارت و شهادت شهید محسن حججی طنین دیگری یافته است. جوانی بسیجی که از وقتی خود را شناخت دست از عافیت طلبی شست، پا در راه جهاد فرهنگی گذاشت، همواره آرزوی شهادت داشت و به عنوان یکی از سربازان حضرت مهدی (عج) برای دفاع از حریم اهل بیت (ع) به جبهه سوریه شتافت. در اوج سرافرازی و سربلندی پس از دو روز اسارت به آرزوی خود رسید و با افتخاری که در چشمانش موج می زد رنج و درد و مرگ را به سخره گرفت و در راه جانان جان خویش را تقدیم کرد.
رهبر انقلاب در ادامه این دیدار فرمودند: «فیلم های خوبی باید ساخته شود، کتابهای خوبی باید نوشته شود، خاطرهها باید گفته شود. همین خاطرههائی که امروز گفته شد، یک دنیا حرف در اینها هست؛ چقدر خوب است که اینها پخش شود. من نظرم این است که همین خاطراتی که امروز گفته شد، عیناً در صداوسیما منتشر شود، پخش شود، تا مردم بشنوند؛ اینها ذخائر ماست، اینها سرمایههای ماست؛ همین سرمایههاست که اسلام را نگه داشت، شیعه را نگه داشت، جمهوری اسلامی را به قدرت و عزت رساند، ملت ایران را در دنیا سرافراز کرد».
همین سخنان رهبر معظم انقلاب در دل بسیاری از دلسوزان فرهنگی نشست و انگیزهای شد برای تولید آثار در حوزه خاطرات و فرهنگ آزادگان دفاع مقدس؛ یکی از این آثار یعنی کتاب «من زنده ام» در لبیک به این دغدغه رهبری انقلاب نگاشته شده است. کتابی که ایشان در تقریظ آن نگاشته اند: «کتاب را با احساس دوگانه ی اندوه و افتخار و گاه از پشت پردهی اشک خواندم و بر آن صبر و همت و پاکی و صفا و بر این هنرمندی در مجسم کردن زیبایی ها و زشتی ها و رنج ها و شادی ها آفرین گفتم. گنجینه ی یادها و خاطره های مجاهدان و آزادگان، ذخیره عظیم و ارزشمندی است که تاریخ را پربار و درس ها و آموختنی ها را پرشمار می کند. خدمت بزرگی است آنها را از ذهن ها و حافظه ها بیرون کشیدن و به قلم و هنر و نمایش سپردن. این نیز از نوشته هایی است که ترجمه اش لازم است. به چهار بانوی قهرمان این کتاب به ویژه نویسنده و راوی هنرمند آن سلام میفرستم».
معصومه آباد نویسنده کتاب درباره تاثیرپذیریاش از سخنان رهبر انقلاب می گوید: « با شرمندگی از محضر ایشان بیرون آمدم و احساس کردم تکلیفی را سالهاست باید انجام میدادم و انجام ندادم و امروز باید خودم را آماده کنم. برای همین به عنوان کسی که میخواهد ادای تکلیف کند تصمیم جدی در باره این موضوع گرفتم. مطلبی هم نداشتم، تنها چیزهایی که داشتم مجموعه نامههایی بود که بین من و خانواده در آن مدت رد و بدل شده بود. وقتی نامهها را مرور کردم، خیلی از خاطرات برایم تداعی شد».
نگاهی به کتاب «من زنده ام»
معصومه آباد که به همراه سه زن دیگر بیش از چهل ماه در اسارتگاه رژیم بعث محبوس بودهاند، در لبیک به توصیه رهبر انقلاب برای نگارش خاطرات آزادگان، تصمیم میگیرد که برای حفظ میراث گرانب های هشت سال دفاع مقدس دست به قلم شود و خاطرات دوران اسارت خود را بنگارد. نتیجه کار او کتابی 550 صفحهای است که در هشت فصل روایت روزهای زندگیش را از کودکی تا زمان آزادی از اسارت جای داده است.
«من زندهام» روایت دختری 17 ساله است که در آبادان به دنیا آمد و نامش را به خاطر نذری که مادربزرگش در هنگام تولدش کرده بود، «معصومه» گذاشتند. معصومه آباد، راوی کتاب من زندهام یکی از نیروهای جوان هلال احمر بوده که بعد از وقوع انقلاب اسلامی به عنوان نماینده فرماندار در هلال احمر در یکی از یتیم خانههای شهرش مشغول به کار میشود و در زمان آغاز حملات هوایی رژیم بعث به شهر آبادان مجبور به انتقال کودکان به شیراز شده و در راه برگشت و در همان روزهای ابتدایی جنگ به اسارت درمیآید.
