یادداشت؛
هشتم محرم با کربلاییان...
روز هشتم محرم الحرام سال 61 هجری قمری بود و هر لحظه تب عطش در خیمهها افزون میشد.
به گزارش خبرنگار
خبرگزاری صدا و سیما، در این روز امام حسین(علیه السلام) برادرش عباس را به همراه عدهای، شبانه حرکت داد. آنها با یک برنامه حساب شده، صفوف دشمن را شکسته و مشکها را پر از آب کردند و به خیمهها برگشتند.
در این روز با اینکه سپاه امام حسین (ع) در محاصره شدید قرار داشت، امیه بن سعد طایی خود را به یاران امام رساند.
امیه بن سعد طایی از شهدای کربلا است که به نقلی روز عاشورا در حمله اول شهید شد، وی در سوارکاری نامی، شجاعی از کوفیان و از اصحاب امیرالمومنین (ع) بوده و در جنگ صفین نیز حضور داشته است.
در این روز عطش بار دیگر بر همراهان امام (ع) غلبه کرد و عمربن حجاج به محاصره شریعه فرات مباهات میکرد و به حضرت زخم زبان میزد.
ابومخنف از محدثّان و مورّخان بزرگ سده دوم هجرى در مَقْتَلُ الْحُسَیْن (نخستین مقاتل با موضوع گزارش واقعه عاشورا و شهادت امامحسین) از زبیدی «عمرو بن حجاج» زبیدی، از جانیان واقعهی کربلا و کسی که فرمانده نیروهای میمنه، لشکر عمر سعد را در کربلا به عهده داشت، نقل کرده است، میگفت: ای کوفیان! از ابن زیاد و جمع خود دست نکشید و در کشتن کسی که از دین بیرون رفته امام حسین (ع) و با امام خود یزید مخالفت میکند تردید نکنید.
امام فرمود: ای عمروبن حجاج! آیا مردم را بر من میشورانی؟ آیا ما از دین خدا بیرون رفتهایم و شما بر دین پایدار ماندهاید؟ هان! به خدا سوگند، آنگاه که جانهای شما از بدنها مفارقت کنند و بر این اعمال خود بمیرید، درخواهید یافت که کدام یک از ما از دین خدا بیرون رفته و چه کسی به سوختن در آتش سزاوارتر است.
با توجه به اینکه عطش بر امام و همراهان غلبه کرده بود، عبدالله بن حصین ازدی بر محاصره فرات فخر میورزید. عبدالله بن حصین ازدی که مرگش در بجیله رخ داد، به رویارویی امام آمده و گفت: ای حسین! آیا این آب را نمیبینی که همچون دل آسمان میدرخشد؟! به خدا سوگند یک قطره از آن را نخواهی چشید تا تشنه کام بمیری! امام فرمود: خدایا! او را از تشنگی بمیران و او را هرگز نیامرز.
حمید بن مسلم (از گزارشگران واقعه کربلا) میگوید: پس از آن، او(عبدالله بن حصین ازدی) بیمار شد و من به عیادتش رفتم سوگند به خدایی که هیچ معبود به حقی جز او نیست، او را دیدم که پیوسته آب میخورد و سیراب نمیشد، سپس آن را پس میداد و دوباره میآشامید و سیراب نمیشد. بدین گونه بود تا مرد.
در پایان روز هشتم، حضرت سکینه (ع) فرزند اباعبدالله الحسین (ع) میگوید: مهتاب فضای خیمه امام را روشن کرده بود دیدم پدرم میان جمعیت ایستاده و خطاب به یاران و همراهان میفرماید: ای مردم! هر کدام از شما که میتواند بر تیزی شمشیر و ضربات نیزهها صبر کند، با ما قیام کند و گرنه از میان ما برود و خود را نجات دهد.
سخنان امام به پایان نرسیده بود که یاران همگی صدا زدند سوگند به خدا چنین نخواهیم کرد، بلکه جان، مال، زن و فرزندان خود را فدای تو خواهیم کرد.1
ملاقات امام حسین(علیه السلام) با عمر بن سعد:
حضرت فرمود: «ای پسر سعد! آیا با من مقاتله میکنی و از خدا هراسی نداری؟» ابن سعد گفت:«اگر از این گروه جدا شوم خانهام را خراب و اموالم را از من میگیرند و من بر حال افراد خانوادهام از خشم ابن زیاد بیمناکم.»
حضرت فرمود: «تو را چه میشود؟ خدا جان تو را به زودی در بستر بگیرد و تو را در روز قیامت نیامرزد ... گمان میکنی که به حکومت ری و گرگان خواهی رسید؟ به خدا چنین نیست و به آرزویت نخواهی رسید.»2
سخن امام حسین (علیه السلام) با یارانش:
ای بزرگ زادگان! صبر پیشه کنید که مرگ جز پلی نیست که شما را از سختی و رنج عبور داده و به بهشت پهناور و نعمتهای همیشگی آن میرساند.3
****************
1 - کتاب مدینه تا کربلا، همراه سیدالشهدا.
2 - کتاب "قصه کربلا".
3 - ر. ک به شماره یک.
یادداشت از: فهیمه علیمردانی