فرار به جلو اوباما پس از شکست نظامی در سوریه
رئیس جمهور امریکا به عنوان مسوول اصلی جنگ افروزی در سوریه، پس از شکست پروژه نظامی براندازی بشار اسد، با اتهامات حقوق بشری علیه محور دمشق، تهران، مسکو، به دنبال تاثیرگذاری در فرآیند صلح سوریه است.
پس از اینکه ارتش سوریه و متحدانش موفق شدند شهر راهبردی حلب را از کنترل گروههای تروریستی تکفیری آزاد کنند، باراک اوباما رئیس جمهور امریکا روز جمعه با اعتراف به شکست سیاست هایش در سوریه به فرار به جلو روی آورد و برای حضور کشورش در فرآیند پروسه صلح سوریه که پس از شکست تروریست ها در حلب در دستور کار قرار گرفته است ادعاهایی در باره نقض حقوق غیر نظامیان در حلب از سوی روسیه، ایران و دولت بشار اسد مطرح کرد.
باراک اوباما که تصور نمی کرد سیاست های دولتش در تجهیز و تسلیح گروههای تروریستی با ادعای حمایت از مخالفان میانه رو با شکست روبرو خواهد شد در باره علل وارد نشدن به جنگ مستقیم در سوریه گفت، ما همه گزینه ها را با جزئیات ناراحت کننده آن بررسی کردیم. چالش این بود: اگر شمار زیادی از نیروهای نظامی آمریکا را در عرصه میدانی مستقر نمی کردیم با مشکل روبرو می شدیم اما این درحالی بود که نظامیان ما (برای ورود به سوریه) دعوت نشده بودند، ما هیچ گونه مجوز براساس قانون بین الملل نداشتیم، از حمایت کافی کنگره برخوردار نبودیم، در آن زمان هنوز در افغانستان نیرو داشتیم ، هنوز در عراق نیرو داشتیم و شاهد بیش از یک دهه جنگ و هزینه کردن تریلیون ها دلاربودیم، همچنین یک ابرقدرت نظامی در روسیه آماده بود تا هرکاری که می تواند بکند تا کشور اقماری خود را حفظ کند و نیز قدرت نظامی منطقه ای ایران بود بنابر این دیدگاه ما این بود که بهترین کار این است که از مخالفان میانه رو، نوعی از حمایت فراهم کنیم تا آنها بتوانند خودشان را حفظ کنند.
اظهارات اوباما به روشنی بیانگر این نکته است که دولت وی به دلیل تجربه شکست های نظامی امریکا در لشکر کشی به عراق و افغانستان و هزینه های چندتریلیون دلاری دیگر قادر به مداخله مستقیم نظامی در سوریه برای اجرای پروژه براندازی بشار اسد نیست، با بررسی تاریخ امریکا پی می بریم که عموما سیاست خارجی این کشور در دوران جمهوری خواهان بر پایه "قدرت سخت" بوده است.این موضوع در دوران ریاست جمهوری "جرج بوش" نیز به روشنی عیان بوده است. دولت بوش با پیگیری دکترین یکجانبهگرایی و خروج از برخی معاهدات بینالمللی یا نپیوستن به برخی دیگر و به حاشیه راندن سازمان ملل متحد در قبال چالشهای بینالمللی، عملا نشان داد که بیشتر بر قدرت سخت تکیه دارد. اما واقعیت های عرصه بین المللی نشان از این داد که پیگیری این رویکرد از سوی امریکایی ها نه تنها چهره این کشور را بهبود نداد و قدرت و نفوذ این کشور در عرصه های مختلف بین المللی افزایش پیدا نکرد بلکه برعکس، چهره و نفوذ جهانی این کشور رو به افول گذاشت.
اما در دوران باراک اوباما و تحت تأثیر عوامل متعدد منطقهای و فرا منطقهای رویکرد ایالات متحده به تحولات جهانی دچار تغییر شد. در این دوره اوباما از راهبرد قدرت هوشمند در سیاست خارجی خویش استفاده نمود. پس از پیروزی باراک اوباما در انتخابات ریاست جمهوری سال2009 میلادی، دولت اوباما در ظاهر به دنبال مسیری بود که به جای ترس، خوش بینی را صادر کند؛ به جای یک جانبه گرایی، تکثرگرایی را دنبال کند؛ اجماع پذیری را جایگزین مشارکت گریزی کند و به جای عمل گرایی منفعت محور، عمل گرایی ارزش مداری را به ظاهر مدیریت کند. اوباما در مجله "فارن افرز"، که در جولای و آگوست 2007 منتشر شد مقالهای با عنوان "احیای رهبری آمریکا" چاپ کرد و در آن خطوط کلی حرکت سیاستخارجی خود را بیان نمود. بر اساس این مقاله و هم چنین دیگر اظهار نظرهای وی و تیم او، حرف اصلی و اساسی آن ها در مناسبات بینالمللی را در چند موضوع میتوان خلاصه کرد؛ اول آن که سیاستهای جرج بوش اشتباه بود و نباید آن را ادامه داد، دوم آن که امریکا ظرفیت و موقعیت رهبری جهانی را دارد و رهبری امریکا پدیدهای پایان یافته نیست و سوم آنکه رهبری امریکا در همراهی با دیگران میسر است و چهارم در به کار بردن ابزارهای مختلف برای تحقق رهبری امریکا، در کنار تقویت نیروی نظامی، دیپلماسی نیز مورد توجه خواهد بود. "هیلاری کلینتون" وزیر خارجه اسبق دولت اوباما نیز در شماره ماه دسامبر 2008 نشریه فارن افرز مقالهای را با عنوان قدرت هوشمند به چاپ رساند که در آن مجددا بر اهمیت راهبردی قدرت هوشمند تأکید کرد. وی در آن مقاله سه عنصر کلیدی قدرت هوشمند را شبکه پایدار متحدین، که دیپلماسی در آن نهفته است، سازمانهای بینالمللی و ارزشهای امریکایی عنوان کرده است.