نویسنده در بخشی از این کتاب می آورد: «سی و چند روز بیشتر از حملهی رژیم بعث به ایران نگذشته بود که چهار نفر از دختران امام خمینی دست نامحرمان اسیر شدند! «بناتالخمینی» عنوانی بود که سربازان صدام به چهار بانوی امدادگر ایرانی داده بودند. بعثیها اول که ماشینشان را محاصره میکنند، از خوشحالی پایکوبی میکنند و پشت بیسیم به فرماندهانشان اعلام میکنند که دختران خمینی را گرفتیم! بعدتر برخی دیگر از افسران بازجو به این بانوان غیرنظامی میگویند از نظر ما شما ژنرالهای ایرانی هستید!».
خانم آباد در کتابش نوشته است: «نمیخواستم جلوی دشمن ضعف نشان دهم. عنوان «بنت الخمینی» و «ژنرال» به من جسارت و جرئت بیشتری میداد. اما از سرنوشت مبهمی که پیش رویم بود میترسیدم. نمیتوانستم فکر کنم چه اتفاقی ممکن است بیفتد. دلم روضهی امام حسین میخواست. دوست داشتم یکی بنشیند و برایم روضهی عصر عاشورا بخواند. خودم را سپردم به حضرت زینب...».
نویسنده در فرازی از این کتاب ضمن اشاره به ددمنشی نیروهای بعثی، نمایشی باشکوه از شجاعت و غیرت برادران رزمنده خود را به تصویر میکشد و میگوید: «وقتی ما را داخل گودال انداختند، برادرها جا باز کردند. روی دست و پای همدیگر نشستند تا ما دو تا راحت بنشینیم و معذب نباشیم. سربازهای عراقی که این صحنه را دیدند، به آنها تشر زدند که چرا جا باز میکنید و روی دست و پای هم نشستهاید؟ و با اسلحههایشان برادرها را از هم دور میکردند. نگاههای چندشآور و کشدارشان از روی ما برداشته نمیشد. یکباره یکی از برادرها که لباس شخصی و هیکل بلند و درشتی داشت با سر تراشیده و سبیلهای پرپشت و با لهجهی غلیظ آبادانی، جواد [مترجم ایرانی عراقیها] را صدا کرد و گفت: هرچی گفتم راست و حسینی براشون ترجمه کن تا شیرفهم بشن!
رو به سربازهای بعثی کرد و گفت: به من میگن اسمال یخی، بچهی آخر خطم، نگاه به سرم کن ببین چقدر خط خطیه، هرخطش برای دفاع از ناموسمونه. ما به سر ناموسمون قسم میخوریم، فهمیدی؟ جوانمرد مردن و با غیرت و شرف مردن برای ما افتخاره. دست به سبیلش برد و یک نخ از آن را کند و گفت ما به سبیلمون قسم میخوریم. چشمی که ندونه به مردم چطور نگاه کنه مستحق کور شدنه. وقتی شما زنها رو به اسارت میگیرید یعنی از غیرت و شرف و مردانگی شما چیزی باقی نمونده...».
سهم آزادگان از سینمای ایران
«پرواز از اردوگاه»، «کیمیا»، «پاتک»، «بوی پیراهن یوسف»، «قاصدک»، «مردی شبیه باران»، «معصوم»، «یک قدم تا مرگ»، «دستهای خالی»، «رنجر»، «نفوذی»، «اخراجیهای ۲»، «اتوبوس شب»، «دوئل»، «بیداری رویاها» و «خرس» از جمله آثار سینمایی ساخته شده در رابطه با اسرا و آزادگان هستند.
«پرواز از اردوگاه» به کارگردانی حسن کاربخش در سال ۱۳۷۴ از اولین فیلمهای ساخته شده در این خصوص است که بیشتر داستانش در خاک دشمن و بازداشتگاه عراقیها میگذرد. این فیلم دربارهی سرگرد خلبان عباس حلمی، با بازی جمشید هاشمپور است که پس از آنکه در یک پرواز شناسایی با هلیکوپتر هدف آتش پدافند دشمن قرار میگیرد، فیلم دوربین تصویربرداریش را مخفی میکند و سپس اسیر میشود. او بارها شکنجه شده اما محل اختفای فیلم را فاش نمیکند تا اینکه فرماندهی عراقیها او را به بازداشتگاه اسرای عادی میبرند. ماجرای فیلم در این بازداشتگاه روایت میشود که در نهایت شاهد فرار سرگرد حلمی از عراق و رساندن فیلم به ایران هستیم.
