ابو حامد محمد غزالی از دانشمندان بزرگ اسلامی است که در شهر توس دیده به جهان گشود. زندگی او دورههای مختلف و متفاوتی داشته که هرکدام قابل بحث و بررسی مجزا هستند.
ـ امام محمد غزّالی طوسی، در سال 437 - 450 هجری در روستای طابران طوس متولد شد.
ـ کودکی و جوانیش صرف دانشاندوزی و جهانگردی شد.
ـ در مرز چهل سالگی در انواع رشته های علوم اسلامی سرآمد دانشوران روزگار خود گشت.
ـ غزالی با نوشته های عمیق و پرمغز خود به قالب انواع علوم اسلامی جان تازه ای دمید.
ـ در زمینه تصوف و عرفان، فلسفه و کلام، روان شناسی و اخلاق، نوآوری ها کرد.
ـ وی از 39 سالگی به بعد برای تصفیه روح خود مردم گریز شد.
ـ وی در سال 505 هجری پس از پنجاه و پنج سال زندگی پرثمر چراغ زندگیش در زادگاهش خاموش شد.
ـ مشعل پرفروغ اندیشه در کنار آثار فراوان و ارزنده ای که از خود باقی گذاشته همچنان فروزان است.
ـ فروزندگی آثار امام محمد غزالی، صاحبدلان را در مسائل دینی و اخلاقی و اجتماعی و ادبی روشنگر بسیاری از حقایق خواهد بود.
پژوهش خبری صدا وسیما: ابو حامد محمد غزالی از دانشمندان بزرگ اسلامی است که در شهر توس دیده به جهان گشود. زندگی او دورههای مختلف و متفاوتی داشته که هرکدام قابل بحث و بررسی مجزا هستند. در این نوشتار تلاش شده است به مناسبت 14جمادی الثانی(505ق) سالروز درگذشت وی به اختصار به زندگی نامه، جایگاه علمی و آثار بجا مانده از ایشان پرداخته شود .
حجة الاسلام، ابو حامد، امام محمد غزّالی طوسی، بزرگمردی که در سال 437 - 450 هجری در روستای طابران طوس متولد شد، کودکی و جوانیش صرف دانش اندوزی و جهانگردی شد تا آنکه در مرز چهل سالگی در انواع رشته های علوم اسلامی سرآمد دانشوران روزگار خود گشت و نامش در سراسر جهان اسلام آن روزگار زبانزد همگان گردید. او از پیروان مکتب شافعیه بوده و رونقی به این مکتب بخشیده بود.[1]
سال تولد غزالی 450 هجری قمری که مصادف با 1058 میلادی است. نام کامل وی حجة الاسلام ابوحامد محمد بن محمد بن محمد غزّالی طوسی است. "غزال" (با فتح غین و تشدید ز) بر پیشه وری اطلاق می شده که نخِ پشم می فروخته، پیشه وری که پشم خام تهیه می کرده و پس از حلاجی با دست مزدی اندک به زنان پشم ریس می سپرده تا به نخ تبدیل شود و برای فروش آماده گردد. این پیشه هنوز در مشهد به نام های حلاج، نداف، نخ فروش رایج است. این معنی را خود امام غزالی در کتاب احیاء علوم الدین یادآور شده است.[2]
آغار یتیمی ( احتمالاً 444 - 457 هجری)
پدر غزالی مردی پارسا و صوفی مسلک بود، در شهر طوس حرفه غزالی یا نخ پشم فروشی داشت. زمانی که در بستر مرگ افتاد، دو فرزند خود - محمد و احمد - و اندک مالی که اندوخته بود به یکی از دوستان که از هم مسلکانش بود سپرد و به او گفت آرزودارم فرزندانم از هنر خواندن و نوشتن بهره مند گردند.