اینجا بود که در بستر دکترین قدرت هوشمند، دولت اوباما برای رساندن امریکا به جایگاهی که در دوران بوش افول کرده و به تقویت جایگاه رقبا به ویژه محور مقاومت در خاورمیانه منجر شده بود دست بکار شد و این بار به جای جنگ مستقیم با تروریسم که عملا امریکا را با تهدیدهای بیشتر آن روبرو می کرد به تعامل با تروریسم و ادادن امتیاز به آنها در میدان دیگر یعنی سوریه و عراق روی آورد. اما چرا عراق و سوریه؟ پاسخ به این سوال کاملا روشن است نگاهی به نقشه دموگرافی این دو کشور و شباهت های آنها به یکدیگر کاملا نشان می دهد که چرا دولت اوباما طرح های خود را در این دو کشور آغاز کرد و اتفاقا روند اوضاع نیز حکایت از تشابه اهداف داشت که براندازی حکومت های نوری مالکی و بشاراسد در بغداد ودمشق کمترین نتیجه آن و تجزیه دو کشور و تامین امنیت رژیم اسرائیل و وبهبود نقش رهبری امریکا در خاورمیانه بزرگترین هدف آن بود. این واقعیتی است که تولسی گابارد (Tulsi Gabbard)، نماینده زن کنگره و از کهنه سربازان ارتش آمریکا نیز جمعه شب در صفحه توییتر خود با اشاره به آن نوشت سیا طی چهار سال جنگجویان وابسته به سازمان تروریستی القاعده را به منظور سرنگون کردن حکومت بشار اسد، رئیس جمهور سوریه مسلح کرده است. با این شرایط چگونه باید باور کرد آنچه در سوریه و عراق گذشت تبلور یک انقلاب مردمی بود؟ در حالیکه در عراق دولت برآمده از انتخابات پارلمانی به قدرت رسیده بود و در سوریه نیز در سال های 2011 و2012 نظر سنجی های موسسات امریکایی حکایت از این داشت که بشار اسد از محبوبیت بیش از 60درصدی در سوریه در مقایسه با دیگر گزینه ها برخوردار است.
البته در این میان متحدان منطقه ای امریکا نیز در مسیر قدرت هوشمند دولت اوباما به بازوان اجرایی سیاست های وی تبدیل شدند. عربستان که با تهدیدات داخلی افراطی هاروبرو بود و از یکسو با رهبری محور سازشکار اختلافاتی با محور مقاومت داشت و از سوی دیگر با تهدید موج افراط گرایی ناشی از آموزه های وهابیت روبرو بود به همراه قطر در کنار امریکا قرار گرفتند و با حمایت های مالی وتسلیحاتی و فتاوی جهادی زمینه جذب و گسیل تروریست های تکفیری را به خاک سوریه فراهم ساختند و دولت رجب طیب اردوغان در ترکیه هم که در این میان به فکر امپراتوری نوعثمانی بافتاده بود فریب این ماجرا را خورد و وارد معرکه شد و با باز کردن مسیرهای عبور تروریست ها و درخواست برکناری بشار اسد جنگ وخونریزی در این کشور را تشدید کرد . اما در ادامه راه بود که این کشور متوجه شد اشتباهات استراتژیکش، ترکیه را با سه تهدید روبرو کرده است1/ نقشه امریکا برای تجزیه سوریه و خودمختاری کردهای سوری و تاثیر آن در یکپارچگی ترکیه 2/ درگیر شدن با روسیه و از دست دادن فرصت همکاری های امنیتی ،اقتصادی وسیاسی 3/ تهدید ترویسم به ویژه داعش.
حالا پس از گذشت پنج سال از پروژه براندازی دولت بشار اسد، با پیروزی محور مقاومت در حلب و شکست تروریست ها، اوباما اعتراف می کند سیاست هایش در سوریه شکست خورده است اما ظاهرا وی نمی خواهد در آینده سیاسی سوریه نقشی نداشته باشد بنابر این با فرار به جلو، دیگران را به خونریزی و کشتار متهم می کند. و برای تروریست ها اشک تمساح می ریزد در حالیکه گزارش ها حاکیست نگرانی اصلی وی حضور افسران سازمان های اطلاعاتی آمریکا، قطر، سعودی و ترکیه در شرق حلب است که اگر آنها دستگیر شوند می توان به افشای گوشه هایی از این طرح ها امیدوار بود.
البته این نگرانی فقط مربوط به اوباما نیست اکنون ژنرال دیوید ریچاردز رئیس اسبق ستاد مشترک ارتش انگلیس نیز ضمن اعتراف به شکست کشورهای غربی در جنگ علیه سوریه در گفتگو با رادیو بی بی سی می گوید ما در جنگ شکست خوردیم اما این به این معنی نیست که ما در تحقق صلح نیز شکست خوردهایم. ما باید یک استراتژی درست را در پیش بگیریم و سیاستمداران در کشورهای غربی باید روی این مساله متمرکز شوند و این حرف همان حرفی است که از سوی اوباما و دیگر رهبران غربی از جمله فرانسه در مورد سوریه پس از تروریست ها مطرح می شود.
-------------------------
بررسی و تحلیل/ رضا محمدمراد