«کیمیا» ساخته احمدرضا درویش در سال ۱۳۷۴ از جمله آثاری است که به تبعات اسارت رزمندگان ایرانی و اتفاقاتی که در زندگی آنها پیش میآید میپردازد. در آغاز جنگ تحمیلی همسر رضا (که یک معلم در آبادان است) باردار است و باید مورد عمل جراحی قرار گیرد. رضا با بازی خسرو شکیبایی او را به بیمارستان میرساند و خود به اسارت قوای دشمن درمیآید. همسر رضا حین عمل جراحی میمیرد و یک جراح با بازی بیتا فرهی فرزند رضا را نجات میدهد. بعد از گذشت ۹ سال وقتی رضا از اسارت آزاد میشود، پی میبرد که همهی اعضای خانوادهاش را از دست داده است. حال او در جستجوی تنها بازماندهی خود، فرزندش است.
«بوی پیراهن یوسف» به کارگردانی ابراهیم حاتمیکیا که در سال ۷۵ ساخته شد از معدود آثار موفق در خصوص اسرا است که به خوبی مشکلات ناشی از اسارت رزمندگان را به تصویر کشیده است. این فیلم که بارها در ایام سالگرد ورود آزادگان از تلویزیون پخش شده است دربارهی شخصیتی به نام یوسف است که پلاکش از شکم یک کوسه در آبهای جنوب پیدا میشود. همه معتقدند که او شهید شده است. دایی غفور با بازی علی نصیریان که راننده تاکسی فرودگاه است برخلاف دیگران اعتقاد دارد که پسرش روزی برخواهد گشت. زندگی او و دختری به نام شیرین با بازی نیکی کریمی که از فرنگ برای جستجوی برادرش به ایران آمده در یک نقطه به هم میرسد و آن دو به دنبال گمشدهی خود میگردند.
«قاصدک» به کارگردانی قاسم جعفری در سال ۷۶ از دیگر آثاری است که به تبعات اسارت میپردازد. پروانه با بازی ماهایا پطروسیان در آستانهی ازدواجی ناخواسته با فرهاد است اما بازگشت یزدان با بازی ابوالفضل پورعرب نامزد پروانه که سالها بینام و نشان در اسارتگاه عراقیها زندانی بوده، مسیر زندگیاش را تغییر میدهد.
«مردی شبیه باران» به کارگردانی سعید سهیلی در سال ۱۳۷۵ دربارهی منصور با بازی ابوالفضل پورعرب است که به اسارت دشمن درمیآید. او موجی است و چیزی از گذشته خود به یاد نمیآورد. قتلی در میان اسرا اتفاق میافتد و سایرین به منصور مظنون هستند. اما او توان دفاع از خود را ندارد. در نهایت همسر منصور که به اسارت درآمده یک تنه به دفاع از او برمیخیزد.
«معصوم» به کارگردانی داوود توحید پرست که در سال ۷۷ ساخته شد نیز داستانی شبیه به «قاصدک» دارد. فرید با بازی فرهاد جم که در طول سالهای جنگ در مبارزه با دشمن بعثی بوده پس از بمباران عراقیها مجروح و اسیر میشود. او پس از آزادیاش با نامزدش پروانه با بازی نگار فروزنده مواجه میشود که نامزد جوانی به نام اشکان با بازی ابوالفضل پورعرب شده است. فرید ناراحت از دیدار پروانه درگیر بیماری سخت خود میشود و چندی نمیگذرد که دچار مرگ مغزی شده و در وصیتنامهاش قلب خود را به پروانه که از بیماری قلبی رنج میبرد هدیه میکند.
«یک قدم تا مرگ» به کارگردانی بهروز فرجی در سال ۷۸ دربارهی خلبانی به نام حسین طاهری با بازی فرامرز قریبیان است که هواپیمایش در خاک عراق فرود میآید و توسط دشمن اسیر میشود. دراین فیلم هم مانند «پرواز از اردوگاه» شاهد فرار شخصیت اصلی فیلم به ایران در انتهای داستان هستیم.
فیلم «رنجر» ساخته احمد مرادپور در سال ۷۹ درباره رنجری به نام مرتضی ذوالفقاری با بازی جمشید هاشمپور است که به همراه نیروهایش عازم شناسایی در خاک دشمن میشوند، اما دشمن که از وجود آنها باخبر شده همگی را به جز مرتضی به شهادت میرساند. مرتضی اسیر شده و پس از پشت سرگذاشتن یک دوره طولانی بازجویی و شستشوی کامل مغزی به اردوگاه اسرا منتقل میشود. او رفته رفته نیروی از دست رفتهاش را بدست میآورد و عاقبت پس از پشت سرگذاشتن موانع فراوان موفق به فرار میشود.