پس از یتیم شدن این دو کودک، وصی درستکار تربیت آنان را برعهده گرفت تا زمانی که میراث اندک پدرشان تمام شد و خود صوفی از اداره زندگی آنان درماند. بنابراین به آن دو پیشنهاد کرد تا برای گذران زندگی و ادامه تحصیل، به یکی از مدارس دینی زمان خود بروند و از طلاب جیره خوار آنجا شوند. آنان از راه ناچاری پیشنهاد وی را پذیرفتند. این سخن ابوحامد محمد غزالی که "برای غیرِ خدای عمل آموختم، ولی علم جز خدای را نپذیرفتم" می تواند مؤید این حقیقت باشد.[3]
راه یافتن به مدرسه (463 ه.ق = 1070 م)
پس ازآنکه در مدرسه دینی از حداقل نیازمندی های زندگی برخوردار شد، با خاطر آسوده و امید فراوان، دل به کتاب سپرد و گوش به سخن استاد فرا داد تا هنگامی که برای آموختن علم فقه آمادگی پیدا کرد و توانست در ردیف شاگردان خوب نخستین استادش، احمد بن محمد رادکانی، جای گیرد. نخستین دوره طلبگی غزالی را در طوس – براساس برخی قراین – می توان حدود پنج سال حدس زد؛ یعنی هنگامی که وی از شهر طوس رهسپار جرجان شد تا از محضر دومین استادش، ابوالقاسم اسماعیلی جرجانی، بهره ور شود، احتمالاً نوجوانی هیجده یا نوزده ساله بود.[4]
نخستین سفر (احتمالاً 468 ه.ق = 1075 م)
بی تردید نخستین سفر دانشجویی غزالی سفری است که وی از طوس به جرجان رفته است، اما این سفر در چه سالی انجام شده و غزالی در آغاز این سفر چندساله بوده است، در مآخد موجود روشن نیست. احتمالا مدت رفت و برگشت و دوران اقامتش در جرجان حدود دوسال بوده است، این حدس با حکایتی که امام اسعد میهن های از غزالی روایت میکند تا حدی هم آهنگ می شود. امام اسعد می گوید: از ابوحامد محمد غزالی شنیدم که می گفت: «در راه بازگشت از جرجان دچار عیاران راهزن شدیم. عیاران هرچه را که باخود داشتیم گرفتند. من برای پس گرفتن تعلیقه (جزوه، یادداشت درسی) های خود در پی عیاران رفتم و اصرار ورزیدم. سردسته عیاران چون اصرار مرا دید گفت: "چگونه به دانستن آنها ادعا می کنی، در حالی که چون از تو گرفته شد دانایی خود را از دست دادی و بی دانش شدی؟" آنگاه به یارانش اشارتی کرد و انبان مرا پس دادند.»
غزالی گوید: «این عیّار، ملامتگری بود که خداوند وی را به سخن آورد تا با سخنی پندآموز مرا در کار دانش اندوزی راهنما شود. چون به طوس رسیدم سه سال به تأمل پرداختم و با خویشتن خلوت کردم تا همه تعلیقه ها را به خاطر سپردم، و چنان شدم که اگر باردیگر دچار راهزنان گردم از دانش اندوختهء خود بی نصیب نمانم.»[5]
آغاز استادی در نظامیه بغداد (484 ه.ق = 1091 م)
غزالی در سال چهارصد و هشتاد و چهار از طوس رهسپار بغداد شد، مردم این شهر مقدمش را بگرمی پذیرا شدند. خیلی زود زبانزد خاص و عام گردید. در محافل علمی از نبوغ سرشار و دانش بسیارش داستانها گفتند و کاروانیانی که از بغداد رهسپار شرق و غرب می شدند برای مردم شهرهای سرِ راه از نبوغ و هوشیاری وی حکایت ها روایت می کردند تا آنکه حشمت و شوکتش به پایه ای رسید که حتی در امیران و پادشاهان و وزیران معاصر خود اثر گذاشت.
در سال 478 هجری، غزالی یکی از بزرگانی بود که با عنوان حجةالاسلام و استاد برگزیده نظامیه بغداد، در مراسم نصب المستظهر بالله – بیست و هشتمین خلیفه عباسی- بر مسند خلافت، شرکت جست و با وی بیعت کرد. خودش در نامه ای که به سال 504 هجری در پاسخ نظام الدین احمد نوشته است، ضمن ابراز ندامت از زندگی جنجالی و اشرافی گذشتهء خویش، چنین می نگارد: «در بغداد از مناظره کردن چاره نباشد، و از سلام دارالخلافه امتناع نتوان کرد.»[6]
مردم گریزی (488 ه.ق = 1094 م)
پس از آنکه در بغداد به اوج شوکت و شهرت رسید، و در میان خاص و عام مقامی برتر از همه پیدا کرد، دریافت که ازاین راه نمی توان به آسایش و آرامش روحی رسید. پس از تردید بسیار سرانجام دنباله روِ صوفیان وارستهء بی نام و نشان شد. به بهانه زیارت کعبه از بغداد بیرون رفت، چندی به گمنامی به جهانگری پرداخت.
