گنجشکى از سرماى بسیار قدرت پرواز از کف بداد و در برف افتاد ، گاوى گذر همى کرد و تپاله اى بر وى انداخت گنجشک ز گرماى تپاله جان بگرفت و به آواز مشغول شد ........
اما آن داستان این است ؛" گنجشکى از سرماى بسیار قدرت پرواز از کف بداد و در برف افتاد ، گاوى گذر همى کرد و تپاله اى بر وى انداخت گنجشک ز گرماى تپاله جان بگرفت و به آواز مشغول شد ، گربه اى آواز بشنید، جست و گنجشک را به دندان بگرفت و بخورد ".
اما مشق سیاسیمان ؛ در دو واقعه سال های 78 و 88 سرمای سختی بخش قابل توجهی از جریانات سیاسی در ایران را آنقدر در بر گرفت که توان بروز و ظهور از دست داده بودند و هر گونه قدرتی در زمینه خویش مطرح کردن از ایشان به واسطه خطاهایی که به عمد صورت داده بودند سلب شده بود . در مسیر و گذار زمان گرمای خوانششان توسط مردم در ایشان حس بازگشت توانمندی هایشان را زنده کرد و ظرف ایام اخیر مجددا شروع به خواندن کرده اند .
اگر این خواندن را فصلی جدید در حیات یابیشان بپنداریم ، قطع الیقین باید انتظار به جای اوردن شکر این حیات دوباره را در نزدشان شاهد باشیم واندک شکرانه این حیات یافتن می تواند تامل و تدبر در تاریخی باشد که ابوالبشر برای نتیجه گیریشان به ارث گذاشته است . یکی از مهمترین نتایجی که این تاریخ بزرگ و واضح نوشته است این است که " مراقب باش که این خواندنت گوش هیچ کس جز گربه را میزبان و عقلش در ردیابی این آواز را متمرکز و پنجه هایش در مالک شدنت را فعال نمی کند " .
به کرات دیده اند که بی صفت تر از گربه ، هیچ حیوانی نیست . اینکه چرا به "نژاد آمریکایی و انگلیسی اش " اینقدر مومن شده اند و اطمینان کرده اند از دو حالت بیشتر خارج نیست ؛ یا عقلانیت در نزد این طایفه رنگ باخته است یا اعتماد به نفس کاذبی را دریافت کرده اند که در نهایت یک نتیجه را در پی خواهد داشت :
" گربه آواز شنیده است،خواهد جست ، گنجشک به دندان بگیرد و بخورد"