فیلم «دوئل» به کارگردانی احمدرضا درویش در سال ۸۲ هم دربارهی زینال با بازی پژمان بازغی است که پس از ۲۰ سال اسارت در عراق آزاد شده و به شهرش باز میگردد. او به خاطر میآورد که در آغاز جنگ و شروع هجوم دشمن و حمله بیامان هواپیماها به جمعیت آوارهای که در صدد عزیمت از منطقه جنگی هستند، چگونه با جمعی از اهالی در ایستگاه حسینیهی خرمشهر مقابل دشمن مقاومت میکرد و در این شرایط اسکندر با بازی سعید راد به همراه تعدادی از نیروهای دولتی که مدعی بودند مأموریتی محرمانه دارند درگیر گاوصندوقی میشوند.
«دستهای خالی» به کارگردانی ابوالقاسم طالبی در سال ۸۵ خسرو شکیبایی را در قالب پدر رزمندهای نشان میدهد که پس از سالها با آزاد شدنش گرفتار مشکلات پیش آمده برای دخترش که مظنون به قتل است، میشود.
«اتوبوس شب» به کارگردانی کیومرث پوراحمد در سال ۸۵ برای اولینبار اسرای عراقی را به تصویر میکشد. فیلم در یک شب داغ پایان شهریور ۱۳۵۹ روایت میشود که حبیب بسیجی نوجوان و رزمنده مأمور میشود تا ۳۸ اسیر عراقی را در دل شب با اتوبوسی که خسرو شکیبایی نقش رانندهی آن را بازی میکند از خط مقدم به پشت جبهه منتقل کند. ماجراهایی که برای آنها تا مقصد میگذرد، رویارویی با اسیرانی است که سرنوشت نامعلومی در انتظارشان است و باید مدتها شهر، دیار و خانوادهشان را به فراموشی بسپارند. بسیجی نوجوان به همراه رانندهی میانسال نه تنها باید مراقب احوال روحی سرنشینان چشم بستهی اتوبوس باشند بلکه باید با مشکلات مختلف دیگر نیز روبرو شوند.
«اخراجیهای ۲» ساختهی مسعود دهنمکی در سال ۱۳۸۷ تنها اثر کمدی ساخته شده با موضوع اسرا است که در ادامهی موفقیت «اخراجیهای ۱» این بار شخصیتهای اصلی فیلم در بازداشتگاه عراقیها، داستانشان روایت میشود.
«نفوذی» به کارگردانی احمد کاوری و محمد فیروزی که در سال ۸۸ ساخته شد دربارهی شخصیتی به نام فریدون کیافر با بازی امیر جعفری است که در سال ۸۲، همراه با عدهای دیگر از اسیران جنگی به جا مانده در عراق، به ایران بازگردانده میشوند. دو نفر از نیروهای اطلاعاتی و امنیتی او را به دلیل این که مشهور به جاسوسی، پیوستن به سازمان مجاهدین و نقش داشتن در شهادت عدهای از اسیران ایرانی بوده، بازداشت و بازجویی میکنند. از سوی دیگر، بدنامی فریدون برای خانوادهاش هم از قدیم مشکل درست کرده و حتی ازدواج پسرش فرهاد را تحت الشعاع قرار داده بود. در نهایت با کمک مأموران اطلاعاتی مشخص میشود که متهمان اصلی افراد دیگری هستند.
«بیداری رویاها» به کارگردانی محمدعلی باشهآهنگر در سال ۸۸ هم به تبعات بعد از جنگ میپردازد. رخشانه با بازی هنگامه قاضیانی زنی است در آستانه میانسالی که در سالهای جوانیاش با ایوب پارسا ازدواج کرده و صاحب پسری به نام حمید شده است. وقتی حمید دو ساله بود، ایوب به جبهه میرود و دیگر برنمیگردد. پس از مدتی خبر شهادت او میرسد و خانواده تصمیم میگیرند رخشانه را به عقد داوود برادر ایوب با بازی امین حیایی دربیاورد. سالها از این ماجرا گذشته و آنها صاحب دختر بچهای دبستانی هستند و حمید در آستانه ازدواج است. در این وضعیت از کمیته مفقودین خبر میرسد که ایوب زنده است و به زودی به وطن برمیگردد. این خبر که در ابتدا همه را شوکه میکند، به تدریج واکنشهای مختلفی را بین اعضای خانواده برمی انگیزد.