بازگشت به میان مردم (499 ه.ق = 1105 م)
روحانیون حنفی مذهب که در دستگاه سنجر شوکت و قدرتی یافته بودند. برای حفظ مقام و منصب خویش با برخی از فقیهان مالکی مذهب، از مردم طرابلس غرب، همداستان شدند تا بزرگمردی چون غزالی را با تهمت و نیرنگ از میدان بدر کنند، یا برای پیشبرد مقاصد خود از قدرت شافعی مذهبان بکاهند. غزالی در حضور سلطان سنجر از خود دفاع میکند و چنین میگوید:
«و اما حاجت خاص آن است که من دوازده سال در زاویه ای نشستم و از خلق اعراض کردم. پس فخرالملک- رحمة الله علیه- مرا الزام کرد که به نیشاپور باید شد. گفتم: "این روزگار سخن من احتمال نکند که هرکه درین وقت کلمةالحق بگوید در و دیوار به معادات او برخیزد."[7]
در کنار مردم دیار خود (503 ه.ق = 1109 م)
پس از آنکه وسوسه نامردمان در دل سلطان سنجر اثر گذاشت، این پادشاه کس فرستاد و حجةالاسلام را، که در زادگاه خود طابران طوس به تعلیم و عبادت سرگرم بود به لشکرگاه خویش، تروغ- نزدیک مشهد امروز- فرا خواند. غزالی چون دریافت که در کف شیر نر خونخواره ای قرار گرفته و از رفتن چاره نیست، بهانه آورد و با نامه ای استادانه خشم سلطان سنجر را فرونشانید.
پس از درگذشت شمس الاسلام کیا امام هراسی طبری، فقیه شافعی و استاد نظامیه بغداد که او نیز از شاگردان برگزیده امام الحرمین و همدرس غزالی بوده است، به اشارت خلیفه عباسی و سلطان سنجر، وزیر عراق ضیاء الملک احمد فرزند نظام الملک به وزیر خراسان صدرالدین محمد فرزند فخرالملک نامه ای نوشت که غزالی را با نوازش و دلجویی به بغداد بازگرداند تا شاگردان مدرسه نظامیه از نابسامانی نجات یابند. ولی غزالی وارسته و دست از همه چیز شسته، تسلیم نشد و اعراض کرد.[8]
آثار بجا مانده از امام محمد غزالی
از غزالی آثار مکتوب بسیاری بر جا مانده است که هنوز هم برخی از آنها مورد بحث و بررسی هستند؛ از مهمترین و اثر گذارترین آنها کتاب: تهافت الفلاسفه و احیاء علوم الدین است که یکی در رد فلاسفه و دیگری در اخلاق و تصوف است. المنقذ من الضلال؛ نیز در حجمی بسیار کوچکتر از کتابهای دیگر است و غزالی در اواخر عمرش به رشته تحریر در آورده است. او در این کتاب تلاش کرده تجربههای نفسی و عقلی خود در راه رسیدن به حقی که عمر خود را در راه رسیدن به آن گذرانده بود، بنویسد. امروزه ترجمه فارسی این کتاب نیز وجود دارد.[9]
به طور کلی آثار زیادی را به امام محمد غزالی نسبت داده اند
دانشمند مصری دکتر عبدالرحمن بدوی از مجموع پژوهش های خاورشناسان یاری می گیرد و به نگارش کتاب نفیس خود مؤلفات الغزالی می پردازد. این کتاب به مناسبت جشنوارهء هزارمین سال میلاد ابوحامد امام محمد غزالی در تابستان سال 1960 میلادی منتشر شده است. در این کتاب از 457 کتاب اصل و منسوب و مشکوک یاد شده که مؤلف، هفتاد و دو تای آنها را بی تردید از آنِ غزالی دانسته و در صحت بقیه تردید نموده است:
کلام آخر
پژوهش خبری صدا وسیما//مریم عابدی
[1] . سایت مردان پارس
[2] . تارگاه غزالی http://www.ghazali.org/site-fa/index.html
[3] . سایت مردان پارس
[4] . متن فوق بخشی از مقدمهء مرحوم حسین خدیوجم است که بر کتاب «کیمیای سعادت» نوشته؛ چاپ چهارم، سال 1368، تهران. ناشر: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی
[5] . تارگاه غزالی http://www.ghazali.org/site-fa/index.html
[6] . متن فوق بخشی از مقدمهء مرحوم حسین خدیوجم است که بر کتاب «کیمیای سعادت» نوشته؛ چاپ چهارم، سال 1368، تهران. ناشر: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی
[7] . تارگاه غزالی http://www.ghazali.org/site-fa/index.html
[8] . همان منبع
[9] . سایت اسلام کوئست، 24/ 4/ 92