مجموعه کتاب«فرهنگنامه اسارت و آزادگان»
فرهنگ نامه اسارت و آزادگان با فعالیت پراکنده بیش از ۱۵۰ نفر و صرف ۲ میلیون نفرساعت و با هزینه ای بالغ بر ۴ میلیارد تومان و به سرپرستی مسعود دهنمکی منتشر شده است. کتابهای این مجموعه 100 جلدی به سه بخش تقسیم میشوند. بخش اول کتابهای مرجع را شامل میشود که تا جلد ۱۶ را به خود اختصاص داده و عناوینی چون کتاب شناسی آزادگان، فیلم شناسی، در قاب تصویر و... را در برمیگیرد. بخش دوم شامل ۳۱ عنوان و ۵۹ جلد است. اولین جلد از این بخش معرفی اجمالی اردوگاه های عراق نام دارد. ده نمکی در ۵۶ جلد بعدی به ۲۰ اردوگاه عراقی به تفصیل پرداخته است که از موصل شروع و به تکریت ختم میشود. بعد از آن هم سه جلد به زندانهای عراق اختصاص دارد و این تازه ماجرای ۷۷ جلد اول این فرهنگ نامه است. آماده سازی این ۷۷ جلد که از سال ۷۲ شروع شده بود تا سال ۹۲ طول کشید. اما این فرهنگ نامه بخش سومی هم دارد که ده نمکی وعده آماده شدن آن را تا سال 97 داده است. در این بخش کتابهایی با موضوعاتی چون فرماندهی و رهبری در اسارت، بهداشت، درمان و تغذیه، ورزش، هنر، کار و ... محور قرار گرفته است.
عناوین و سرفصلهای اصلی مجموعه فرهنگنامه اسارت و آزادگان عبارتند از:
بخش اول: مجموعه کتب مرجع تحت عناوین اصلی زیر:
ـ کتابشناسی اسارت و آزادگان، در یک مجلد[جلد 1 از فرهنگنامه اسارت و آزادگان]
ـ اسارت و آزادگان در جراید، در شش مجلد[جلدهای 7ـ 2 از فرهنگنامه اسارت و آزادگان]
ـ فیلمشناسی اسارت و آزادگان، در یک مجلد[جلد 8 از فرهنگنامه اسارت و آزادگان]
ـ اسارت و آزادگان در قاب تصویر، در پنج مجلد[جلدهای13ـ9 از فرهنگنامه اسارت و آزادگان]
ـ اسلام و اسارت، شامل متون تفسیری، روایی و فقهی در زمینه اسارت در اسلام، در سه مجلد
[جلدهای 16ـ14 از فرهنگنامه اسارت و آزادگان]
بخش دوم: مجموعه کتب اردوگاهی
شامل 31 عنوان و 59 مجلد که هر اردوگاه و زندان یک عنوان را در چند مجلد به خود اختصاص داده است که عبارتند از:
معرفی اجمالی اردوگاهها و زندانهای اسرای ایران در عراق، در 1 مجلد [جلد 17 از فرهنگنامه اسارت و آزادگان]
اردوگاه 1 موصل «موصل بزرگ»، در 4 مجلد [جلدهای 21ـ 18 از فرهنگنامه اسارت و آزادگان]
اردوگاه 2 الف موصل «موصل قدیم»، در 3 مجلد [جلدهای 24ـ22 از فرهنگنامه اسارت و آزادگان]
اردوگاه 2 ب موصل «خیبریها»، در 4 مجلد [جلدهای 27ـ 25 از فرهنگنامه اسارت و آزادگان]
اردوگاه3 الف و ب موصل «موصل کوچک»، در 2 مجلد [جلدهای 29ـ 28 از فرهنگنامه اسارت و آزادگان]
اردوگاه 3 ج موصل «شصتوهفتیها»، در 1 مجلد [جلد 30 از فرهنگنامه اسارت و آزادگان]
اردوگاه 4 موصل «پاسداران»، در 5 مجلد [جلدهای 35ـ31 از فرهنگنامه اسارت و آزادگان]
اردوگاه 5 الف تکریت «افسران»، در 2 مجلد [جلدهای 37ـ36 از فرهنگنامه اسارت و آزادگان]
اردوگاه 5 ب تکریت «رهبران»، در 2 مجلد [جلدهای 39ـ 38 از فرهنگنامه اسارت و آزادگان]
اردوگاه 5 ج تکریت «چهاردیواری»، در 1 مجلد [جلد 40 از فرهنگنامه اسارت و آزادگان]
اردوگاه 6 الف رمادی «رمادی قدیم»، در 3 مجلد [جلدهای 43ـ41 از فرهنگنامه اسارت و آزادگان]
اردوگاه 6 ب رمادی «رمادی قدیم»، در 1 مجلد [جلد 44 از فرهنگنامه اسارت و آزادگان]
اردوگاه 7 رمادی «اطفال»، در 4 مجلد [جلدهای 47ـ 45 از فرهنگنامه اسارت و آزادگان]
اردوگاه 8 رمادی «عنبر»، در 4 مجلد [جلدهای 51 ـ 48 از فرهنگنامه اسارت و آزادگان]
اردوگاه 9 الف رمادی «بدریها»، در 1 مجلد [جلد 52 از فرهنگنامه اسارت و آزادگان]
اردوگاه 9 ب رمادی «رمادی 3»، در 2 مجلد [جلدهای 54 ـ53 از فرهنگنامه اسارت و آزادگان]
اردوگاه 9 د رمادی، در 1 مجلد [جلد 55 از فرهنگنامه اسارت و آزادگان]
اردوگاه 10 رمادی، در 2 مجلد [جلدهای 57 ـ 56 از فرهنگنامه اسارت و آزادگان]
اردوگاه 11 تکریت «صلاحالدین»، در 2 مجلد [جلدهای 59 ـ 58 از فرهنگنامه اسارت و آزادگان]
اردوگاه 12 تکریت، در 2 مجلد [جلدهای 61 ـ 60 از فرهنگنامه اسارت و آزادگان]
اردوگاه 13 رمادی، در 1 مجلد [جلد 62 از فرهنگنامه اسارت و آزادگان]
اردوگاه 14 تکریت، در 1 مجلد [جلد 63 از فرهنگنامه اسارت و آزادگان]
اردوگاه 15 تکریت، در 2 مجلد [جلدهای 65 ـ 64 از فرهنگنامه اسارت و آزادگان]
اردوگاه 16 تکریت، در 1 مجلد [ جلد 66 از فرهنگنامه اسارت و آزادگان]
اردوگاه 17 تکریت «مخربین»، در 2 مجلد [ جلدهای 68 ـ 67 از فرهنگنامه اسارت و آزادگان]
اردوگاه 17 نهروان «مفقودین»، در 1 مجلد [ جلد 69 از فرهنگنامه اسارت و آزادگان]
اردوگاه 18 (بعقوبه) در 2 مجلد [جلدهای 71 ـ 70 از فرهنگنامه اسارت و آزادگان]
اردوگاه 19 تکریت «افسران»، در 2 مجلد [جلدهای 73-72 از فرهنگنامه اسارت و آزادگان]
اردوگاه 20 تکریت، در 1 مجلد [جلد 74 از فرهنگنامه اسارت و آزادگان]
زندانها در 3 مجلد [ جلدهای77 ـ75 از فرهنگنامه اسارت و آزادگان]
بخش سوم: مجموعه کتب موضوعی اسارت و آزادگان
این بخش شامل دهها عنوان و موضوع اصلی و فرعی ذیل عناوینی مانند فرماندهی و رهبری در اسارت، بهداشت، درمان و تغذیه، ورزش، هنر، کار و ... است که قرار است در آیندهای نزدیک منتشر شود.
متون ادبی مناسب برای پلاتو
1. وزش باد، تقدیر قاصدک های آرام را به سوی خارهای بیرحم برد. قاصدکها، از گلستان خود فاصله گرفتند و در غربت خارستان ماندند و زخم خوردند. پاکی قاصدکها آنها را سبک کرده بود و هرچه خارها با زخمهایشان آنها را به اسارت زمین درمیآوردند، باز هم قاصدکها به آسمان پرواز میکردند، با همان زخمها!
سال ها گذشت و قاصدکها دور از گلستان خود، رنج ناجوانمردی خارها را تحمل کردند، ولی عطر گلستان خود را از دست ندادند تا اینکه سرانجام خارها مجبور شدند آنها را به جایگاه اصلیشان بازگردانند؛ چون قاصدکها خوار نشدند.
2. آمدنتان، نسیم آزادی بود. وقتی که آمدید، با خود شکوفایی استعدادهای شگفت خویش را به ارمغان آوردید. با باری عظیم از رنج ها که بر دوش مسئولیت و تعهد خویش گرفته اید، آمدید تا شادی را میان آحاد امت ما تقسیم کنید.
شما آزادگان، قرار از کف صبر ربودید و طلاقت از زانوهای بی طلاقتی گرفتید و با اسارت خویش که رنگی از شرف و زیستی از حماسه داشت، آزادگی را تفسیر کردید. این شما نبودید که اسیر دشمن بودید، بلکه دشمن در بند مقاومت و رشادت و صلابت شما گرفتار بود. درود بر شما که گوهر ایمان و شرف خویش را در آن کافرستان بعث، از دستبرد حفظ کردید. شما ذخیره های الهی برای امروز انقلاب و فردای مبارزات مستضعفان با استکبارید. شما عقبه نیروهای مبارز ما در جبهه نبرد با سلطه کفر جهانی هستید. آمدنتان آیت رحمت و معجزه خدا بود. روزی که آمدید، تحقق «یوم ا...» بزرگی بود و تقدیر الهی این گونه رقم خورد تا دلهای داغدار تسلی یابند. اینک، شما دیگر نه اسیران در بند، بلکه آزادگان توانمندید. آزادیتان، پاداش صبر و مقاومتان است و بازگشت به آغوش ایران سربلند، اجر خدایی آن همه ایثار و تحمل مظلومیت غریبانه است. شما آزادگان، مرزبانان حماسه های مقاومت در خط امامید.[1]
3. اشک به میهمانی چشم ها آمده بود؛ نه از غم این پیکرهای تکیده و زخم اسارت خورده، که از شوق وصالشان و از تحقق وعده خداوند که میفرماید: «إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یسْرًا؛ به راستی که پس از هر سختی، آسانی است.» آزادگان، وارث خون شهیدان هستند. آنان همسفر مردان خدا بودهاند که در مسیر شهادت ماندند تا چراغ راه باشند و گرد و غبار غفلت و روزمرگی را از راه و رسم آسمانی شدن بزدایند.
آزادگان، هنوز در خط مقدم جبهه ایستاده اند؛ جبهه سازندگی و تلاش و غیرت و همتشان، چون روزهای اسارت، مدال افتخار بر سینه ایران خواهد زد. یادگاران دفاع مقدس، مانده اند تا دل های ما با دیدنشان و شنیدن خاطرات گران سنگشان، از امید و ایمان لبریز شود. ماندهاند تا ما با درس گرفتن از آنان، چشم بدوزیم به قله های پیشرفت و شکوفایی و چون آنان، سنگلاخ های پیش رو را با تیشه صبر و استقامت هموار کنیم.
4. ثانیه ها به کندی می گذشت و قلب وطن، برای بازگشت فرزندان دلیرش می تپید. ایران چشم به راه بود؛ چشم به راه جسم هایی که در سال های فراق و اسارت شکسته بود، ولی روح و اندیشه شان، در حصار قابیلیان اسیر نشده بود. آزادگان آمدند، همان گونه که رفته بودند؛ دلیر و مقاوم، استوار و پا برجا، امیدوار و امیدبخش.
آمدند تا دوباره روحیه رشادت و ایثار، در هوای حضورشان ببالد. آمدند تا دوباره شهر، عطر مسافران آسمان را بگیرد و بوی اسپند و عود، بوی خاطرات مقدس جبهه، بوی خوش انتظار. کوچه ها آذین بسته و زیبا بر دست ها قرآن و بر لبها صلوات، پدران تسبیح بر دست، مادران پیر، ولی رشید، همه چیز شبیه همان روزهایی بود که بدرقه شان کرده بودیم. آن روز می رفتند تا ایمان و ناموس ایرانی به دست دژخیمان نیفتد و امروز بازمی گشتند تا از کوله بار عشق و صبوری و آزادگی، سوغات همت و امید را به وطن تقدیم کنند.
5. به مصاف کدامین اژدهای سهمگین و کدام دشمن زوبین به دست رفته بودی که دیر کردی و آرزوهای جوانیات را به پای قهرمانیات سر بریدی. می گویند تو از مبارزهای سهمگین آمدهای؛ از مبارزه با شلاق و با زنجیر آمده ای و سر بریدهای با صبر، تمام میله هایی را که در محاصرهات گرفته بودند؛ میخواستند، خوارت کنند. تو سروی، ای سبز اندام ایستاده که کوهی از برف را زیر پای خویش سرنگون کردهای و با وجود تمام انجمادها، نهیب ها، توفان ها و بادها، سخت ایستادهای. تو سروی، ای سبز اندام ایستاده! و سروهایی که از ریشه هایت دمیده اند، می توانند زمستانی را با همه عظمتش از پای درآورند. زمزمه های توسل تو جور دیگری است. بخوان که وقتی میخوانی، حس میکنم احساست، اسیر این واژه های اقیانوسی هستند. بخوان، همان گونه که در زندان خواندی، همان گونه که در دعای توسل، به موسی بن جعفر متوسل می شدی. بخوان با همان هیئت صبور و فروتنی که زیر لباس های زرد آزادگی داشتی! بخوان با همان واژه های آتشین که در دل دشمن، هراس و ناامیدی میافکنی. زمزمه کن ای آزاده، روضههای عاشورایی و سرودهای حماسیات را! ما را ببر به زندانی که در آن دشمن را محاصره کرده بودی، هر روز او را شکنجه میکردی و ناباورانه با دستهای خالی، به انفرادی های تاریخ می کشاندی! باز کن آن رازهای سر به مهرت را و به ما بگو زمزمههای توسل تو و عاشقانههای کمیلیات چرا شور دیگری دارد؟[2]
اصطلاحات دوران اسارت
فرهنگ گفتاری اسرای ایرانی به مقتضای زمان و مکان، اصطلاحات، واژهها و کلمات جدیدی را ایجاد کرده است تا بتواند پاسخگوی انتقال مفاهیم باشد. از مجموع اصطلاحات دوران اسارت، به برخی از رایجترین آنها اشاره می کنیم.
- آفتابه را آب کنید یا آسمان ابری است: رمزی برای باخبر کردن دیگران از وجود نگهبانان عراقی و افراد ستون پنجم و جاسوسان در محوطه آسایشگاه.
- آنتن (بی سیم): به خیانت کارانی گفته میشد که اخبار مربوط به آسایشگاه و اسرا را، به منظور دریافت امکانات بیشتر، به عراقی ها می رساندند.
- اطویی: فردی که عراقی ها با اطو کشیدن روی بدنش، وی را شکنجه میکردند.
- بابا بزرگ: لفظی برای حضرت امام (ره) در مکاتبه های اسرا برای در امان ماندن از سانسور منافقان که پدربزرگ و باغبان پیر هم می نوشتند.
- بز شدن: اصطلاحی برای جاسوس ها و پناهنده شدگان به رژیم عراق.
- ابوالمشاکل: لقبی از طرف عراقی ها به اسرای پردرد و سر و شلوغ که سبب مشکلات عدیده ای برای دشمن بودند.
- پاپتی ها: اسرای تازه وارد که مدتها مجبور بودند، پابرهنه راه بروند.
- ثواب جمع کن، شهردار یا خادم اردوگاه: به اسرای ایثاگری می گفتند که با فداکاری، کارهای نظافتی و خدماتی دیگران را انجام می دادند.
- چلو درخت: برنجی که با مخلوط کردن برگ چغندر درست می شد. بیشتر مواقع شاخ و برگ درخت نیز در آن دیده میشد و اسرا به آن «چلو درخت» می گفتند.
- حلوای سیاسی: حلوای تهیه شده به دست اسرا که در مراسم سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی، میان اسرا توزیع می شد. عراقی ها به آن حلوای سیاسی می گفتند.
- خانه شیطان یا شیطان ناطق: به تلویزیون عراق گفته می شد که با برنامه های مبتذل، مقاصدی شیطانی داشت.
- دسر: کنایه از شکنجه و کتک عراقی ها.
- دکتر کابلی: عنوانی برای پزشک های بعثی که به جای دارو و ردمان، کابل و شلاق تجویز می کردند.
- روز قیامت: به سه ماه اول اسارت گفته میشد که چهار سرباز عراقی، هر روز بدن های برهنه اسرا را زیر ضربه های شلاق و کابل و باتوم می گرفتند.
- ریز بدوز! : کنایه از آهسته حرف زدن هنگام نزدیک شدن سربازان عراقی یا جاسوس های داخلی.
- سفره نویس: به اسیری گفته میشد که اخبار روزانه را روی پلاستیک گوشت های یخ زده می نوشت و به دیوار می زد.
- شغال زرد یا عزت کچل: لقبی برای عزت ابراهیم، معاون صدام.
- کشیک ایثاری: به اسرایی گفته می شد که شبها داوطلبانه در آسایشگاه بیدار می ماندند تا افراد را برای نماز شب بیدار کنند.
- لبخند خلاصه: از آنجا که عراقی ها خندیدن را منع کرده بودند، اسرا خنده آهسته یا پنهانی را لبخند خلاصه می گفتند.
- مشت حواله ای: شیوه ای برای ساکت کردن بیماران به هنگام عمل، به جای داروی بیهوشی.
- ویزیت دندان: اصطلاحی برای اسرای بیماری که پزشک بعثی به جای دارو، برای آنها زندان تجویز می کرد.
- کمد پذیرایی: کمدی در اتاق شکنجه که پر از وسایل گوناگون شکنجه بود و اسیر محکوم، باید خود وسیله شکنجه خود را انتخاب میکرد.
- نماز سیاسی: اصطلاحی که عراقی ها به نماز جماعت داده بودند. این نماز از ممنوعیت های دوران اسارت بود.
- ساعت آسایشگاه یا برادر ساعت: اسیری که موفق شده بود ساعتی نزد خود نگه دارد و اسرا برای وقت شناسی به او مراجعه می کردند.
- ارتش قلی: اصطلاحی برای ارتش صدام برای گمراه کردن جاسوس ها.[3]
پژوهش خبری //گروه سیاسی